خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: اولین نکتهای که درباره داستانهای این کتاب وجود دارد، غیرشهری بودن آنهاست. داستانهای غیرشهری این مجموعه، در دشت و صحرا میگذرد. کویر و سرزمینهای خشک کرمان و بلوچستان بیشترین سهم را در فضای داستانهای «زیبای هلیل» دارند. دو داستانی هم که در شهر اتفاق میافتند، پر از تخیل و خاطرات شخصیتهایشان در صحرا و کویر هستند. نویسنده کرمانی به نوعی در داستانهای این کتاب، احساس خوشایندش را به طور مستقیم و غیرمستقیم نسبت به موطن خودش نشان میدهد.
خواندن این کتاب نمیتواند برای همه مخاطبان خوشایند باشد. علت این امر هم غیرشهری بودن داستانها و به کارگیری زبان محلی در بیشتر داستانهاست. شاید نوشتن زبان حال یک کودک در ایل و عشایر به زبان شهری برای مخاطبان، محسوستر بود. برقراری ارتباط با زبان محلی که در داستانها وجود دارد، در اوایل کتاب بسیار مشکل است و خوانش نثر را با کمی مشکل روبرو میکند، اما پس از پیشروی در کتاب و رسیدن به داستان «موسا» خواندن، داستان برای مخاطب شیرین میشود. گویی مخاطب اصلی شخصیت پیرمرد داستان، خواننده داستان است. متن داستان «موسا» هم بدون تصنع است. بنابراین خواندنش لذتبخش است.
اولین داستان این مجموعه با عنوان «برگه امتحانی» طرح ابتکاری خوبی دارد. متن این داستان، یک نامه از سردسته یک گروه شرور در دشتها و بیابانهاست که برای دختر نوشته شده است. سردسته خواهان وصلت با این دختر است که احتمالا با رقیب عشقی سردسته یعنی یک معلم جوان، ازدواج کرده است. این داستان نوآوری و طنز خوبی دارد و به نظر، انتخابش برای سرآغاز مجموعه، مناسب بوده است. البته داستانهای قویتر در ادامه مجموعه قرار دارند، اما این داستان که نسبت به دیگر داستانها حجم کمتری دارد و حاوی نکات طنز از جمله غلطهای املایی سردسته شرور بیسواد است، انتخاب بدی برای شروع مجموعه نیست.
داستان دوم «مهندس برقکشانی» بعد از داستان اول که فقط زبانش عامیانه است، زبانی کاملاً محلی دارد و برقراری ارتباط با آن کمی مشکل است. «مهندس برقکشانی» از داستانهای نسبتا خوب مجموعه است. سنتها و آداب و رسوم ایلات و مردم چادرنشین در این داستان و داستانهای دیگر مجموعه به خوبی روایت میشود. البته این مسائل، هدف روایت نیستند و در پسزمینه داستانها جاریاند.
«زیبای هلیل» داستان سوم مجموعه، داستانی اسطورهای است که به نظر به موشکافی بیشتری احتیاج داشت. احتمالا چنین شخصیت زنی در خطه هلیل رود وجود داشته و داستان و افسانهای که در این داستان دربارهاش روایت میشود، میان مردم این سرزمین نقل شده است. البته این یک احتمال است. با توجه به زیاد بودن اساطیر و افسانههای منطقه کرمان، شاید این داستان، تخیلی آزاد از نویسنده باشد. این داستان طرح سادهای دارد و از داستانهای متوسط مجموعه است.
داستان «سرزمین مادری» کمی مایههای شهری دارد و بعد از چند صفحه، میتوان از خواندنش لذت برد. این داستان از داستانهای نسبتا قوی مجموعه است. نقطه قوت آن در روایت افکار تخیلی یک زن و شوهر است که خوشایند و مناسب از کار درآمده است. داستان بعدی با عنوان «رفعت نظام کدوم تایه پیرممد؟» هم درونمایه مشابهی با داستان قبلی دارد. این داستان با داستان قبلی و بعدی خود تشکیل یک مثلث میدهد. داستانهای این مثلث درباره مشکلات و دردسرهای نویسندگان شهرستانی به ویژه کرمانی است.
«با یک فشنگ چه میتوان کرد غیر از خودکشی» در راس این مثلث قرار دارد و بهترین داستان مجموعه هم هست. زیبایی این داستان، گره خوردن زندگی شخصیت نویسنده با شخصیت مرد بلوچ داستانش است. همانطور که نویسنده از مشکلات زندگیاش رنج میبرد، مرد بلوچ هم در بیابان گیر افتاده و برای ادامه زندگی مجبور به مبارزه با گرگها و عبور از بیابان است. شاید منظور این است که زندگی یک نویسنده شهرستانی هم در این اوضاع و شرایط مانند عبور از بیابانی پر از گرگ است که نویسنده فقط یک فشنگ و یک شتر دارد. با این اوضاع و شرایط چگونه میشود زندگی کرد؟
مرد بلوچ در برخی از مقاطع داستان با نویسندهای که او را مینویسد، درگیری لفظی پیدا میکند تا کاری کند، چون مرد بلوچ از تشنگی به حال هلاکت است. شاید عنوان این داستان، مخاطب را به این سمت ببرد که علیمرادی خواسته یک داستان روشنفکری بنویسد و به قول معروف کمی قیافه بگیرد، اما این داستان کاملا بیپیرایش و بیریا است و بیان مشکلات زندگی نویسندههای شهرستانی مانند اجارهخانه است که احتمالا واقعی هستند و شاید روزی گریبانگیر نویسنده این کتاب هم بوده باشند.
در آخر داستان هم که شخصیت نویسنده درگیر واقعیات و ذهنیاتش در مورد شیر دستشویی خانه و ابر بالای سر مرد بلوچ است، میگوید: سنتی که باید برای آیندگان گذاشت اینه که شیر آب خانهات را به مستاجر بعدی سالم تحویل دهی... وای... وای. امروز آخرین مهلت تخلیه خانه است.
داستان «موسا» هم همانطور که گفته شد، داستانی است که در این مقطع از کتاب، دیگر به زبانش عادت کردهایم و قصههای شیرینش از زبان پیرمردی با بیان محلی روایت میشود. این داستان کمی تا قسمتی هم وارد ژانر وحشت شده و پای جن و پری را در بیابان به داستان میکشاند که از این جهت برای دنبال کردنش در مخاطب حس کنجکاوی ایجاد میکند.
یک نکته درباره متن داستانها اینکه توصیف در آنها کم، اما خوب استفاده شده است و احساس وجود زیادهروی یا اسراف در به کارگیری توصیف در داستانها، در مخاطب به وجود نمیآید. داستان آخر «آهو» هم به بیان زجر و سختی مردمان محروم کشور میپردازد که البته سوژه و طرح آن تکراری است. صحبتهای راننده تراکتور و مسافرش، متن شیرینی برای دیالوگهای این داستان، به وجود آورده است. «آهو» از داستانهای متوسط مجموعه است که طرحش نقطه قوت چندانی ندارد.
«زیبای هلیل» مجموعه داستانی بیابانی است. البته به کار بردن لفظ بیابانی، دلیل ضعیف بودن این مجموعه نیست و به کارگیری این واژه توسط نگارنده با چنین هدفی صورت نمیگیرد؛ بلکه در نقد صادقانه این کتاب متوجه میشویم که نویسنده حداقل در زمان نگارش این داستانها، چشمداشتی به داستانهای شهری نداشته و چیزی که توجهش را جلب میکند، در تهران و زندگی شهری ایرانی نیست؛ بلکه آنچه علیمرادی را گرفتار میکند، در بیابان و کویرهای ایران است که سراسر اسطوره، افسانه و راز و رمز است.
همانطور که در ابتدا اشاره شد، خواندن چنین مجموعهای برای هر خوانندهای جالب نیست؛ چون تعداد زیادی از مجموعه داستانهای امروز، راوی داستانهای شهری و گرفتاریهای این نوع زندگی هستند. بنابراین خواندن مجموعه داستان «زیبای هلیل» برای کسانی که به داستانهایی که در کویر و صحرا یا شهرهایی از ایران که چندان وارد زندگی مدرن نشدهاند، میگذرد یا به کویر و شبهای پرستارهاش علاقه دارند، لذتبخش خواهد بود. در کل میتوان این کتاب را، کویریات یک داستاننویس دانست.
----------------------
صادق وفایی
نظر شما