پیام‌نما

إِنَّ‌اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي‌الْقُرْبَىٰ وَ يَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * * * به راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستمگری نهی می‌کند. شما را اندرز می‌دهد تا متذکّر [این حقیقت] شوید [که فرمان‌های الهی، ضامن سعادت دنیا و آخرت شماست.] * * * حق به داد و دهش دهد فرمان / نيز انفاق بهر نزديكان

۵ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۲۱

گزیده‌ اشعار شاعر بی‌نشان «در هوای آزادی» منتشر شد

گزیده‌ اشعار شاعر بی‌نشان «در هوای آزادی» منتشر شد

مجموعه گزیده اشعار محمد فرخی یزدی با عنوان «در هوای آزادی» با پژوهش و گزینش ساعد باقری و سهیل محمودی در قالب مجموعه کتاب‌‌های صد سال شعر فارسی، توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، محمد فرخی یزدی در سال 1302 قمری برابر با 1264 شمسی در خانه محمدابراهیم سمسار یزدی متولد شد. او در خانواده‌ای زحمتکش رشد کرد و با رنج یتیمی دوران کودکی خود را گذراند. در مکتب‌خانه‌های یزد درس‌های قدیم فارسی و بخشی از مقدمات عربی را آموخت. در کودکی در یک دکان نانوایی مشغول به کار شد و مدتی هم در مدرسه مرسلین یزد که توسط میسیونرها یا مبلغان مذهبی انگلیسی اداره می‌شد، به تحصیل پرداخت. 15ساله بود که در مواجهه با انگیزه‌های ضد اسلامی مربیان مدرسه، شعری سروده و از آن‌جا اخراج شد. یک بند از آن شعر به این ترتیب است:

سخت بسته با ما چرخ، عهد سست‌پیمانی / داده او به هر پستی، دستگاه سلطانی / دین ز دست مردم برد، فکرهای شیطانی / جمله طفل خود بردند، در سرای نصرانی / ای دریغ از مذهب، داد از این مسلمانی /....

فرخی یزدی که در سن 12 سالگی به سرودن شعر پرداخته بود، به آمد و رفت نزد شارق یزدی و شوکت یزدی دو شاعر بزرگ و روشنفکر یزدی پرداخت و نقل شده از نوجوانی به شعر کسانی چون سعدی و حافظ و مسعود سعد سلمان علاقه بسیار داشته است. در جوانی او که ندای مشروطه‌خواهی از همه جای ایران بلند شد، این شاعر نیز با سری پر سودا به همراهی با مشروطه‌خواهان و با اشعار شورانگیزش به مشروطه‌طلبی شهره شد.

در سال های نخستین مشروطه در عید نوروز 1290 شمسی، قطعه‌ای در انتقاد از ضیغم‌الدوله حاکم یزد سرود و در مجمع آزادی‌خواهان یزد قرائت کرد که مطلع آن به این شرح است: عید جم شد ای فریدون‌خو، بت ایران پرست / مستبدی، خوی ضحاکی‌ست، این خو نِه ز دست . وقتی این شعر به گوش حاکم یزد رسید، دستور داد فرخی را دستگیر کنند، به زندان ببرند و دهانش را بدوزند. گفته‌اند با سوزنی نازک‌تر از جوالدوز سه بخیه بر لب‌های او زدند. این واقعه آشوب زیادی در پایتخت و مجلس شورا برپا کرد. فرخی سال‌ها بعد درباره این ماجرا سروده است: شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام / تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام

فرخی مدتی بعد از زندان ضیغم‌الدوله گریخت. مدتی در یزد پنهان بود تا پس از حاکم یزد،‌ آزادنه در شهر به رفت و آمد پرداخت. چندی به اصفهان رفت و چندی هم در میان ایل بختیاری زیست و سپس راهی تهران شد. در سال 1300 شمسی به اداره روزنامه طوفان که دوستش علی‌اکبر موسوی‌زاده یزدی صاحب آن بود، پرداخت و با مقالات و شعرهایش در این روزنامه، میان آزادی‌خواهان موج‌های زیادی به وجود آورد. فرخی به مناسبت موضوع مقاله‌ها، معمولا رباعی یا غزلی می‌سرود و در پیش درآمد نوشته خود قرار می‌داد. وی در این دوره از طرفداران قیام خیابانی، کلنل پسیان و میرزا کوچک‌خان بود. در سال 1302 شمسی به خاطر مخالفت با نخست‌وزیری رضا خان، روزنامه طوفان توقیف شد و فرخی نیز به زندان افتاد و مدتی بعد، تحت‌الحفظ به کرمان منتقل شد و در قلعه بم زندانی شد.

این شاعر در سال 1306 شمسی به عنوان روزنامه‌نگار سفری به شوروی سابق کرد و در سال 1307 به نمایندگی از مردم یزد به مجلس شورا راه یافت و روزنامه طوفان را هم از توقیف در آورد. در آن دوره مجلس، فرخی و محمودرضا طلوع نماینده لاهیجان و لنگرود، اقلیت دو نفره مجلس بودند. درگیری‌هایش در مجلس با دولت و اکثریت طرفدار آن بسیار زیاد بود و یک بار هم نماینده‌ای او را در جلسه علنی مورد ضرب و شتم قرار داد. در انتخابات بعدی با تقلب نگذاشتند فرخی به مجلس راه پیدا کند. فرخی مدتی هم از طرف حکومت رضاخان در منطقه دربند در بنایی معروف به کلاه فرنگی در حبس خانگی بود. هنوز مجلس جدید شروع به کار نکرده بود که فرخی دانست می‌خواهند از او سلب مصونیت نمایندگی کنند. به همین دلیل در مجلس متحصن شد. بعد از آن هم به طور پنهانی از راه خراسان به شوروی گریخت. چندی در این کشور سرگردان بود تا به برلین رفت. با حیله‌های بسیار فرخی را از آلمان به ایران کشاندند و بعد با یک شکایت ساختگی او را به حبس انداختند. سخت‌ترین ایام زندگی این شاعر که به مرگش انجامید، همین دوران بود.

فرخی شعرهایش را در مخالفت با استبداد روی در و دیوار و گاه روی تکه‌ کاغذی می‌نوشت و به هر نحو ممکن به بیرون از زندان منتقل می‌کرد. گاهی او را از زندان قصر به زندان شهربانی می‌بردند و گاه از زندان شهربانی به زندان قصر می‌آوردند.  در ازدواج محمدرضا پسر رضاخان با فوزیه خواهر ملک فاروق مصری، هجویه‌ای در زندان سرود که باعث شد دربار وقت حکم قتلش را صادر کند. او را در زندان شهربانی در سلول انفرادی نگاه داشتند و بالاخره در 24 مهرماه سال 1318 با تزریق آمپول هوا که شیوه رایج کشتن مخالفان در زندان‌ها بود، او را کشتند. در پرونده‌های شهربانی علت مرگ او را مرض مالاریا و نفریت اعلام کردند. جسد فرخی را در بیابان‌های مسگرآباد تهران به خاک سپردند و امروز هیچ نشانی از مزار او در دست نیست.

دیوان فرخی یزدی در سال 1320 نخستین بار به همت حسین مکی منتشر شد. این اشعار را جامع دیوان،‌ یکی از دوستان و یاران این شاعر یک به یک جمع‌آوری کرد و دست‌نویس برخی زندانیان و متن روزنامه‌ها را برای جمع‌آوری و تدوین آن پیدا کرد.

اما کتاب پیش رو، شامل مجموعه گزیده‌ای از غزلیات، رباعیات و دیگر قالب‌های شعری او مانند قطعه، مسمط ذوقافیتین و مربع ترکیب است.

شعر «عید در زندان» را از بخش غزلیات این کتاب می‌خوانیم:

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
گفتن لفظ مبارک باد ِ طوطی در قفس
شاهد آیینه‌دل داند که جز تقلید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاکی عزاست
هر که شادی می‌کند، از دوده جمشید نیست
سر به زیر ِ پر از آن دارم که دیگر این زمان
با من آن مرغ غزل‌خوانی که می‌نالید، نیست
بی‌گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
هرچه عریان‌تر شدم، گردید با من گرم‌تر
هیچ یار مهربانی بهتر از خورشید نیست
وای بر شهری که در آن مُزد مردان ِ درست
از حکومت، غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صحبت عفو عمومی، راست باشد یا دروغ
هر چه باشد از حوادث، فرخی نومید نیست

این کتاب با 120 صفحه، شمارگان 3 هزار نسخه و قیمت هزار و 800 تومان منتشر شده است.

کد خبر 1634535

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha