به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، دستاندرکاران نمایش رادیویی «از سرزمین نور (1)» در اسفندماه سال 73 با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. این برنامه بر اساس رمان زندگی پیامبر اعظم (ص) به نویسندگی محمد سرشار و سردبیر محمد میرکیانی ساخته شده بود. آنچه در پی میآید بیانات حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار است.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این روحیه شماها و این خوشعقیدگى نسبت به جهت برنامه و محتواى برنامه یقیناً یکى از عوامل توفیق این برنامه بوده است. من می خواهم خواهش کنم برنامه را ادامه بدهید و بسازید. دوران قبل از بعثت از لحاظ تاریخى خیلى دوران روشنى نیست. برخلاف دوران بعد از بعثت که از لحاظ تاریخى قدم به قدم مشخص و روشن و واضح است؛ برخلاف بسیارى از حوادث بزرگ تاریخى. حالا درباره پیغمبران، که هیچ پیغمبرى زندگى روشنِ مشخصِ دقیقِ تاریخى ندارد و درباره بقیه شخصیتهاى تاریخى هم ما به این دقت کمتر سراغ داریم که قطعهاى از تاریخ را - که روزش را و ساعتش را و سفرش به فلان جا را و برگشتنش را و اینکه کى بود و کى حرف زد و اینها را - اینجور مثل تاریخ اسلام مشخص داشته باشد. بنابراین میدان خیلى بازى دارید.
حتماً انشاءاللَّه باید این را بسازید. البته فصل بعد از بعثت طولانىتر خواهد بود. حالا مثلاً این بخش چهل و پنج قسمت شد، اما اگر بخواهید از بعثت تا هجرت را بسازید - که حالا باز آنجا یک مقدار اطلاعات محدودتر از هجرت به بعد است؛ بین بعثت و هجرت روشنى بیشترى بر صحنه هست، لکن نه به آن دقیقى و ریزىِ بعد - شاید این بخش مثلاً صدها قسمت بشود و خواهد شد؛ چه عیب دارد؟ شما این را یک پروژهى بیست ساله در نظر بگیرید و بنا بگذارید که این کار را در ظرف بیست سال به بهترین وجهى تمام بکنید. یعنى اگر ما یک آقاى رهگذرى داشته باشیم و جز این یک کار در ظرف بیست سى سال هیچ کار دیگرى انجام نداده باشد، این کارِ بزرگى است؛ کار کوچکى نیست. آثار بسیارى از این نویسندههاى بزرگ دنیا - این قصهنویسها و تاریخنویسها - مال بیست سال و سى سال و اینهاست. و این خیلى اثر خوبى خواهد شد. از ورود در این میدان هیچ وحشت نکنید.
راجع به مسئله جمعِ بین تاریخ و قصه؛ بله، مرز ظریف و دقیقى دارد. حالا بعضىها در نمایشنامه و قصه و اینها دست خودشان را خیلى باز می کنند. مثلاً فلان فیلمنامهنویس یا کارگردان می گوید: بله، این قصه یک قصه تاریخى است اما من به تاریخ چه کار دارم؟ مثلاً توى تاریخ نوشته که فلان کس در سال فلان به دنیا آمد، یا فلان حادثه از او سر زد؛ اما من می خواهم این را پنجسال جلوتر بگذارم؛ این سلیقه من و فهم من و برداشت من و دل من است که می خواهد در این زمینه قضاوت کند! من به تاریخ چه کار دارم؟ بعضى اینجور خودشان را از تاریخ آزاد می کنند. حالا خب حرفى هم نیست، آن هم کارى است اما در مورد زندگى پیغمبر و قضایاى تعیین کننده تاریخى نمی شود این کار را کرد. می دانید «لکم فى رسول اللَّه أسوة حسنة»؛(3) یعنى زندگى پیغمبر براى ما مثل قرآن است. اگر جایى از آن مسجل و ثابت شد باید همان جور ثابت شدهاش به نسلهاى بعد برسد. چرا؟ چون براى ما حجت شرعى است؛ عمل پیغمبر براى ما حجت شرعى است. لذا آن بخشَش که صدور قول و فعلى از شخص نبى اکرم است - و بعد امیرالمؤمنین که معصوم است و در کنار ایشان است - باید تغییر نکند.
از اینکه گذشتیم، نکته اصلى گزارشگرى نیست فضاسازى است. می دانید آنى که می تواند یک ماجرایى را بعد از هزار سال، هزار و پانصد سال به شنوندهاى منتقل کند،گزارش آن قضیه نیست؛ اصلاً گزارش معمولى نمی تواند منتقل کند. من همین مطلب را یکبار دیگر هم گفتهام. فرض کنید کسى مثلاً بخواهد این جلسه ما را بیرون منعکس کند؛ اگر بخواهد همین طور زبانى بگوید باید بگوید که بله چند نفر اینجا نشسته بودند، پهلوى همدیگر بودند و این لباسشان بود اما جلسهى ما که این نیست. این همه توى جلسه ما حرف هست، این همه توى آن تبادل و تعاطى(4) هست، این همه توى آن احساسات متبادل هست؛ ما الان که اینجا نشستهایم، نسبت به همدیگر احساساتى داریم و اینها فضاى این جلسه را پر کرده است؛ این را کى می خواهد نشان بدهد؟ این را که با زبان اینجورى نمی شود نشان داد؛ این روایتِ قصه و قصهپردازى - یعنى پردازش هنرى - می خواهد؛ توجه کردید؟ این اصل قضیه است.
اینجا دست شما باز است. هر کار بخواهید بکنید، می توانید بکنید و هیچ ایرادى ندارد؛ یعنى کسى هم نمی تواند به شما اعتراض کند که از کجا می گویید. حالا فرضاً اگر من بخواهم یک مثال بزنم، یکى از آن بخشهاى بسیار جالب این برنامه شما قضیه رفتن جناب عبدالمطلب پیش ابرهه و ترسیم این وضعیت بود. خب این قضیه را منِ حقیر چند بار توى کتاب خوانده باشم و به این و آن گفته باشم و اینجا و آنجا نوشته باشم خوب است؟ خب معلوم است دیگر؛ کار ما این است. اما من وقتى آن را از شما شنیدم، دیدم قضیهاى که من توى تاریخ می خواندم این بوده و من تا حالا این قضیه را نمیدانستم! فقط این را توى تاریخ خوانده بودم و بارها گفته بودم؛ ظاهرش را نقل کرده بودم، اما باطن قضیه را شما نقل کردید. توجه می کنید؟ هنر این است. خاصیت هنر این است. مثل عکسهاى سه بعدى که وقتى جلوى چشم انسان بگذارند همه فضا را جلوى انسان مشخص می کند: ابرهه آنجا نشسته، عبدالمطلب وارد می شود - آن پیرمرد محترم، خب ما هم توى کتاب خواندیم که پیرمرد بود و محترم بود و آمد - و او هم احترامش کرد. اما چه جورى احترامش کرد؟ اینکه دیگر توى کتاب تاریخ نیست؛ اصلاً نمی شود، یعنى زبان معمولى این کشش را ندارد که بتواند این بخش از قضیه را منعکس کند.
حقیقت هنر هم همین است. ببینید، هنرمند دو تا کار می کند. کار هنرمند فقط روایت هنرى نیست؛ روایت هنرى آن بخشى از کار هنرمند است که همه آن را مىبینید که با هنر خودش دارد چیزى را روایت می کند. اما بخش مهمى قبل از این وجود دارد و آن چیست؟ آن رؤیت هنرى است. چى را روایت می کند؟ لابد چیزى را دیده و درک کرده است. کى می تواند آن را درک کند؟ چشم هنرمند. هیچکس دیگر نمی تواند آن را درک کند. ملتفتید؟ لذاست مثلاً شما که شاعرید، یا قصه نویسید، یا بازیگر یک نمایش هستید، یا کارگردان یک نمایش هستید، وقتى یک قضیه تاریخى را می خوانید، فضاى آن قصه را با آن نگاه هنرىِ خودتان به دست مىآورید؛ آن چیزى که چشم بىهنر نمی تواند آن را ببیند؛ این کار اول شماست. بعد آن را با بیان هنرى گزارش می کنید؛ این هم کار دوم شماست.
نمی شود کسى اعتراض کند که این کجا تاریخ بود؟ خب تو نمی توانى ببینى؛ تقصیر من چیست؟ التفات کردید؟ این است. شما ببینید؛ اشکالى ندارد. یا در یک بخش دیگر، شما مثلاً ماجراى رفتن عبدالمطلب و سران مکه را به آن جشن سیفبنذى یزن(5) کردید؛ خب ممکن است درباره این توى تاریخ دوکلمه نوشته باشند اما آن صحنهاى که آدم با گزارش شما توى آن باغ و آن شب کذائى جلوى چشم خودش مىبیند آن را که نمی شود توى تاریخ آورد مگر اینکه عکسش را یک جورى بکشند؛ نقاشى کنند؛ جور دیگر که نمی شود. این را کسى نمی تواند به شما اعتراض کند. آن برادرهایى که اعتراض می کنند، یقیناً نظر خوب دارند؛ بلاشک. ممکن هم هست که نقطه نظرشان یک نقطه نظر صحیحى باشد - که من آن را اطلاع ندارم - اما ضابطه این است که من عرض کردم؛ یعنى متن کلام پیغمبر و عمل پیغمبر همانى است که بایستى به طور واضح و مشخص منعکس بشود و آن را نمیشود تغییر داد و گفت حضرت که این را گفتند، لابد کنارش فلان چیز را می خواستند بگویند؛ نه دیگر؛ آن را باید همان جور دقیق بیان کرد.
اما از آنکه گذشتیم، فضا فضاى گزاره هنرى است و شما باید یک گزارش زیباى هنرى را بیان کنید که آن بسته به این است که شما چى مىبینید و چى بیان می کنید. التفات کردید؟ و من غصهاى که همیشه می خورم توى این فیلمهاى مذهبىاى که گاهى توى تلویزیون نشان می دهند، این است که مىبینم این آقایى که این را درست کرده آن فضا را ندیده است. البته این هنرمند است - شکى نیست - منتها با منابع مذهبى آشنا نبوده است و یکنفر را در چهرهاى و در شخصیتى معرفى می کند که من که این آدم را توى تاریخ می شناسم، مىبینم این اصلاً نمی تواند آن آدم باشد؛ این قیافه، این صدا و این حرکات نمی تواند مثلاً عمروعاص یا حجربنعدى - آن حجربنعدى که توى تاریخ است - یا که یا که باشد؛ اصلاً آن یک چیز دیگر است، این یک چیز دیگر است. او اطلاعاتش کم است. گاهى اوقات اطلاعات تاریخىشان کم است و نمیتوانند آن فضا را منعکس کنند.
اغلبِ برنامههاى شما را وقتى من شنیدم، من را متأثر کرده و گریستهام؛ اما بخصوص چند قسمت از این برنامه خیلى مؤثر بود. یکىاش همین قضیه رفتن پیش ابرهه بود و آن حادثه دشوار مکه و بعد نجات از این حادثه و آن مسئله ابابیل؛ که خداى متعال در قرآن تصریح کرده است؛ حادثه باید خیلى بزرگ باشد که قرآن یک سوره را مخصوص این کار قرار می دهد. این اهمیت حادثه را نشان می دهد؛ چون قرآن که کتاب تاریخ و گزارش نیست. یکى هم قضیه آن راهب - بحیرا - بود که واقعاً خیلى جالب و فوقالعاده است و انصافاً خیلى خوب بیان شد؛ هم نوبت اول، هم نوبت دوم. و قضایاى گوناگون دیگر که حالا جزئیاتش را من براى بعدها می گذارم؛ اگر فرصتى شد. انشاءاللَّه که خداوند شماها را موفق و مؤید بدارد.
صداهاى برنامه هم انصافاً خیلى خوب است. حالا آقایان - آقاى مقامى و آقاى اسماعیلى - که صداهایشان از صداهاى خیلى رائج و معروف است و هر کسى که با صدا وسیما سر و کار دارد زیاد شنیده است و هر دو هم انصافاً بهترین صداهاست؛ خیلى خیلى خوب است. آقایان دیگر هم که بعضىها صداهایشان ناآشنا بود انصافاً نقشها را بسیار خوب اجرا کردند و آدم مىبیند و می فهمد که این گفتارها و محاورهها غالباً از روى شوق عاطفى و احساس عاطفى انجام می گیرد. انشاءاللَّه که خداوند شما را موفق و مؤید بدارد. خب من عرض دیگرى نمی کنم و انشاءاللَّه منتظر می مانم که بقیه برنامهى شما را بشنویم.
2) ارتحال حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینى (1373/12/26)
3) احزاب: 21؛ «...براى شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقى نیکوست...»
4) تبادل نظر کردن.
5) از پادشاهان یمن در عصر جاهلیت. نوشتهاند که وى پیش از بعثت نبى اکرم (ص)، رسالت آن حضرت را به عبدالمطلب بشارت داده بود.
نظر شما