هر جا که مشارکتکنندگان بتوانند بر تعریف مشترکی از موقعیتشان تکیه و بر حسب آن تعریف مشترک به شیوهای توافقی دست به انجام کنش بزنند، در چنین جایی وفاق ضمنی مشارکتکنندگان موارد خاصی را در برمیگیرد:
هر گویندهای میداند که برای آن که ارتباط به وجود آید دعویهای اعتبار باید مطرح شوند. به کلام خود هابرماس، هدف کنش رسیدن به توافق است.
همه مشارکتکنندگان تصورشان این است که آنها در واقع در حال انجام دادن چنین کاری (طرح دعویها) هستند و این دعویهای آنها موجه و پذیرفتنیاند.
باور مشترک همه مشارکتکنندگان این است که درستی یا نادرستی دعویهای اعتبار را میتوان سنجید، زیرا گفتههایی که مطرح میشوند واجد شرایط اعتبار هستند.
شرایط اعتبار به دو گونه ساختاری و رابطهای است
هابرماس معتقد است که دعویهای اعتبار، یا شرایط ارتباط، اساسا دو نوع هستند: ساختاری و رابطهای. شرط (الف) ساختاری است؛ این شرط ایجاب میکند که یک گفته گرامری یا دستوری باشد، یعنی بر اساس قواعد زبانی مرسوم ساخته شده باشد.
با این حال، چنین گفته گرامری یا جملهای اگر موقعیت یا جایگاهش تعیین نشود نمیتواند دیگر دعویهای اعتبار (یعنی سه شرط دیگر اعتبار) را برآورده کند.
به بیان دیگر، شکلگیری ارتباط مستلزم آن است که رابطه این گفته با واقعیت بیرونی ، با واقعیت درونی و نیز با "واقعیت هنجارین قلمروای که به شیوهای بین الاذهانی به عنوان رابطه بین الافرادی مشروع شناخته میشود"، یعنی با جامعه تعیین و مشخص شود.
موفقیت کارکردی نشانگر اعتبار است
موفقیت کارکردی نشانگر اعتبار است. توانش ارتباطی یعنی توانایی انطباق جملات یا گفتههای گرامری با اشکال جداگانه اعتبار، کاری که هدف ضمنی آن دست یافتن به فهم متقابل بین گوینده و شنونده است.
در نتیجه نظر به اینکه شرط فهمپذیر بودن به تنهایی بر نوعی اظهارنظر خوش ترکیب و بی ارتباط با واقعیت دلالت دارد، شکل گیری ارتباط مستلزم فراهم بودن شرط فهم پذیری به اضافه آن سه نوع دیگر دعوی اعتبار است.
با این همه نیاز نیست در فرآیند ارتباط در آن واحد بر هر سه نوع دعوی اعتبار تأکید شود، گر چه هر سه نوع به نحوی حضور دارند. به بیان دیگر گرچه همه دعویهای اعتبار همواره حاضر و مؤثر هستند، اما در یک گفته واحد فقط یکی از آنها به صورت صریح مورد استناد قرار میگیرند و "تم اصلی" میشوند.
نظر شما