به گزارش خبرنگار مهر، شنبه 30 آبانماه فرهنگسرای ارسباران میزبان نمایشنامهخوانی "از پشت شیشهها" نوشته زندهیاد اکبر رادی به کارگردانی محمد یعقوبی بود. بعد از اجرای این نمایشنامهخوانی بهرام بیضایی به تحلیل نمایشنامه "از پشت شیشهها" پرداخت.
ای کاش در زمان رادی این نمایشنامه خوانی انجام میشد
ای کاش این اتفاق در زمان زندگی رادی میافتاد و ما در حضور او بودیم و اگر من حرفی میزدم در حضور او بود. فکر میکنم هیچ کس جز رادی داور خوبی برای سنجش اجرا و حرفهای من نبوده و نیست. هر کدام از ما با سلیقهها و نگاه خود این نمایشنامه را خواندهایم و رادی بود که میدانست چه میخواهد و تنها او بود که میدانست این اجرا به متن او نزدیک است یا نه. البته هر کارگردان تصویر خود را از اثر دارد.
"از پشت شیشهها" محبوبترین اثر رادی برای من است
از "پشت شیشهها" از نمایشنامههای محبوب من است. مدتی در دانشکده نمایشنامه نویسی معاصر نظیر آثار علی نصیریان، عباس نعلبندیان، بهمن فرسی، اسماعیل خلج و اکبر رادی را تدریس میکردم. فکر میکنم چند پایاننامه در دانشکده ما درباره رادی نوشته شد که مصاحبهها نزد من است.
این پایان نامهها خوب بودند ولی کافی نبودند و همگی آنها از جمله کتاب "شناختنامه" اثر آقای فرامرز طالبی یک سؤال مرا جواب ندادند. آن سؤال این است که زمانی که رادی نمایشنامه نویس شد و نوشتن تئاتر را شروع کرد، چه زمانی در زندگی وی بوده است؟
رادی بعد از ورشکستگی خانوادگی از رشت به تهران میآید. به نظر من نقطه کور ورشکست شدن خانواده است که رادی را تا این حد به مسائل اجتماعی، زوال، تغییرهای ناگهانی و شناختن روابط اجتماعی علاقمند و کنجکاو کرده است. این مسألهای است که در آثار راجع به رادی به آن پرداخته نشده است.
سه نمایشنامه محبوب من از رادی نمایشنامههای "از پشت شیشهها"، "ارثیه ایرانی" و "پلکان" است. این سه نمایشنامه طعمی تجربی را بر آثار معمول رادی اضافه میکنند که گفته میشود به سوی واقعیت نمایی یا طبیعینمایی است. این واقعیت نمایی سلیقه حاکم نمایش در سال 40 است.
خود من اولین کسی هستم که با نوشتن نمایشنامههای عروسکی و "هشتمین سفر سندباد" سعی کردم از این سلیقه دوری کنم. یکی از مهمترین ارزشهای نمایشنامه "از پشت شیشهها" این است که رادی از محدودهای که خود با نوشتههایش تعریف کرده بیرون میآید. هر گاه رادی از محدوده خود بیرون میآید تجربه جدیدی رخ میدهد.
"از پشت شیشهها" در فضای تئاتر متعهد شکل پیدا کرده است
چیزی که میخواهم بگویم ورای متن است و راجع به روشنفکری سالهای 40 قصد صحبت دارم. "از پشت شیشهها" تحت تأثیر اگزیستانسیالیسم نیست بلکه تحت تأثیر جریان تئاتر یا هنر "آنگاژه" است یعنی تئاتر متعهد و مسئول. نمایشنامه به شدت در فضای تئاتر متعهد شکل پیدا کرده و به نظر من بزرگترین لطمهای که نمایشنامه دیده از همین نقطه نظر است.
من نمایشنامه "از پشت شیشهها" را در نسخه اول آن بسیار دوست دارم، نسخهای که تیرماه سال 46 در انتشارات پیام نوین چاپ شده است. رادی یکسال بعد این نمایشنامه را با یک تجدید نظر چاپ کرد و مشکل من با نمایشنامه درست از همین تجدید نظر آغاز شد.
زمانی در کافه فیروز با رادی قرار داشتم تا درباره اجرای نمایشنامه با هم صحبت کنیم. در آن زمان من هنوز کارگردان تثبیت شدهای نبودم بنابراین قول اجرا و هم صحبت رادی با من برای اجرای "از پشت شیشهها" از طرف هر دوی ما یک جسارت بود. ولی چون از علاقه من به نمایشنامه باخبر بود پیشنهاد اجرای آن را داد.
تغییری که نمایشنامه پیدا کرد و اتفاقاتی که در زندگی هر دوی ما رخ داد باعث شد این نمایشنامه اجرا نشود. در جو تئاتر متعهد باید بدانید که یک چیز مفقود بود و آن شخص وسط و میانه بود. این جمله معروف "یا با مایی یا ضد مایی" در تئاتر متعهد به کار میرفت و میتوان در چند نمایشنامه آن زمان این جمله را پیدا کرد.
معیار خوب بودن یک نمایشنامه میزان تعهد و مسئولیتش بود. یک نمایشنامه بر اساس اینکه چقدر متعهد و مسئول است نمایشنامه خوبی بود نه بر اساس تجربیات، زبان و کارکردش و اینکه در نقد همین روشنفکری است. رادی یکی از بهترین گفتگو نویسان این سرزمین بود و میتوانست به راحتی مشکل نمایشنامه را اصلاح کند.
رادی محجوب و کم حرف بود و فرو میخورد ولی وقتی غلیان میکرد شدید بود. در جلسهای که در کافه فیروز با جلال آلاحمد داشت من منتظر این غلیان بودم ولی رادی فرو خورد و وقتی آلاحمد گفت که چرا نویسنده نمایشنامه اینگونه است و به خیابان نمیآید رادی بزرگترین لطمه را به نمایشنامه زد و آن دادن چوب زیربغل به نمایشنامه نویس است.
تغییراتی که رادی در نمایشنامه ایجاد کرد به اثر لطمه زد
اگر روزی بتوانم این نمایشنامه را اجرا کنم اولین چیزی که حذف میکنم چوب زیربغل است و به متن اول رادی برمیگردم زیرا به نظر میآید تلخی و سرخوردگی نویسنده از ضعف جسمانی است. در حالیکه که در متن اول رادی تلخی و سرخوردگی نویسنده از فشار نابسامانیهای اجتماعی است. به سادگی یک چوب زیربغل جایگاه این نویسنده را تغییر داد.
رادی برخی چیزها را که در متن اول نمایشنامه وجود داشت در بازنویسیهای بعدی حذف کرد که یکی از محترم ترین نشانهها در این متن برای من درخت کاج بیرون بود. درختی که در ابتدا نهال بود و حال بزرگ شده و سایهاش بر پنجره افتاده و نشاندهنده گذر زمان بود و من نفهمیدم که چرا رادی این نشانهها را حذف کرد.
در بازنویسیها بعضی ظرافتها از بین رفته و برخی چیزها بسیار علنی شده است نظیر اتفاقی که برای خانواده درخشانها در نمایشنامه "از پشت شیشهها" افتاده است. رادی بدون هیچ محاسبهای از رادی بیرون آمده و بدون هیچ محاسبههایی میتواند اشتباهات متن اولیه را داشته باشد. نظیر اشتباهاتی که نسخه اول نمایشنامههای من یا خلج یا هر نویسنده دیگری در دنیا دارد.
مشکل بزرگ نمایشنامه "از پشت شیشهها" نبود شخصیتپردازی درست برای نویسنده است
به نظر من مشکل بزرگ نمایشنامه شخصیت پردازی نویسنده است که به سادگی قابل حل بود. این نویسنده یکی از ضعیفترین شخصیتهای نمایشنامههای رادی است. گفته میشود که این نویسنده شبیه رادی است من نیز به یک معنا این را قبول دارم ولی معتقدم به معنایی دیگر ضد رادی است.
فکر میکنم رادی با تصویر اینکه بازیگری چون جلال آلاحمد نقش نویسنده را ایفا کند به سمت شخصیتپردازی نرفته است. این متن برای آلاحمد فوقالعاده است ولی رادی فراموش میکند که ما هیچ بازیگری به خوبی آلاحمد نه در آن زمان داشتیم و نه حالا در تئاتر داریم. نفوذ کلام، کاریزما و حضور آلاحمد در صحنه منحصر به فرد بود و حال که باید بازیگری دیگر این نقش را ایفا کند ما به شخصیتپردازی نیاز داریم.
ما در نمایشنامه خیلی دیر به زاینده بودن بامداد پی میبریم که این مناسب نیست. بامداد بر خلاف رادی آدمی است فاقد تخیل، خاطره، طنز، تحلیل، ایجاد ارتباط، مهر و خروش است. ما در "از پشت شیشهها" نمیبینیم که نویسنده بنویسد و فاقد همه خصوصیاتی است که در رادی وجود داشت.
وقتی که رادی مورد حمله قرار گرفت که چرا قهرمان او اسلحه دست نمیگیرد تب مبارزات مسلحانه به صورت گنگی شروع شده بود. سال بعد "قیصر" تولید میشود و حاکمیت چاقو همه روشنفکران را به سوی این فیلم میبرد و همه این فیلم را ستایش میکنند و گمان میکنند که فیلم سرمشقی برای مبارزه مسلحانه است.
اما هیچ کس فیلم بعدی یعنی "رضا موتوری" را نمیبیند که در آن نویسنده به تمسخر گرفته میشود. چوب زیربغل دادن به نویسنده به جای شخصیتسازی "از پشت شیشهها" اشتباه بزرگ دیگری را نیز مرتکب میشود و شخصیت را نزدیک میکند به شخصیت فیلم بسیار مهم "شب طولانی 43" ساخته فلورستانو وانچینی. این فیلم در زمان جنگ جهانی دوم و در ایتالیا رخ میدهد.
به جای چوب زیربغل باید چیزهای دیگری نظیر طنز، نگرش، نظر و اعتراض که مشخصه برخی نویسندگان دهه 40 است را به بامداد داد. چرا باید خصوصیاتی را به نویسنده داد که در آن زمان از طریق این خصوصیات نویسنده را مورد نقد قرار میدادند. در نمایشنامه "منجی در صبح نمناک" نیز این مشکل را با رادی داشتم.
شخصیت مریم "از پشت شیشهها" یکی از بهترین شخصیتهای زن نمایشنامههای رادی است
نکتهای که مهم است شخصیت مریم در نمایشنامه "از پشت شیشهها" است و موافق این نظر نیستم که شخصیت منفعل نمایشنامه است. مریم کسی است که از بیرون در نمایشنامه خبر میآورد و در مقابل چشم ما پیر و فرسوده میشود و این بهای راهی است که بامداد میرود.
مریم یکی از بهترین شخصیتهای زنی است که رادی در نمایشنامههایش نوشته است. زنی صبور که خود را قربانی میکند. سؤال مهمی که دارم این است که چرا نمایشنامه از نازا بودن مریم به راحتی میگذرد؟ رادی زایندگی را به مرد میدهد و در صحنه آخر وقتی "از پشت شیشهها" خوانده میشود زایش خانواده این اثر نمایشی است.
مریم و بامداد زندگی نکردند و از پشت شیشهها ناظر زندگی دیگران بودند و رادی چیزی را پیشبینی میکند که متأسفانه در آن زمان به عنوان رسالت نویسنده بر دوش ما گذاشته میشد. رادی آدمی بسیار باهوش بود و گاهی خیلی برنده، تندرو و منصف بود.
رادی باید از تئاتر آنگاژه دور میشد
"از پشت شیشهها" نمایشنامهای است که رادی باید میآزمود که از چارچوب تئاتر صحنهای خارج شود و گذر زمان را روی صحنه آزمایش کند. به نظر من این نمایشنامه به یک بازنویسی نیاز دارد که رادی این کار را نکرد و بازنویسیها در راستای نقد تئاتر آنگاژه در آن زمان بود.
رادی باید از تئاتر آنگاژه دور میشد و روی شخصیت پردازیها کار میکرد. از ابتدا آرزو داشتم که این نمایشنامه را اجرا کنم ولی اکنون در وضعیت بدتری قرار دارم. زیرا در آن زمان رادی بود و میتوانستم از وی بخواهم به رسم زمان اصلاحاتی را در نمایشنامه ایجاد کند.
اما حالا نمیتوانم به خود اجازه دهم که به جای رادی چیزی را حذف یا اضافه کنم. رادی هیچگاه به من نگفت که قصد دارد این تغییرات را در نمایشنامه ایجاد کند. ولی به سرعت نمایشنامهای درآمد که نقدهای روشنفکری آن زمان را پذیرفته بود.
رادی میتوانست در اصلاح نویسنده به خود رجوع کند و بامداد را از شخصیت تکبعدی خارج کند. بیشترین ابعاد را در شخصیتهای نمایش "از پشت شیشهها" مریم است. ولی این سؤال پیش میآید که چرا مریم هیچگاه پیشنهاد نمیدهد که بچهای را از پرورشگاه به خانه بیاورند تا وجه جدیدی به نمایشنامه بدهد.
شخصیتهای زنده در نمایشنامه خانواده درخشان است. میدانیم که شخصیتهای منفی همیشه زندهتر از شخصیتهای مثبت هستند. اما اشکال در نسخههای دوم و سوم نمایشنامه در این است که درخشانها شروع به نقد و تمسخر خود میکنند که این کار از رادی بعید است. رادی باید اجازه میداد ما درباره درخشانها قضاوت کنیم.
رادی جایگزین آلاحمد در طلب مسئولیت کردن از دیگران شد
رادی خود در مقطعی جانشین آلاحمد شد و شروع به نقد کردن و طلب مسئولیت کردن از دیگران پرداخت. در نقد رادی به "حسن کچل" و نقد او به فیلم "ساتیریکون" فلینی به نظر میآید که رادی از شدت خشم روی پا بند نیست.
رادی در برخی شخصیت پردازیها و ساخت شخصیتهای کاریکاتورگونه در آثارش از این نقد تبعیت کرد. رادی در بهترین کارهایش نقد جریان روز است و در آنجا من رادی را به بهترین شکل ممکن تحسین میکنم.
فاصلهگذاری با صدا در نمایش "از پشت شیشهها" زاید بود
رادی بهترین گفتگوها و طرحهای نمایش را در شخصیتهای منفی در آثارش به وجود آورده که در نسخه اول "از پشت شیشهها"، "ارثیه ایرانی" و "پلکان" این موضوع میدرخشد. بعضی از بهترین ظرافتهای "از پشت شیشهها" از نسخه اول حذف شده است.
یکی از چیزهایی که اتفاق افتاده است صدایی است که حرف میزند. در اجرای آقای رکنالدین خسروی بود این را دیدم. هیچ ضرورتی نداشت که روی صحنه گریم بازیگران انجام شود. به راحتی میشد با یک ورود و خروج از طریق تعبیه درهای مختلف این پیر شدن را نشان داد. فقط مهارت رادی در نوشتن مکالمه است که نمایشنامه را نجات میدهد و گرنه هر نویسنده دیگری بود با این وضعیت نمایشنامه را از بین میبرد.
صداها فاصله ما را با نویسنده زیاد میکند زیرا نویسنده نباید در هنگام صحبت با خود رسمی باشد. نمایشنامه نویس وقتی با خود صحبت میکند باید در خالصترین شکل ممکن باشد زیرا نمایشنامه نویس تافتهای جدا بافته نیست. بامداد به قدری بینقص ساخته شده که این امر تبدیل به بزرگترین نقصاش شده است. اگر این بخت را پیدا میکردم که با کمک رادی این نمایشنامه را به صحنه ببرم تقاضایم این بود که این صداها را تغییر یا حذف کند.
اما صداها تنها زمان گریم کردن بازیگران را پر میکنند و به نظر من این یک فاصله گذاری برشتی است و برای این نمایشنامه فضا را پر نمیکند.
مگس شدن در نمایشنامه رادی یک نظریه ادبی است نه فکری صحنهای
در نمایشنامه "از پشت شیشهها" رادی به مگسشدن اشاره کرده است. به نظر من مگسشدن یک فکر ادبی باقی میماند و فکری صحنهای نیست. همچنانکه کرگدن شدن در "چوب به دستهای ورزیل" یک فکر ادبی است، همچنان که در فیلم "پرخوری" ساخته مارکو فرری هرگز آدمها از فرط پرخوری گنده نمیشوند، اینها اندیشههای ادبی است. شاید بهتر بود رادی برای اجرای این اندیشه ادبی راهی برای اجرا شدن پیدا میکرد.
آرزو میکردم که این صحبتها در حیات و حضور رادی گفته میشد زیرا جای رادی برای من و همه ما و تئاتر ایران خالی است و امیدوارم آثارش اجراهای شایستهای پیدا کنند.
در پایان این جلسه با حضور بهرام بیضایی از حمیدهبانو عنقا همسر زندهیاد رادی تقدیر شد و لوح تقدیری نیز از طرف بنیاد اکبر رادی به بیضایی اهدا شد.
نظر شما