عبدالواحد ناصر عبدالکاظم الاسدی، ۵۳ ساله و ساکن الجبایش است. او مصالح ساختمانی می فروشد و گاهی هم با رانندگی، هزینه های زندگی اش را تامین می کند. وی پس از سقوط صدام تا امروز در خدمت زائران امام حسین (ع) است و از زوار و عزاداران، هم در موکب و هم در منزلش پذیرایی می کند.
طارق ۱۵ ساله فرزند آخر عبدالواحد، امیرالقراء عراق است. او در هیئت ها و موکب های عزاداری قرآن خوانده و عزاداران را پیش از روضه خوانی و سینه زنی، به یاد کلام وحی می اندازد. این نوجوان، برادری ۲۲ ساله به نام حسن دارد که به تازگی ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده است. حسن مثل طارق، صدای خوش ندارد اما در زمینه کارهای ساختمانی تبحر دارد. حسن و طارق با راهنمایی پدرشان در موکب های مختلف کار می کنند و فضا را برای عزاداری آماده می کنند. حسن، چارچوب سازی، داربست سازی، نجاری و آهنگری می کند تا ساختمان موکب بنا شود و طارق هم در همان موکب قرآن می خواند.
عبدالواحد می گوید یکی از برکات زنده بودن اسم سیدالشهدا (ع)، آشتی و صلحی است که بین مردم ایران و عراق ایجاد شد. یک شعر بین مردم این منطقه و کشور، مشهور است که مضمونش این است: «مرگ، دروغ گفته که حسین مرده است؛ چون ذکر و اسم او همیشه جاودان است.»
او می گوید صدام می خواسته دو ملت شیعه را به جان هم بیاندازد. البته او که نه؛ بلکه این خواسته استکبار بوده است. مردم عراق از جمله خود عبدالواحد، زمان حکومت به شدت تحت فشار بوده اند که به جبهه جنگ با ایرانی ها بیایند و اگر امتناع می کردند، دستگیر و اعدام می شدند. در صورت فرارشان هم از جبهه، پدر و مادر و خانواده هایشان به دست نیروهای صدام کشته می شدند. آرزوی ایشان در جبهه جنگ با ایران، این بوده که توسط ایرانی ها اسیر شوند.
این کاسب عراقی می گوید به قول امام خمینی(ره)، آمریکا شیطان بزرگ است و می خواست که شیعه ها را از یکدیگر جدا کند. ولی به برکت سیدالشهدا (ع) این اتفاق نیفتاد. نتیجه خیر و برکت وجود امام حسین (ع) است که امروز ایرانی ها به خانه عبدالواحد می آیند و سر سفره غذایش می نشینند؛ به خاطر پیاده روی شان استراحت می کنند، و او را به آغوش می کشند. او هم آن ها را مثل برادر در بغل می گیرد.
نظر شما