می خواهد راه برود، شیطنت کند. هنگام بازگشت پدر از کار، به آغوشش پرواز کند. از سر و کول مادرش بالا رود. بین کودکان، ستاره فوتبال روستایشان شود. سهمی در سر و صدا و همهمه های صبح و عصر کودکان کوچه شان داشته باشد. مثل همه کودکان هر آنچه را که نیاز دارد، بر زبان بیاورد. حرف بزند، هنگام درد فریاد برآورد و کمک بخواهد. ، اول مهر ،روز گشایش مدارس پا به پای دوستانش به مدرسه برود. اینها تنها بخش کوچکی از آرزوهایی است، که میتوان از نگاه های خیره و معصوم و سکوت جاری بر زبان آیدین سیزده ساله فهمید. فرزند بی گناه بازماندگان نسل سوخته ای که ،کودکی شان در استشمام دود ناآشنای سبز و زرد و آبی با بویی شبیه به پیازداغ، پرتقال و قرمه سبزی محو شد و به باد رفت. یکی از ده ها کودکی که دو نسل بعد از بمباران سی و یکم تیر ماه سال شصت و هفت روستای زرده، قربانی سلاح های شیمیایی صدام شد. هنوز هم رد پای این حمله وحشیانه را در تن وروحش به یدک می کشد. پدرش کارگری می کند. مادرش برای دریافت دستمزد ناچیزیی گردوی باغ های مردم را می شکند. اما اکنون هزینه خورد و خوراک و کرایه مسکن شان را هم به سختی در می آورند. با این حال آنها با جور کردن وامی به درمان فرزندشان آیدین اقدام کرده اند. بارها به کرمانشاه، همدان و تهران رفته اند. پانزده میلیون تومان صرف هزینه های ابتدایی درمانش کرده اند، اما باز هم ازعهده مخارج بسیار آن بر نیامده و به ناچار درمان را متوقف کرده اند. مادر آیدین که از کمر درد ناشی از دشواری حمل آیدین بر دوشش رنج میبرد از مسولین و از وعده های که برای کمک به آنها داده بودند و هیچ نتیجه ای نداشت گلایه مند بود و می گفت: بارها برای دریافت ویلچر به بهزیستی رفته و درخواست داده ام ولی تابحال موفق به دریافت آن نشده ام.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • سهيل رحيم IR ۱۴:۱۴ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۱
      0 0
      سلام وقت بخير. چطور ميشه به اين پسر عزيز كمك كرد؟ راهنمايي بفرماييد