بخشی از کار فلسفی در فهم عشق به تمایز برقرار کردن میان انواع متنوع عشق شخصی متمرکز است. به طور مثال فلسفه روشی را بررسی میکند که در آن من عاشق همسرم میشوم و این روش با عشق من به مادرم ، بچهام و دوستم متفاوت است. این نقشها در تحلیل فلسفی به بحث گذاشته میشوند و سعی میشود به معماهای گوناگون در باب این مفهوم مهم بشری پاسخ داده شود. آیا عشق قابل توجیه است؟ اگر توجیهپذیر است چگونه؟ ارزش عشق شخصی چیست؟ عشق چه تأثیری بر دو طرف عشق دارد؟
در مکالمات روزمره ما اغلب این عبارتها را به کار میبریم:
الف: من عاشق شکلات یا اسکی کردن هستم.
ب. من عاشق فلسفه یا پدر شدن هستم.
پ. من عاشق گربه ام هستم.
4. من عاشق همسرم یا مادر و پدر و فرزندم هستم.
با این همه عاشق بودن از یک مورد به مورد دیگر تفاوت دارد. (1) بدین معنا است که من عاشق این شیء یا فعالیت هستم. در (2) هم اشاره به این است که من درگیر کاری خاص شدهام یا نوع خاصی از انسان بودن را بخشی از هویتم میدانم و این معنای زندگی من است. من همچنین ممکن است بگویم برای این فعالیتها ارزش قایلم.
در مقابل (3) به نظر حالتی را نشان می دهد که نمیتواند شبیه امری دیگر به حساب آید. از این رو، ما ممکن است نوعی عشق را در مورد (4) دریابیم که مستلزم نوعی توجه در باب فردی دیگر است و این توجه برای خود آن فرد است و نه اموری دیگر. تبیینهای فلسفی از عشق در ابتدا بر نوعی عشق فردی تمرکر میکنند که این عشق فردی در عبارت (4) عیان است.
حتی در دل یک عشق فردی فیلسوفان از یونان باستان تاکنون در باب سه مفهوم و تصور که میتواند اروس ، آگپ و فیلیا باشد بحث کردهاند. سودمند است که این سه سطح را از یکدیگر جدا کنیم و تصریح نماییم که چگونه معاصران در فهم این تمایز عاجرند و این سه تصور را خلط و خبط مینمایند.
اروس عموماً عشقی مبتنی بر یک نیاز معنا میدهد مانند علاقه ما به غذا خوردن . بدین جهت پارهای افراد آن را عشق رفع شدنی نامیدهاند و از اینرو اروس کاملاً فردمحور و شخص محور است و به نیازهایی شخصی پاسخ میدهد.
با این همه نزد پارهای از اندیشمندان و پژوهشگران اروس به معنای عشق به زیبایی هم علاوه بر عشق به رفع نیازهای اولیه زندگی معنا میدهد. هرچند که در اینجا هم بیشتر زیباییهای مادی مدنظر است و نه زیباییهای معنوی.
در مقابل اروس اگپ مطرح میشود که بیشتر به معنای عشق خدا به مخلوقات خود است و این عشق در سنت مسیحیت و یهودیت و اسلام مطرح میشود. علاوه بر این اگپ به معنای عشق بنده به خدا هم هست. پیرو این سنت این نوع عشق، عشق به هم نوع هم نامیده شده و به این گستره هم بسط یافته است.
در نهایت فیلیا به معنای احساس دوستی است که ما نسبت به اطرافیان و خانواده خود حس میکنیم . مانند اروس، فیلیا هم در جواب به خیری است که طرف دوستی ما دارد. همین امر پارهای افراد را بدان سمت سوق داده که تصریح کنند تفاوت میان اروس و فیلیا تفاوت میان عشق مادی و معنوی است
با این همه هنگامیکه ما با نظریههای متأخر در باب دوستی و عشق روبرو میشویم این تمایز اهمیت خود را از دست میدهد چرا که عشق و دوستی به هر سه معنایی که ذکری از آن به میان آمد به کار رفته است.
اگر بر عشق شخصی تأکید کنیم تصور عشق خدا نسبت به بندگان که در پاره ای ادیان چون مسیحیت آمده حذف میشود و تمایز میان اروس و فیلیا البته هم چنان باقی میماند. در جهان معاصر تمایزاتی جدید چون عشق عادی و هشق رومانتیک پا به عرصه گذاشتهاند که در آن تأکید بر حالاتی است که ما نسبت به دیگران در خود حس میکنیم.
عشق از جهت عمق با دوست داشتن متفاوت است و پارهای از رویکردها بر این نکته دست گذاشتهاند. همچنانکه انگیزههای دوست داشتن و عشق ورزیدن میتوانند متفاوت باشند. با این همه تحلیلهای دیگر میخواهند بگویند عشق با خواهستن صرف متمایز است چرا که خواست بر گونهای تمایل ابزاری متمرکز است که عشق بهکلی از آن دوری میگزیند.
با این همه این تبیین به نظر ناکافی است چرا که روابطی وجود دارند که خواستن و عشق در آنها توأمان موجودند. من ممکن است حتی کسی را برای خودم بخواهم و نه به خاطر چیزی دیگر اما به او عشق بورزم. تمایل به داشتن حیوانات را میتوان اینگونه توجیه کرد.
پارهای از تحلیلها البته برای تمایز گذاشتن میان عشق و خواستن بر قدرت هویت بخشی عشق دست گذاشتهاند. بر طبق این رویکرد هنگامیکه ما عاشق کسی هستیم با او خود را تعریف میکنیم. در حالی که در خواستن یا دوست داشتن کسی دیگر، این رابطه برقرار نیست. به قول مارتا نوسبام انتخاب میان عشق با عشقی دیگر انتخاب روشی برای زندگی است. انتخاب هویتی خاص به جای هویتی دیگر است.
روش عمومی دیگر برای تمایز عشق از حالات شخصی این است که بر نوعی ارزیابی تأکید کنیم که خود این ارزیابی عمق عشق را مشخص میکند. اما آیا این شیوه پرداختن به بحث درست است؟ و اگر درست است ارزیابی خود را با چه معیاری باید انجام دهیم. پرسش توجیه هم در ارتباط نزدیک با پرسش ارزیابی قرار دارد. آیا ما میتوانیم عشق یا تداوم عشق به فردی خاص را توجیه کنیم و اگر مطلب از این قرار است چگونه باید این کار را صورت دهیم. چرا که آنها که تصور می کنند توجیه عشق مقدور و میسور است عموماً چنین توجیهی را بر حسب ارزیابی میفهمنند. پاسخهایی که در این زمینه ارائه میشوند تبیینهای متفاوتی را که تلاش میکنند نوعی عشق را معنادار سازند تحت تأثیر قرار میدهد.
نظر شما