بیست و چهارم آبان، سالروز درگذشت علامه طباطبایی است.
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - علیرضا رأفتی: احتمالاً کارگرهای باربری بیشتر از هر کسی حال دنیا را دیده اند. مستاجرها اگر حد متوسط بین خوش اقبالها و بداقبال هایشان را بگیریم، سالی یکبار روند پیچیدن زندگی در کارتن و جابه جایی آن را میبینند و به این فکر میافتند که شاید فلان مجسمه ارزش خریدن نداشت اما کارگران باربری هر روز یک زندگی را کول میکنند و با خودشان میبرند یک گوشه دیگر پهن میکنند. شاید کارگرهای باربری اگر مستأجر هم باشند بیش از بقیه موقع خرید وسایل به این فکر بیفتند که بالاخره که باید جمع کرد و رفت.
همین جمله «بالاخره که باید جمع کرد و رفت» زمزمه لب مستاجرهاست وقتی هر کاری میخواهند روی خانه شأن انجام دهند. حالا میخواهد رنگ زدن دیوارهای اتاق باشد یا درست کردن دستگیره در که چند ماه است خراب شده. همیشه با خودشان فکر میکنند بالاخره که باید بگذارند و بروند، حالا این چند صباح را با همین وضعیت سر میکنند. بعضی هاشان هم که کمی به سبیل شأن تاب میدهند و ژست فلسفی میگیرند، این جمع کردن و گذشتن و رفتن را با وضعیت دنیای فانی یکی میکنند و بعد از این که کمرشان در یک اثاث کشی نفسگیر گرفت، دیگر هر کاری در این دنیا را معلق میکنند که «بالاخره که چی؟ قراره چقدر توی این دنیای فانی بمونیم؟»
علامه طباطبایی عمرش را گذاشته بود پای علوم مختلف ازجمله فلسفه. تا حدی که اساتید فلسفه او را با ملاصدرا در یک ردیف میدانند و در دنیا به عنوان فیلسوف مسلمان شناخته شده است. یکی از ثمرات علم و بحث و مکاشفه ایشان که امروز سالگرد عروج شأن است یک جمله بود.
شاگردان شأن میگویند که سر کلاس، وسط درس، یک دفعه سکوت میکرد و سر بلند میکرد و میگفت: بچهها! ما ابد در پیش داریم…بعد با خودش سر تکان میداد و تکرار میکرد: ابد در پیش داریم...
برخلاف ژست فلسفی عدهای، دنیا یک خانه اجارهای نیست که فکر رنگ دیوارهایش نباشیم. به قول علامه ما زنده در ابدیت هستیم و باز به قول جمله معروف ایشان: «هستیم که هستیم!» انگار وضعیت طوری است که باید مثل صاحبخانه هایی که قرار است تا ابد سر جایشان بمانند با زندگی مان برخورد کنیم.
طراح: عباس گودرزی
نظر شما