به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "ادبیات و فلسفه در گفتوگو" عصر دیروز سه شنبه 19 خرداد با حضور بیژن عبدالکریمی، علی عبداللهی و زهرا زواریان در تالار شهر کتاب برگزار شد.
زهرا زواریان مترجم کتاب "ادبیات و فلسفه در گفتوگو" درباره ساختار این کتاب گفت: این کتاب سه فصل دارد که گادامر در این سه فصل به اشعار گوته، هولدرلین و ریلکه پرداخته است. او در این کتاب با پرداختن به ارتباط ادبیات و فلسفه پرداخته با استفاده از روش هرمنوتیک در ارتباط با متن صحبت می کند و این پرسش را طرح می کند که آیا براساس نظریات زیباشناختی می توان متن را فهمید یا خیر؟
وی افزود: این کتاب را رابرت پاستیک استاد زبان و ادبیات دانشگاه میشیگان آمریکا به انگلیسی ترجمه کرده است. او مجموعه مقالات و سخنرانیهای گادامر را گردآوری کرده و بعضی از مطالب را در پاورقی کتاب نیز توضیح داده، پاستیک هدف گادامر از این سخنرانیها را احساس خطر از گرایش جامعه ادبی آلمان به فرمالیسم میخواند، او میگوید گادامر با نقد ادبی و نظریه پردازیهای رایج در دانشگاهها مخالف است و اعتقاد دارد که این شیوه ها نمیتواند ما را به شناخت حقیقت برساند.
فقر اندیشه در حوزه ادبیات ایران
زواریان در ادامه درباره انگیزهاش از ترجمه این کتاب گفت: من فعالیتهای ادبی زیادی داشتم و همیشه فقدان اندیشه را در این حوزه احساس می کردم و از این خلاء رنج می بردم. برای همین به تحصیل در حوزه فلسفه روی آوردم اما آنجا هم با این خلاء مواجه شدم. چرا که به این نتیجه رسیدم ما در دانشگاهها بیشتر فلسفه محض میخوانیم که آنهم تاریخ فلسفه غرب است و هنوز مجالی برای پرداختن به بحثهای میان رشتهای در دانشگاههای ما وجود ندارد.
نویسنده رمان "چهار بانوی تاریخ ساز" در ادامه با اشاره به دشواریهای ترجمه "ادبیات و فلسفه در گفتگو" تصریح کرد: یکی از سختیهای ترجمه این کتاب تنوع موضوعات آن بود، گادامر در این کتاب به بحثهای هرمنوتیک فلسفی که از مباحث میان رشتهای است میپردازد در حالی که جای این مباحث هنوز در دانشگاههای ما خالیاست. از طرف دیگر من این کتاب را از روی ترجمه انگلیسی آن ترجمه کردم. گادامر در این کتاب جابجا از اشعاری استفاده کرده بود که اصل آنها به زبان آلمانی بود و ترجمه آن از زبان انگلیسی به فارسی کار دشواری بود برای همین ناگزیر بودم با استادان زیادی که به زبان آلمانی تسلط داشتند مشورت کنم.
زواریان همچنین اضافه کرد: سختی دیگر کار این بود که کتاب ساختار مشخصی ندارد و مجموعه ای از اسطوره شناسی و ادبیات و رویکردهای فلسفی مختلفی که در آلمان هست به نحو حیرت انگیزی در آن آمده و همین کار ترجمه را دشوار کرده بود. از سوی دیگر گادامر تنها بخشی از یک قطعه شعر گوته، هولدرلین و ریلکه را آورده بود که من برای فهم آنها ناگزیر بودم کل اشعار را پیدا کنم. اما از انجا که کتاب جذاب بود و تجربه زیستی من با این کتاب به گونهای بود که گویی کتاب جزئی از وجودم است تصمیم گرفتم هر طور شده آن را ترجمه کنم.
این مترجم در ادامه با طرح این پرسش که تعریف ادبیات و فلسفه و نسبت بین این دو از نظر گادامر چیست و زبان ادبیات و فلسفه چه تعاملی با یکدیگر دارند؟ عنوان کرد: بحث و رویکرد گادامر در این کتاب هرمنوتیک فلسفی است. او به دنبال این است که رابطه ما با فهم چیست و برای پاسخ به این پرسش هستی شناسی فهم را پیش میکشد و در ادامه میگوید فهم چیزی جدا از ما نیست. اگر بتوانیم نسبت وجودی خود را با هستی پیدا کنیم و در برابر هستی و وجود گشوده باشیم این فهم خودبخود برای ما ایجاد میشود.
باید بین گذشته و اکنون گفتگو ایجاد کنیم
وی با بیان اینکه گادامر به سنتها و اسطورهها علاقمند است گفت: گادامر معتقد است هرگز انقطاعی میان اکنون و تاریخ گذشته ما وجود ندارد و میگوید سنتها در اکنون ما حاضر است و ما در سنت شناوریم. برای همین برای نائل شدن به فهم باید پیشفرضها را کنار بگذاریم و میان گذشته و اکنون گفتگو ایجاد کنیم تا افقها امتزاج پیدا کنند و در این امتزاج افقها به حقیقت دست پیدا کنیم.
زواریان در ادامه به برداشت گادامر از اشعار گوته اشاره کرد و افزود: گادامر معتقد است گوته با وجود آنکه تفکرات فلسفی زمان خود خوانده بود و میشناخت اما فلسفه را آنگونه که وجود داشت جدی نگرفت بلکه شناخت حقیقی برای او تجربه و لذت بود. گوته فلسفه را جدای از زندگی نمیدانست و غوطه ور در زندگی بود چرا که معتقد بود شاعر به واسطه رابطهای که با هستی برقرار میکند و به سرزمین الهام قدم میگذارد و سرودن شعر از همین لحظه آغاز میشود.
این نویسنده درباره اعتقاد گادامر نسبت به هولدرلین نیز بیان کرد: سخنرانی گادامر درباره این شاعر زیباترین بخش این کتاب است او هولدرلین را شاعر شاعران میخواند و میگوید هولدرلین به عنوان پیشگو جلوتر از زمانه خود خود حرکت میکرد و به همین دلیل صد سال پس از مرگش شناخته شد. او احساس بیوطنی میکرد و دنبال هویت خود بود و با آنکه آلمانی بود ریشه اش را در یونان جستجو میکرد.
وی اظهار داشت: گادامر در این کتاب میگوید هولدرلین انسان مدرن را انسانی تعریف میکند که در این جهان احساس غربت میکند و شاعر در این زمانه عسرت، به دلیل پیشگوییاش و ارتباطش با قدسیان میتواند امید دهنده به انسان امروزی باشد. بنابراین ادبیاتی که گادامر به دنبال آن است متنی دارای وزن و قافیه نیست بلکه متنی است که در آن فاصله میان انسان و متن از میان برداشته میشود.
علی عبدالهی مترجم ادبیات آلمانی دیگر سخنران این مراسم نیز گفت: ترجمه این کتاب از چند جهت برای ما اهمیت دارد، از یک جهت این کتاب درباره موضوعی نوشته شده که همواره مناقشهانگیز بوده است یعنی تعریف ادبیات و فلسفه و رابطه آن دو. دومین اهمیت آن این است که رویکرد گادامر درباره نقد شعر و شاعران بسیار تازه است و او در نقد تنها به خود متن تکیه میکند و برای ما ایرانیها که در نقد شعر به خود متن تکیه نمیکنیم راهگشاست.
وی افزود: اهمیت دیگر این کتاب در این است که گادامر درباره سه شاعر برجسته آلمان که از چکادهای ادبیات و تفکر آلمان و جهان هستند صحبت میکند.
زبان جنونزده هولدرلین از چشم گادامر پنهان مانده
عبداللهی در ادامه تصریح کرد: من معتقدم کتاب در بخشهایی ایرادهایی دارد. گادامر گوته و هولدرلین را با این اعتقاد برای سخنرانیاش انتخاب کرده که معتقد است این دو گرایش زیادی به اسطورههای یونان پیش از سقراط دارند. گادامر با این استدلال که گوته به اسطوره علاقمند بود میگوید او شاعری رمانتیک است اما منتقدان این نظر را قبول ندارند. چرا که از یکسو گوته تنها در یک دهه جوانیاش به مکتب رمانتیک گرایش داشت و بعد از آن به کلاسیسیم رسید و از سوی دیگر رمانتیکها با اساطیر یونان مخالف بودند.
این مترجم ادامه داد: تلقی گوته از اساطیر یونان تلقی بازآفرینانه است. او مستقیم از اساطیر یونان در شعرهایش استفاده نمیکند، همچنین در کار آخر گوته تقابل عقل ابزاری و هوش بشری دیده میشود اما گادامر به این مبحث نمیپردازد، ضعف دیگر کتاب این است که در فصل دوم گادامر به هولدرلین میپردازد اما در این بخش زبان جنون زده هولدرین از دید او پنهان مانده است. هولدرین تا پایان شعرهایش را تصحیح میکرد برای همین هیچ گاه به یک زبان ثابت نرسید.
وی اظهار داشت: شاعرانی چون گوته، هاینه، ریلکه و هولدرلین کسانی هستند که شعرشان وجه فلسفی دارد اما این وجه فلسفی با شعر کسانی مثل نیچه که فرزند خلف روشنگری هستند تفاوتهایی دارد. شعر نیچه مفهوم گراست در حالی که در شعر گوته تخیل برجسته است و مفهوم در درجه دوم اهمیت قرار دارد. بنابراین تفاوت فیلسوف شاعر با شاعر در این است که فیلسوف شاعر بیشتر در مفاهیم زندگی میکند ولی شاعر در تخیل.
عبداللهی در پایان سخنانش با قرائت ترجمههای مختلف از چند قطعه شعر ریلکه تاکید کرد: شعرهایی که در این کتاب آمده باید از زبان اصلی ترجمه میشد و ای کاش مترجم ترجمه کامل اشعاری را که تنها بخشهایی از آن در این کتاب آمده در پایان کتاب میآورد.
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه با طرح این پرسش که فلسفه و ادبیات چیست و این دو چه نسبتی با هستی ما دارد؟ گفت: همین که میپرسیم فلسفه چیست وارد معرکه فلسفه میشویم. اما بدون اتخاذ یک موضع فلسفی نمیتوانیم تعیین کنیم فلسفه چیست. یعنی یا باید کانتی باشیم یا هایدگری. هر پاسخی که برای این سوال برگزینیم تقدیر ما دگرگون خواهد شد.
وی افزود: وقتی از نسبت میان ادبیات و فلسفه صحبت میکنیم، باید مشخص کنیم ادبیات و فلسفه کدام دوره مد نظر ماست. چرا که فلسفه و ادبیات هر دوره ویژگیهای خاصی دارد که باید به آن توجه کرد.
عبدالکریمی در ادامه تصریح کرد: وقتی از نسبت میان فلسفه و ادبیات صحبت میکنیم گویی میان آن دو شکاف وجود دارد و وقتی این شکاف را می بینیم به این معنی است که ادبیات و فلسفه هر کدام بازتاب ساحتی از وجود ماست. بنابراین وقتی میان ادبیات و فلسفه شکاف وجود دارد در وجود ما هم شکاف وجود دارد.
تنها در ساحت تجربه شاعران میتوان به آرامش رسید
این پژوهشگر فلسفی در ادامه با مقایسه نظریات افلاطون و کانت درباره شعر و منطق عنوان کرد: افلاطون به منطق اهمیت زیادی میداد اما شعر را تحقیر میکرد در حالی که کانت کوشید تا از شعر و تخیل اعاده حیثیت کند. او قوه خیال را برای جدا کردن از اوهام قوه خیال استعلایی میخواند. او همچون نیچه و هوسرل معتقد بود علم سیاست و تکنولوژی با همه پیشرفتهایش نمیتواند انسان امروزی را به آرامش برساند و تنها در ساحت تجربه شاعران میتوان به آرامش رسید. بنابراین ما را دعوت میکند به ساحت تجربه شاعران، اما به شعر شاعران بزرگ نه شاعرانی که تنها به کلام موزون و ریتمیک که در هر کوچه و بازاری هست تاکید میکنند.
وی یادآور شد: کانت میگوید ادبیات راهی است که ما را به ساحتی سوق میدهد که با مقولات علمی و متافیزیکی تفاوت دارد و انسان مدرن امروزی میتواند وجود تکه تکه خود را در ساحت تجربه شاعران به وحدت برساند و از بیهودگی و بیمعنایی رهایی یابد. به عبارتی دیگر ما در شعر میتوانیم به ذات حقیقت برسیم.
نظر شما