دکتر سایه میثمی که با خبرنگار مهر گفتگو میکرد در پاسخ به این سؤال که آیا به رویکردی به نام فلسفه تطبیقی معتقد هستید؟ این فلسفه به چه نیازی پاسخ میدهد؟ گفت: فکر میکنم منظور از فلسفه تطبیقی مقایسه و تطبیق فلسفه غرب با فلسفه اسلامی است. به نظر من اگر غرض از مطالعات تطبیقی در این زمینه شناخت بهتر مبانی و متدولوژی باشد کار خوبی است.
وی افزود: گاهی مقایسه خود تکنیک خوبی برای شناخت بهتر است. البته کسی که این کار را انجام میدهد قاعدتاً باید به مبانی و رویکردها و متدولوژیهای هر دو فلسفه کاملاً واقف باشد. بهخصوص علم به پیشزمینه تفکر فیلسوفان در تاریخ اندیشه بسیار مهم است.
این استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی تصریح کرد: بدون این علم چه بسا ظاهر برخی از مفاهیم و الفاظ این مقایسات را به بیراهه ببرد و باعث شود تطبیقهای بسیار سطحی انجام دهیم. در جزئیات نظامها شاید بتوان مواردی را یافت که به ظاهر شبیه باشند اما اگر به مبانی و همچنین به حال و هوای کلی این نظامها نظر کنیم در بسیاری از موارد شباهتها فقط ظاهری خواهند بود.
وی افزود: البته این نکته ناظر به آن نوع تطبیق است که بیشتر بر شباهتها تأکید میکند و متأسفانه در بسیاری از موارد در تطبیق میان فلسفه غرب و فلسفه اسلامی چنین تأکیدی وجود دارد.
این محقق و پژوهشگر اظهار داشت: آنچه در اینجا به نظر من بسیار عجیب میرسد آن است که گویی با تکیه بر شباهتها میان دو فیلسوف غربی و اسلامی قرار است برای فلسفه اسلامی با توسل به فلسفه غرب حیثیت کسب شود.
میثمی افزود: دلیلی برای این کار وجود ندارد. این هم مانند بسیاری از مواردی است که ما به رغم موضع گرفتن منفی در برابر غرب، همان غرب و تفکر غربی را ملاک ارزیابی تفکر خود قرار میدهیم.
وی افزود: مطالعات تطبیقی را تاکنون معمولاً در مورد فیلسوفان نظامساز انجام دادهاند که اتفاقاً آنجا خیلی باید مراقب بود. به دلیل اینکه سازگاری و انسجام درونی مؤلفههای نظامهای فکری، درست مانند مقایسه دو نظام سیاسی است. در آنها هم برخی مفاهیم فقط اشتراک لفظی دارند و ساختار کلی، مبانی و رویکردها آنقدر متفاوت هستند که مقایسات مبتنی بر شباهتها ما را به سطحیگویی میکشاند و اما مطالعات تطبیقی با تأکید بر تفاوتها به نظر من حکم کاملاً متفاوتی دارند و میتوانند به شناخت بهتر ماهیت دو فلسفه کمک کنند.
این استاد فلسفه خاطر نشان کرد: البته در این کار ما معمولاً حوزههای مشخصی و یا فیلسوفان بهخصوصی را با یکدیگر مقایسه میکنیم. برای مثال درسآموز است که نشان دهیم تفاوتهای ابنسینا با ارسطو یا ارسطو با ابن رشد و یا ابن رشد با ابن سینا کجاست؟ و این تفاوتها چه خاستگاهی دارند.
وی افزود: اما در مورد تطبیق فلسفه اسلامی با فلسفههای معاصر بهخصوص فلسفه تحلیلی باید توجه داشت فلسفه تحلیلی ابزاری دارد و در فضایی تنفس میکند که به کلی متفاوت از فضای فلسفه اسلامی است. به طور مثال در فلسفه اسلامی زبان هرگز موضوع فلسفه و دغدغه فیلسوف نبوده است.
این نویسنده و مترجم تصریح کرد: همانطور که در فلسفه سنتی غرب هم پیش از ظهور فلسفه تحلیلی چنین نبوده است. البته آنچه در علم اصول انجام شده است در مواردی ارزش مطالعه و مقایسه با برخی مواضع فلسفه زبان را دارد اما حساب علم اصول از فلسفه اسلامی جداست.
این پژوهشگر افزود: در مورد مقایسه علم اصول و فلسفه زبان به لحاظ برخی تکنیکها و تحلیلهای زبانی اخیراً کارهای خوبی صورت گرفته است. اما باید متوجه بود که در فلسفه تحلیلی با ابزار تحلیل زبان به سراغ موضوعات و مسائل فلسفی بسیاری رفتهاند.
دکتر میثمی خاطر نشان کرد: دغدغه علم اصول فقه است و نه معرفتشناسی، وجودشناسی،علم، هنر و یا حتی اخلاق به آن نحو که در فلسفه اخلاق با رویکرد تحلیلی میبینیم. خلاصه آنکه بستر تطبیق بسیار لغزنده است و باید بسیار مراقب بود.
نظر شما