پیام‌نما

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند

۲۲ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۱۹

گزارش خبری مهر/

آرامش در خانواده بیماران یزدی حاکم شد/ ادامه روند حمایتهای خیران

آرامش در خانواده بیماران یزدی حاکم شد/ ادامه روند حمایتهای خیران

یزد - خبرگزاری مهر: لیالی قدر پارسال بود که به سراغ خانواده منتظری که فرزندان نخبه اش دچار بیماری "دیستونیا پارکینسونی" شده بودند رفتیم و از آن پس حمایتهای خیران آغاز شد و به لطف این حمایتها امروز آرامش بر این خانواده حاکم شده است.

به گزارش خبرنگار مهر، امسال هم در لیالی قدر بود که مهمان خانه جدید خانواده منتظری شدیم و باز هم شاهد همان توکل، همان ایستادگی با بارقه های جدیدی از امید بودیم، امیدی که حمایتهای مادی و معنوی و دعاهای خیر خیران در دل مادر صبور این خانواده ایجاد کرد.

خانم منتظری زندگی جدید خود را مرهون خبرگزاری مهر می داند و این لطف خود را بارها و بارها با دعاهایی از عمق وجودش برای عکاس و خبرنگار آن در یزد برمی خیزد، نشان داده است.

این بار به خانه جدید خانواده منتظری رفتیم، خانه ای که سالها بود برای از سوی نهادهای حمایتی در حال ساخت بود و گزارش مهر توانسته بود ساخت آن را تسریع کند و اکنون مادر این سه فرزند دیگر به راحتی و در فضایی بزرگتر به نگهداری فرزندانش مشغول است.

خانه تا حد زیادی برای استفاده و نگهداری سه فرزند خانم منتظری که توان راه رفتن از آنها گرفته شده، مناسب سازی شده است.

خانم منتظری برقی از خوشحالی و امید در چشمانش پا گرفته، می گوید: بعد از 36 سال زندگی که 12 سال آن به بیمارداری و پرستاری گذشته، بلاخره صاحب خانه شدم و هنوز هم نمی توانم باور کنم.

او از آرامشی می گوید که اکنون در این خانه بر زندگیش حکم فرما شده و از تجهیزاتی که خیران از اقصی نقاط کشور و حتی خارج از کشور برایش فراهم کرده اند.

فهیمه دیگر بر روی تخت چوبی نمی خوابد که زخم بستر امان او و مادرش را ببرد. مهدی گرچه این روزها حال چندان خوشی ندارد و قرار است پس از رفتن عکاس و خبرنگار مهر از خانه خانم منتظری در ICU بستری شود اما شرایط نگهداریش برای مادر آسانتر شده است.

مهدی این روزها خیلی سخت نفس می کشد و از لوله هایی که گلوی او برای تنفس وارد بدنش شده، خون به بیرون می تراود. گرچه پمادهایی که یکی از خیران برای خانواده منتظری ارسال کرده، وضعیت زخم بستر بچه ها را بسیار تا بسیار بهبود بخشیده اما مهدی انگار دیگر بدنش رمق مقاومت ندارد و از لاله گوش تا انگشتان پایش دچار زخم بستر شده است.

سعید اما وضعیت بهتری دارد، بدنش به داروها واکنش نشان داده و دستانش پر از دانه های ریز شده اما سر حال تر از قبل است.

خانم منتظری می گوید: مهدی از بقیه وضعیت بدتری دارد و روزی سه چهار بار با مرگ دست و پنجه نرم می کند و امشب نیز قرار است در بیمارستان بستری شود.

حکایت جالبی می گوید، می گوید مهدی از کودکی از بیمارستان هراس داشته و الان نیز با وجود اینکه نفسش بند می آید و صورتش کبود می شود،‌ وقتی اسمی از بیمارستان برده می شود، انگار از ترس آن تلاش می کند وضعیت خود را خوب نشان دهد.

مادر این را می گوید و با وجود غصه ای که در اعماق وجودش دارد، به این هراس بچه گانه فرزند دلبندش می خندد.

او می گوید: الان چهار سال است که من شبهای احیا را در بیمارستان می گذرانم و انگار خدا میخواد به من بفهماند که سرنوشت تو و احیای تو، نگهداری از این فرزندان است و به این آزمایش الهی می بالم.

مادر که این روزها خود نیز ناخوش شده و قلب دریاییش آنژیو و بالن شده، می گوید: امیدوارم خدا کمکم کند تا از این امتحان الهی سربلند بیرون بیایم.

می گوید: وقتی به بیمارستان رسیدم انگار مرده بودم چهره های نگران دکترها و پرستارها می گفت که انگار دیگر امیدی به ماندنم نیست اما از خدا خواستم که "خدایا من هیچ از تو نمی خوام اما اگر من بروم این بچه ها هیچکس را ندارند پس بخاطر آبروی آنها هم که شده مرا به زندگی برگردان و دوباره توان نگهداری از آنها را به من بده".

اینها را می گفت و خنده ای همراه با بغض، خنده ای که همیشه در لبانش می بینی و در صدایش احساس می کنی، می شنوی.

پرسیدم: حالا انگار تجهیزات نگهداری بچه ها دیگر به راه شده، خانه هم انگار نسبت به خانه قبلی وضعیت بسیار بهتری دارد، الان چه از مردم می خواهی؟

می گوید: فقط دعای خیر. او می گوید درست است که حمایتهای مردم خیر زندگیم را از این رو به آن رو کرد اما آنچه در طول این یکسال امید تازه ای به من بخشید، حمایتهای مردم و همدردیهای آنها بود.

می گوید: بعضی تلفن ها واقعا در حکم یک شارژر برایم بود وقتی دختر جوانی زنگ می زد و می گفت تو باعث افتخار زنان ایرانی هستی، به خود می بالیدم که دختر جوان با آرزوهای امروزی، هنوز هم مقاومت و صبر و فداکاری برایش یک ارزش است.

او خاطرات زیادی از خیران داشت. دوستان زیادی به واسطه همین کمکها در طول یکسال گذشته پیدا کرده بود.

از خوابهایی که خیران دیده بودند، حاجت هایی که به واسطه دعاهای خیر بچه ها و خانم منتظری روا شده بود و ده ها خاطره دیگر برایمان گفت و چقدر همه آنها شنیدنی بود.

گفتم: امشب شب قدر است از خدا چه می خواهید؟ گفت: همیشه به خدا می گویم خدایا همانطور که بچه های من اولین نفراتی بودند که تو دنیا مبتلا به این بیماری شدند، همانطور هم کاری کن که اولین معجزه شفای این بیماری برای فرزندان من باشد.

می گوید: خیلی ها به من می گویند تو چه خوش خیالی این بچه ها شفا ندارند اما من همیشه به لطف خدا امیدوارم و با اینکه فرزندانم هر روز و هر هفته جلوی چشمانم می روند و می آیند و با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، هنوز به معجزه ای از سوی خدا امید دارم.

دو ساعتی که آنجا بودیم خنده های بی امان فهیمه هم قطع نمی شد. دختری که تا شش سال پیش برای خودش نخبه ای بود در رشته کامپیوتر الان پلک زدن هم برایش مقدور نیست اما مادرش می گوید تنها واکنش او خنده و گریه است.

امشب که ما بر سر بالین فهیمه حاضر شدیم، انگار به چشمش آشنا می آمدیم با اولین چیلیکی که دوربین عکاس مهر داشت، خنده های فهیمه آغاز شد.

خانم منتظری می گوید: فهیمه سالی یکبار مشهد می رود و این روزها حس آن را دارد که دیگر نوبت مشهد رفتنش شده، چند شب پیش دایی فهیمه برای خداحافظی برای رفتن به مشهد به اینجا آمده بود و فهیمه تا اسم مشهد را شنید، گریه را با صدای بلند آغاز کرد و ساعتها هرچه می کردیم آرام نمی شد.

می گفت: امیدوارم خدا این توان را بدهد که امسال هم بتوانم فرزندم را به پا بوس آقا علی بن موسی الرضا ببرم.

راجع به هرآنچه در سال گذشته برای آنها اتفاق افتاده بود سخن به میان آمد اینکه شاید هزار خیر با او تماس داشتند از اینکه رسانه ها بعد از انتشار گزارشهای مهر، رهایش نکردند حتی می گفت از برنامه ماه عسل شبکه سه نیز با او تماس گرفته بودند اما ظاهرا دیگر پیگیری از سوی تهیه کننده برنامه صورت نگرفته است.

می گفت: حداقل هفته ای یکبار میزبان خیرانی بودیم که کمکهایشان را دریغ نکرده بودند و این بر خوشحالی و امیدم می افزود.

خانم منتظری می گوید: کمکهای خیران، مادی و معنوی هنوز پس از یک سال از انتشار گزارش مهر ادامه دارد و این شوق زندگی را در من و فرزندانم دو چندان کرده است.

با التماس دعاهای بسیار خانه خانم منتظری را ترک کردیم و هنوز در اندیشه آنیم که چگونه، چطور این همه توان و انرژی.

تنها حرف او التماس دعا از مردم برای بهبودی فرزندانش بود و امیدواریم این امید او هرگز ناامید نشود.

---------------------------------

گزارش: نیره شفیعی پور

عکس: مسعود ساکی

کد خبر 1671150

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha