یکی از نظریههایی مهم در دهه اخیر در روابط بین الملل سازهانگاری یا برسازندهگرایی (Constructivism) که نه تنها از نظر فهم نوینی که به ما از روابط بین الملل در بعد محتوایی آن میدهد اهمیت دارد بلکه از این نظر که در عین حال تلاشی است در حوزه فرانظری، اهمیت ویژهای دارد.
این نظریه از نظر مباحث فرا نظری در "میانه" طیف طبیعتگرایان/اثباتگرایان از یک سو و پسا ساختارگرایان از سوی دیگر و در مباحث محتوایی روابط بینالملل در "میانه" دو بخش جریان اصلی یعنی واقعگرایی و لیبرالیسم قرار میگیرد.
الکساندر ونت در سال 1992 میلادی مقالهای با عنوان "آنارشی چیزی است که دولتها آنرا میسازند" نوشت که این مقاله دنیای نظریهپردازی روابط بین الملل را تکان داد.
او در این مقاله عنوان میکند که آنارشی منطق خاصی ندارد و معلول عمل یا رویههایی است که ساختار خاصی از هویتها و منافع را میآفرینند و نه ساختاری دیگر را (که ممکن بود آن را خلق کنند).
به نظر او "آنارشی فی نفسه ظرفی خالی و فاقد هر نوع منطق درونی است".
از نظر ونت آنارشی اگر چه مؤلفه اصلی برای دنیایی است که دولتها در آن وجود دارند ولی آنارشی برای سیاستمداران به میزانی به نحوه نگرش و برخورد با آن بستگی دارد.
این نوشتار به بررسی دیدگاههای ونت و عوامل تاثیر گذار بر اندیشه او و دیدگاه او درباره سازهانگاری اجتماعی میپردازد که در گفتگو با نشریه گفتگوی نظریهپردازان صورت گرفته است.
ونت در پاسخ به این سوال که بزرگترین چالش یا مناظره اصلی در روابط بینالملل کدام است، میگوید: من تردید دارم از اینکه بخواهم مناظره مشخصی را نام ببرم. جواب معیار و استاندارد به این پرسش از دید من مناظره رئالیسم و سازهانگاری است. اما من به این مناظره بیش از این نمیتوانم توجه کنم.
او میگوید بیشترین کسی که بر من تاثیر گذاشته است ریموند دووال بود. او به من اندیشه مارکسیسم و پسا ساختارگرایی در روابط بین الملل را در دهه 80 میلادی معرفی کرد. در آن زمان، من خود را در واقع مارکسیست میدانستم. من مطالعات گستردهای درباره دولتهای مارکسیستی و بین المللی شدن سرمایه انجام دادم. من گمان میکنم با اندیشه مارکسیسم همدلی داشتم . غیر از این من تحت تاثیر کارهای جامعهشناختی و واقعگرایی علمی اشخاص چون آنتونی گیدنز و روی باسکار بودم.
اندیشه ونت درباره رابطه ساختار - کارگزار و اینکه او ساختار را جدا از فرایند نمیداند تحت تاثیر نظریه ساختاریابی گیدنز است.
به تدریج توجه و علاقه من متوجه مسئله ساختار - کارگزار شد. از همین رو بود که مقاله "معضله ساختار - کارگزار در روابط بینالملل" را به نگارش در آوردم و مطالعه سازهانگاری را دنبال کردم و مقالاتی را در دهه 1990 میلادی و کتاب نظریه اجتماعی سیاست بینالملل را نوشتم.
برای ونت ساختار و کارگزار به شکلی متقابل به یکدیگر قوام میبخشند. ساختارهای اجتماعی نتیجه پیامدهای خواسته و ناخواسته کنش انسانیاند و در عین حال، همان کنشها یک بستر ساختاری تقلیلناپذیر را مفروض میگیرند یا این بستر به عنوان یک میانجی برای آنها عمل میکند.
ونت معتقد است که خود ساختارها به عنوان پدیدههای نسبتاً پایدار با تعامل متقابل است که خلق میشوند و بر اساس آنها کنشگران هویتها و منافع خود را تعریف میکنند.
به نظر ونت ساختار جدا از فرآیند یعنی جدا از رویههای کنشگران وجود ندارد.
ونت معتقد است که شخص برای نظریهپرداز شدن نیاز به تفکر نظاممند دارد. او میگوید: "کسی که میخواهد نظریه پرداز شود باید قادر به تفکر نظاممند و منطقی در خصوص استدلالات خود باشد. این موضوع یک مهارت مفهومی و تحلیلی است. به گمان من این مهارت به کسی که با نظریههای گوناگون آشناست، کمک میکند. نداشتن این مهارت سبب میشود که شخص در معرض خطر دگم بودن قرار گیرد."
او معتقد است که برای نظریهپردازی تنها هوش و ذکاوت و آشنا بودن با مهارتهای نظری کافی نیست بلکه شخص باید از جنبه عملی هم آشنایی با برخی مباحث داشته باشد و بیشتر دانشجوی دنیای واقعی باشد تا دنیای نظری.
ونت معتقد است که بسیاری از پرسشهای مورد علاقه در روابط بین الملل خارج از این حوزه شکل گرفته است. به اعتقاد او این پرسشها در نتیجه مطالعات متفکران حوزههای جامعه شناختی، انسان شناختی، حقوقدانان، فیلسوفان و نظریهپردازان سیاسی به وجود آمده و شکل گرفته است. حتی نظریههای اصلی در روابط بین الملل مانند نظریه والتز و کیئون در مورد انتخاب عقلانی از علم اقتصاد سرچشمه گرفته است.
نظر شما