در ادامه نوشتار خبرنگار مهر در سفر به قاره آفریقا که چندی به همراه وزیر امور خارجه وهیئت همراه صورت گرفت، این بار با نگاهی دیگر به سرزمین سیاهان نگریسته شده است تا از زاویه دیگر این سرزمین معرفی گردد.
ادامه سفر به سرزمین سیاهان این بار مقصدش کشوری دورتر از ایران ولی به لحاظ اعتقادی نزدیکتر از مردم گابن به مردم کشور مان بود. قرابت فرهنگی سنگالی ها با ایرانیان نه از بابت زبان که به خاطر مسلمان بودنشان احساس می شد چرا که درآغاز ارتباط یعنی در هنگام معاشرت از کلمات خارجی استفاده نکرده و به هم سلام می دادند.
سنگال بیش از جمعیت، آب و هوای دلپذیرش شادی مردمش برای هیئت ایرانی جذابیت ایجاد می کرد و علیرغم اینکه گابن کشوری ثروتمند و مردمی اروپایی مزاج داشت ، سنگال به نظر مردمانی اجتماعی تر داشت و از قضا شرایط حاکم بر این کشور نیز حاکی از مقبولیت بیشتر از سوی توریست ها بود.
ما در این بخش از سفر یک ساعت و نیم به لحاظ زمانی از تهران فاصله گرفتیم و تفاوت ساعت تهران با پایتخت سنگال یعنی داکار حدود 5 ساعت بود.البته برای رسیدن به داکار از لیبرویل حدود 4 ساعت و اندی پرواز داشتیم لذا در این کشور هم عصر گاهان رسیده و مورد استقبال وزیر امور خارجه این کشور قرار گرفتیم . یکی از دوستان خبرنگار که سال پیش سفری به این کشورداشت گفت پروژه تعریض خیابان ها در سفر قبلی ما باعث ترافیک سنگینی در سطح شهر شده بود و از قضا وقتی وارد شهر شدیم به همین علت با توقف و تاخیر زیادی به مقصد رسیدیم.
البته گفتنی است که جمعیت سنگال بسیار بیشتر از گابن بوده و شهر داکار نیز بزرگتر از لیبرویل و یا حتی الجزیره بود. در این شهر به رغم فقر فاحشی که به وضوح دیده می شد مردم آرام و مهربانی داشت ولی این کشور نیز همچون دو کشور قبلی مستعمره سابق فرانسه بود و زبان مردمش نیز به این واسطه فرانسه و در بخش هایی زبان محلی داشت.
اما آن چیزی که بیش از پیش تاریخ 350 ساله برده داری را در سنگال نمایان می ساخت ترانزیت این کالای غربی پسند از غربی ترین نقطه افریقا یعنی جزیره گوره از متعلقات این سرزمین بود. جزیره گوره در دوره برده داری مرکزی برای برده های جمع آوری شده از افریقا بود تا از آنجا بوسیله کشتی های انتقال برده که عموما دارای پستویی زیر عرشه بوده و مردم سیاه آفریقا را در شرایط بسیار سخت و با تعداد انبوه در این مکان تحت الحفظ به آمریکا و اروپا منتقل می شدند، جابجا شوند.
البته فرصتی به ما دست نداد که بتوانیم از این مکان بازدید داشته باشیم ولی به گفته همان دوستی که قبلا به سنگال و آن جزیره سفر کرده بود ، هم اکنون از بقایای بجا مانده از قفس ها و زندان های این جزیره موزه ای برای عبرت بشریت ایجاد شده که درسازمان یونسکو نیز به ثبت رسیده است. ولی آنچه که مهم است برده داری و آثار به جا مانده از سفیدهای امریکایی و اروپایی در جای جای این قاره به چشم خورده و شاید هم اگر در جنگ میان شمال و جنوب امریکا حامیان برده داری پیروز می شدند هنوز وحشی گری متمدن غرب در برده داری ادامه داشت. هرچند که ایجاد نوع جدیدی از اسارت درجای جای کره خاکی هنوزهم از خوی سلطه طلبی این کشورها حکایت دارد.
به هر تقدیر بعد از مدتی به محل استقرار روسای کشورهای مختلف که قرار بود در پنجاهمین سالگرد استقلال و همچنین جشن ملی سنگال شرکت کنند رسیدیم . یکی از هتل های زنجیره ای مردین میزبان سران بود واز همین رو غیر از وزیر امور خارجه کشور مان و وزیر سابق مسکن همه هیات به هتلی دیگر منتقل شدند که بنا به گفته یکی از اعضا هیات این نیز از هتل هایی زنجیره ای است که صاحب اصلی آن سوئیسی بوده وهمه خدمات آن برای قشر متوسط طراحی شده بود. نکته جالب در این هتل برعکس بودن و سادگی آن بود. یعنی درب ورودی و پذیرش هتل هم سطح خیابان بود و لیکن به دلیل استقرار در ارتفاع اتاق ها در طبقاتی پائین تر قرار داشتند. سفارت ایران در سنگال نیز در همان حوالی بود و آن خیابان نیز از قضا سفیر نام گذاری شده بود.
تیم خبرنگاران در این مرحله از سفر کار زیادی نداشتند و از آنجایی که دیداری دراین سفر از پیش تعیین نشده بود فرصت برای آشنایی بیشتر با مردم سنگال مهیا شد . البته هیات ایرانی روز شنبه در سنگال بود و این روز هفته نیز در آن کشور روز قبل از تعطیلی به شمار می رفت بسیاری از مردم بعد از ظهر را با فراق بال بیشتری در جشن شرکت می کردند.ولی پیش از آن به روال تمامی ایام سفر صبح زود از هتل بیرون زده و همانند گابن دیدم که آسمان به شدت ابری است و مثل لیبرویل همه در حال ورزش هستند.البته دراین شهر تعداد ورزشکاران بلاخص دوندگان به مراتب بیش از لیبرویل بود شاید به همین دلیل است که اغلب قهرمانان دو المپیک و سایر مسابقات جهانی سنگالی هستند.
در کنار این افراد نیز در ساحل عده ای از ماهیگیران قلاب خود را به آب انداخته و روزی خود را از آن بیرون می کشیدند. با یکی از ماهیگیران سر صحبت را باز کرده و با همان مشکل سابق یعنی مسلط نبودن به زبان فرانسه به زبان انگلیسی و اشاره درباره ماهی های این نقطه از اقیانوس پرسیدم او نیز کیسه خود را باز کرده وصید آن روز را نشان داد. جالب اینکه اغلب ماهی های صید شده سنگسر خالدار بود که در رژیم غذایی ما یکی از لذیذ ترین ماهی ها به شمار می روند. البته انواعی دیگر از ماهی ها نیز در کیسه او بود ولی باوجود حداقل 12 تا 15 ماهی کیسه او سبک تر از کیسه نفر کناری اش بود. قلاب ماهی گیری جالبی هم داشتند که یک گوی خار دار بود و ماهی با بلعیدن آن گوی گرفتار می شد.
ماهیگیر خود را ساموا معرفی کرد و یکی از بزرگترین ماهی های خود را به طرف من گرفت و با اصرار خواست که با خود ببرم ولی چون نه شرایط نگهداری آن را داشتم و نه امکان انتقال آن تعارف او را رد کرده و خواستار گرفتن عکسی دونفره با او شدم که او نیز با استقبال پذیرفت و خود دوربین را گرفت و به نفر کناری داد تا از ما دو نفر عکس بگیرد.پس از گرفتن عکس و خداحافظی به سمت دیگری از ساحل رفتم که عده ای در حال ورزش و یک نفر هم در حال دویدن با توپ بود از قضا توپ او به سمت من منحرف شد و من نیز ضربهای به توپ زدم همین آغازی شد که با هم ضرباتی چند شوت کرده و کمی بازی کنیم . برقراری همین ارتباطات ساده نشانگر این بود که مردم سنگال نسبت به مردم گابن و حتی الجزایر معاشرتی تر و مهمان نوازتر بودند و از همین رو توریسم منبع بسیار خوبی از درآمد برای سنگال شده و توریستها با اشتیاق بیشتری به این کشور سفر می کردند.
پس از مدتی به هتل بازگشته و به سیاق گذشته صبحانه ای از میوه جات صرف و به همراه دوستان راهی خیابان های شهر شدیم هنوز عده ای درحال ورزش با حالت دو از کنارمان می گذشتند ولی سراسر شهرحالت امنیتی داشت .سربازانی که اغلب قوی هیکل بوده و قدشان بالغ بر 190 و یا بیشتر بود، با فاصله کوتاهی از هم شهر را محافظت می کردند ولی این حضور آنها به هیچ وجه آزار دهنده نبود زیرا اغلب با لبخندی دیگران را استقبال و بدرقه می کردند و در پی درخواست یکی از همران برای گرفتن یک عکس یادگاری با آنها سریعا حاضر شده و نظامی بودن خود را بهانه ای برای ممانعت از این اقدام ندانستند.
در جریان همین پیاده روی کوتاه با هیاتی از مردم چاد برخوردیم که با لباس های سنتی و ویژه خود مقابل موزه نیمه ساخته لباس سنگالی ایستاده بودند و به محض فهمیدن اینکه ایرانی هستیم با زبان عربی شروع به سخن گفتن کردند .آنها نیز برای حضور در جشن ملی سنگال با دولتمردان خود حاضر شده بودند و جالب اینکه برای آن که نشان دهند ایران را می شناسند از امام خمینی (ره) یاد کردند. در این میان بیش از همه خوش به حال تصویر بردار صدا و سیما شده بود زیرا جشن استقلال سنگال و حضور ملیت های مختلف در آن بهانه ای شده بود که آرشیوی از تصاویر اقوام مختلف را تهیه کند.
مقدمه جشن که پرده برداری از مجسمه ای بزرگ بود و گفته می شد توسط کارشناسان کره شمالی احداث شده، بعد از ظهر همان روز آغازین حضور انجام شد.استقبال و تشویق اتباع کشورهای مختلف از روسای شان مناظر جالبی را نقش می زد که خونگرمی و شادی سیاهان آفریقا را بیش از پیش نشان می داد.
روسای تمام کشورها عازم جشن شده و برخی از دولتمردان دعوت شده از مسیری غیر از لابی هتل راهی محل پرده برداری از مجسمه عظیمی که بر بلندای یک تپه بود، شدند. وزیر امور خارجه کشورمان هم از مسیری غیر از لابی اصلی رفت و ما عزیمت وی را ندیدیم ولی پس از تمام شدن روسای کشورها تاکسی سمندی را گرفته و قصد بازگشت به محل استقرار هیات کردیم ولی از آنجایی که هتل هیات در مسیر محل پرده برداری از مجسمه بود به یک باره با ترافیک سنگینی مواجه شده و پلیس ما را به سمت دیگری که همانا مرکز شهر بود هدایت کرد. در مسیر تصاویری به مردمک چشممان برخورد که فقر را تا بن دندان نشان می داد. خانه های ویرانه کودکان مریض زنان سردر گریبان و مردان بیکارهمه آن چیزی بود که در مقابل چشمانمان به نمایش در می آمد.
شاید برای عده ای حتی همان لباس که به مناسبت پنجاهمین سالگرد استقلال سنگال با عکس منقش به تمسال مجسمه و عبدالله واد گرفته بودند تنها لباس برای پوشاندن خود بود .وقتی در گرمای ظهر با وانت باری تعدادی آب معدنی به میان جمعت آورده شد کشمکش و دعوایی بر سر گرفتن آب برپا شد که تاسف همه ما را برانگیخت.
به هر تقدیر به محل هتل آمدیم ولی همچنان برای یادگاری چشممان به دنبال نمادی خاص بود که اغلب ما آن را مجسمه های چوبی می دانیم . در بین راه چشمم به دکه هایی خورد که در نزدیکی هتل بوده و تعدادی از صنایع دستی را در آن به نمایش گذاشته بودند. پس از رسیدن به هتل و استراحت کوتاهی به آن محل مراجعت کرده و متوجه شدیم که آنها تولید کننده هستند ولی ما با قیمت آنها مشکل داشته و واحد پولی آنها را که فرانک بود نداشتیم ولی حدودا هر فرانک آنها 20 ریال ما بود.
در همین حین که می خواستیم به هتل مراجعت کرده و پول خود را تبدیل به فرانک کنیم یکی از کارکنان سفارت محلی جدید به نام سون با جو را برای خرید به ما معرفی کرده و درنهایت با ما همراه شد که تیم خبرنگاران تعدادی یادگاری بخرند.به محل مراجعت کرده و با صحنه های جالبی در خرید روبرو شدیم که در چانه زنی باید به انصاف کسبه خودمان صد آفرین گفت زیرا برای نمونه قیمت مجسمه چوبی حیوانی را ابتدا 50 هزار تومان می گفت و پس از چانه زدن قیمت آن را به 8 هزار تومان تقلیل می داد.بالاخره خبرنگاران تعدادی از این نماد ها خریداری کرده و به محض بازگشت با کمال تعجب متوجه شدیم که هیات ایرانی در مراسم روز جشن که فردای آن روز بود شرکت نمی کند فلذا اعلام شد که پرواز داشته و باید مهیای عزیمت به ایران شویم .
با سرعت وسائل خود را برداشته و به فرودگاه رفتیم پس از مدتی از فرودگاه داکار هواپیمای هیات ایرانی اوج گرفته و در مسیر در تونس به مدت کوتاهی توقف و سوخت گیری کرده و بعد از ظهر روز بعد به تهران رسیدیم.در تونس نیز وزیر امورخارجه کشورمان مدتی کوتاه با مدیرکل تشریفات وزارت خارجه تونس به همراه سفیر ایران در این کشور دیدار و گفتگو کرده و دوباره هواپیما عزم فرودگاه مهرآباد را کرد.
سفر 5 روزه هیات ایرانی به سه کشور الجزایر ، گابن و سنگال به پایان رسید و شاید اگر اجلاس خلع سلاح در تهران و لزوم مهیا کردن مقدمات آن نبود این سفر طولانی تر می شد ولی همین سفر بنا به گفته دست اندرکارانش در وزارت خارجه پر بار بوده و مقدمات خوبی را برای مناسبات بعدی مهیا کرد ولی فارغ از همه اینها بهانه ای برای ما شد که این سه کشور و مردمش را با سه گزارش مجزا برای مخاطبانش تشریح کنیم.
نظر شما