هر سخنی و هر پیامی یا اگر دقیقتر گفته شود هر «چیزی» آنگاه معنای تا حد ممکن واضحی خواهد یافت (اگر بیابد) که در بستر و زمینهای که در آن قرار دارد، مورد بررسی قرار گیرد، همانگونه که گاه سخنی در موقعیتی یک معنا دارد و اگر آن را در زمینهای دیگر بکاویم معنایی دیگر را به ذهن متبادر خواهد کرد.
در فهم آدمی از جهان پیرامونش، تفسیر و تعبیر این جهان و در نهایت بر نهادن قواعد و قوانینی برای اعمال نظر و خواست خود در جهان، عوامل بسیاری مؤثرند، از ویژگیهای فرهنگی و اقلیمی گرفته تا شاید درد دندان یا میگرن حادی که در هنگامه فهم، تفسیر و تعبیر و نیز تصمیمگیری برای اعمال نظر و تغییر در جهان بر ما حادث شدهاند.
با این اوصاف بیراه نیست اگر گفته شود که این فهم، تفسیر و تعبیر و در نهایت بر مبنای آنها، تغییر جهان پیرامون، اگر امری محال نباشد، کوششی بس صعب و دشوار است که چه بسا لاجرم همان سرکنگبینی باشد که صفرا میفزاید.
این چنین است که سخن، نه دیگر در قامت دیالوگ/گفتگو بر پای خویش خواهد ایستاد و سخنگویان/گفتگوکنندگان را در راه بیپایانی با خود همراه خواهد کرد، بل به دستورالعملها و بخشنامههای اداری و فرمایشی میماند که واضعان آنها بیهیچ بهرهای از جهان واقع و بی هیچ شناختی از زمینی که بر آن ایستادهاند، تنها به صدور احکام میپردازند و گویی بذر در بیابان میکارند؛ که اگر ندانند و و چنین کنند، حرجی بر آنها نیست و اگر باشد از سر جهل است و اگر بدانند و چنین کنند، مقدم داشتن منافع شخصی و گروهی چه بسا نامشروع بر واقعیت و روح حاکم بر جهانی است که در آن سر میکنند.
برای دوری از در افتادن به ورطه روزمرگی (که در جای خود بسبسیار هم مهم است) و گم نکردن راه مقصود در این یادداشت، تأکید بر این نکته نیز واجد اهمیت بسیار است که «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزادهاند» و به دیگر سخن، «هیچ کسی نیست که همه چیز را بداند».
این گونه است که شاید راه هموارتر میشود تا آدمی مواجههای فروتنانهتر با جهان و با «دیگران» داشته باشد و از ساحت «امر» به آستان «سخن گفتن با دیگری» کوچ کند، چرا که احتمالاً در غیر این صورت هر آنکه سخن میگوید تنها سخن خویش را خواهد گفت بی آنکه به سخن دیگری وقعی نهد.
در هر ارتباطی آنچه پیش و بیش از هر چیز باید مدنظر قرار گیرد زمینهها و شرایطی است که معنابخش آن چیزهایی است که گفته میشوند یا رخ میدهند و اگر این بستر و زمینه مورد توجه قرار نگیرد آنگاه شاید چیزی جز ابهام و ایهام و سوء فهمها و سوءتفاهمها نصیب نگردد.
نظر شما