پیام‌نما

وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * * * [مردان و زنان] بی‌همسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدست‌اند، خدا آنان را از فضل خود بی‌نیاز می‌کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست. * * اللّه از فضلش بسازدشان توانمند / دانا و بگشاينده مى‌باشد خداوند

۲۵ مهر ۱۳۸۸، ۱۲:۲۹

یادی ازحماسه تخریب چی ها/

ایست بازرسی درجاده اصلی نیروهای عراقی/ پرواز از بلندای قله ها به آسمان

ایست بازرسی درجاده اصلی نیروهای عراقی/ پرواز از بلندای قله ها به آسمان

خبرگزاری مهر-گروه دفاع مقدس:در روزهای پایانی مهرماه سال 1362 آن زمان که سرمای زودهنگام کوهستانهای مریوان و بانه شروع شده بود عملیاتی با نام والفجر4 در دشت شیلر و ارتفاعات آن، سوران و سورکوه و کانی مانگا انجام شد؛ جایی که شهر پنجوین عراق قرار دارد که از مدتها پیش سکنه بومی آن مهاجرت کرده و عملا یک شهر نظامی شده بود.

این عملیات در حد و وسعت خود پیروزی هایی را داشت که در ادامه والفجر 2 و 3 صفحه دیگر ی از دفاع مقدس را ورق زد و تا حدی ناکامی های والفجر مقدماتی و یک را جبران کرد.

والفجر 4 با آن جغرافیای نفس گیر و کم سابقه، سختی های نظامی خود را داشت به ویژه در ارتفاع 1904 که خیلی از نیروها روی آن به شهادت رسیدند و به قول شهید همت نام آن را باید 1900 گفت چراکه با این همه آتش عراق 4 متر از ارتفاع آن کم شده است!

در آن روزها نیروهای تخریب از هر تیپ و لشکری به هر نحوی کمک کار نیروهای پیاده بودند. در خاطرات تخریب چی های لشکر 27 حضرت رسول(ص) آمده که گاهی برای دفع یورش دشمن به ارتفاعات روی مین های ضد تانک را فتیله تأخیری می گذاشتیم و با آتش زدن آن مین را از بالای ارتفاع به سمت پایین رها می کردیم و یا با چسباندن چاشنی و ماسوره نارنجک بر روی مین گوشکوبی آن را به یک نارنجک قوی تر تبدیل می کردیم که تلفات بیشتری بگیرد.

آن روزها کاروانی هم از اردوگاه شهدای تخریب در جنوب مریوان آمد که چهار شهید را تقدیم کردند. شهید محمد میرزاثمری از خیابان شکوفه تهران، علیرضا نجاری از منطقه کن، مجتبی تهامی از کاشمر و عباس عسگری از رباط کریم. محمد و علیرضا با هم در هفتم تیر67 از نیروی آموزش و پرورش در خیابان 30 تیر اعزام شدند، آموزش تخریب دیدند و بعد از شرکت در والفجر 3 و با سابقه چهارماه جبهه به شهادت رسیدند. علیرضا بچه عجیبی بود، کم حرف و سربه زیر ولی پر کار و فعال. از آنهایی که پیش از شهادت، دیگران خبر شهادت او را داده بودند.

نفر اول از راست شهید نجاری، نفر اول از چپ شهید کشاورز

وقتی سنگ بنای اردوگاه تخریب در جاده آبادان گذاشته شد در آن گرمای شهریور، علیرضا خیلی کمک کرد. یکبار که از اردوگاه تنها یکی دو چادر بر پا شده بود وقت عصر گذرم به آنجا افتاد و علیرضا از خستگی در داخل چادری دراز کشیده بود. لبه های چادر را که کنار زدم از جایش بلند شد، سلام و علیکی و بی مقدمه به او گفتم که تو خیلی خوبی و بالاخره شهید می شوی! حرفم تمام نشده بود که یکی از نیروها با حالت خاصی وارد جمع ما شد و بی مقدمه اظهار کرد که خواب دیده ام علیرضا شهید شده است! از این حرفها تا شهادت او چهل روز بیشترطول نکشید.

مجتبی تهامی هم که در ستاد تیپ21 امام رضا(ع) مشغول بود و ارتباطی با تخریب نداشت، وقتی مطمئن شد که تیپ در عملیات شرکت ندارد، مرخصی یک هفته ای گرفت و نزد شهید عاصمی که همشهری و دوست او بود آمد و درخواست کرد که با تخریب جلو برود که آمد و به شهادت رسید.

اما عباس عسگری مربی آموزشی علیرضا و محمد بود. یک مربی جدی و سخت گیر و پر سر و صدا که در برخورد اول از او می ترسیدی اما وقتی دل رئوف و حال صمیمی و روی خندان او رخ می نمود به او دل می بستی. محل استراحت نیروهای تخریب انتهای نساجی در آسایشگاهی با تختهای دو طبقه بود که عباس نیمه های شب بساط رزم شبانه را راه اندخت و با ماسوره و چاشنی مین های Tx50 که در دست می گرفت و منفجر می کرد با کلی سرو صدا بچه ها را به خط می کرد. گاهی بعد از رزم نیروها را روی زمین می نشاند و سخنرانی های دلنشینی می کرد. از سختی های علمیات می گفت و از ایمان و صبر و دل دادن با خدا و دل بریدن از دنیا... و تو می دیدی که نیروها آرام ارام اشک می ریزند.

نیروهای آموزشی تخریب(هویزه تیر62) نفر اول ایستاده از چپ شهید نجاری، نفر سوم ایستاده از چپ شهید عسگری و نفر جلو نشسته شهید احسان کشاورز

عباس خیلی زود از جمع تخریب چی ها رفت. اگرچه از فتح المبین به جبهه آمد ولی ای کاش در معرکه های مردانه خیبر و شلمچه و فاو هم بود. او به تمام معنا شیردل و نترس بود. یکبار به دست عراقی ها افتاد ولی فرار کرد. محمدتقی مشکوری که از نیروهای آموزشی او بود و الان در کنار او در جوار رحمت الهی است در یادداشتهایش نوشته است: " در عملیات والفجر3 به تیپ 21 امام رضا(ع) مأمور شدیم. هر روز صبح برادر عباس عسگری ما را به راهپیمایی های طولانی می برد. وقت عملیات او و چند نفر دیگر در گروه ویژه بودند با مأموریتی عجیب و خطرناک؛ قرار بود پشت ارتفاعات کله قندی و در دل دشمن بروند و روی جاده آسفالت آنها کمین بگذارند... عباس در خاموش کردن سنگرهای کمین عراقی مهارت زیادی داشت..."

نفر چهارم ایستاده از چپ شهید عسگری، نفر پنجم شهید نجاری، نفر اول نشسته از راست شهید میرزاثمری

یکی از بچه ها هم تعریف می کرد که مأموریت این گروه انفجار تلمبه خانه هم بود که به دلایلی موفق نشدند اما عباس برای چند ساعت بر روی جاده اصلی عراقی ها ایست بازرسی برقرار کرد! و هر راننده که ترمز می کرد کشته می شد! تقدیر این بود که عباس در جریان پاکسازی میادین عملیات والفجر4 با مین والمر به شهادت برسد. کاروان نیروها که به اردوگاه برگشت نیروهای عزیز و محبوبی را از بلندای غرب کشور به آسمان فرستاده بود و جای آنها در جنوب خالی ماند.

------------------------------------

 نوشته مجید جعفر آبادی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس

کد خبر 965482

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • محمدمحمودیان IR ۰۵:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۹
      0 0
      سلام وارادت وخسته نباشید.باسپاس اززحمات شمابمنظوربتصویرکشیدن یادوخاطرات شما. ازآقای مجیدجعفرآبادی شماره تماسی برایم ارسال کنیدممنون میشم.