دکتر قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در گفتگو با خبرنگار مهر، در مورد مسئله معنای زندگی در حوزه اندیشه گفت: ما با دو رویکرد کلی درباره معنای زندگی مواجه هستیم؛ یکی فقدان معنا و دیگری وجود معنا است؛ که دیدگاه مادیین ناظر بر فقدان معنا است و دیدگاه دوم که طیف گسترده ای را شامل می شود، مربوط به دیدگاه غیرالحادی یا الهیون است.
تشریح سه دیدگاه در معنای زندگی / نگاه مادیگرایانه بخشی از نگاه ملحدان است
وی افزود: در رویکرد اول مسئله مهم آن است که همه آنچه را که موحدون یا خداباوران درباره معنای زندگی مطرح می کنند، قابل نقد است؛ مثلا «مس» یکی از کسانی است که در دوره معاصر درباره معنای زندگی کتابهایی نگاشته و معتقد است مهمترین دیدگاه خداباوران در مورد معنای زندگی وجود خود خداست به این معنی که بنیاد معنای زندگی را خدا تشکیل می دهد و او تصریح می کند که این دیدگاه قابل نقد است. وقتی وجود خدا را مورد نقد و انکار قرار دهیم طبیعتا زندگی معنایی نخواهد داشت. بنابراین فقدان معنا و وجود معنا نزاع اساسی میان دیدگاه ایتئیستها و تئیستها یا خداباوران و ملحدان را تشکیل می دهد که نگاه مادیگرایانه بخشی از نگاه ملحدان است.
عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به تشریح سه دیدگاه در باب معنای زندگی پرداخت و گفت: یک دیدگاه این است که مراد از معنا، غایت است؛ یعنی زندگی تباه نمی شود و انسانها از بین نمی روند و آینده ای وجود دارد که آن نگاه «غایتگرایانه» درباره معنای زندگی است. دیدگاه دیگر توجه به مبدأ است؛ آنها معتقدند نظام عالم هدفمند است که این نگاه «مبدأانگارانه» است که معنا را به خدا و آفرینش عالم ارجاع می دهند. دیدگاه سوم مبتنی بر انسان است به اینکه آفرینش و زندگی انسان در این عالم بیهوده نیست اما نزاع در این دیدگاه بیشتر است؛ اینکه ما معنا را خود انسان بگیریم یا لذات زندگی و یا سعادت انسان را مورد توجه قرار دهیم.
دکتر پورحسن افزود: وقتی از معنای زندگی از دیدگاه الهیون سخن می گوییم ما میان توجه به مبدأ، انسان و غایت قرار می گیریم که دیدگاه الهیون مختلف است و گاهی این دیدگاه ها با هم جمع می شود که منافاتی با هم ندارند. یعنی در عین حال یک خداباوری که از معنای زندگی سخن می گوید هم از شکوهمندی عالم و هم از غایات حیات و هم از سعادتمندی انسان حرف می زند.
روشهای تبیین معنای زندگی/ نگاه بدبینانه می تواند با معنای زندگی در ارتباط باشد
وی تأکید کرد: کسانی که به معنای زندگی معتقدند چند روش را پیش گرفتند؛ یکی روش قیاسی است؛ یعنی اثبات کردند که از آنجا که انسان بخشی از عالم است و عالم دارای هدف است پس زندگی انسان هدف دارد. این روش قیاسی بیشتر روش انتزاعی است و طبیعتا خداباورانی که نگاه قیاسی به معنای زندگی دارند شاید کمتر به جستجوهای مربوط به جزئیات حیات بشری توجه کنند. نگاه دوم، نگاه استقرایی است؛ یعنی مجموعه حیات بشر و عالم را - چنانکه در برهان نظم هم همینگونه است- وقتی رصد می کنند معتقدند اعمال و حیات و حکمت آفرینش آن بیهوده نیست و واجد معناست یعنی اعمال انسان غایت محور است.
این پژوهشگر مباحث فلسفی تصریح کرد: نگاه دیگر «نسبیگرایانه» است یعنی یک انسان می تواند به زندگیاش معنا بدهد و انسانی این معنا را بگیرد. انسانی می تواند در همین حیات با توجه به باورهای خود فارغ از اینکه خداباور محض باشد و یا نه صرفا به وجود خدا باور داشته باشد، به زندگی اش معنا بدهد و یا معنا را بگیرد.
وی تأکید کرد: گاهی ما در این رویکرد نگاه نسبیگرایانه داریم. یعنی در دوره ای زندگی انسان معنادار است و در دوره ای انسان احساس بی معنایی از زندگی می کند. مثلا زمانی که انسان تلقیاش این باشد که در رفاه و لذت باشد و یا تلقیاش این باشد که واجد حیات معقول و سعادتمندی است. بنابراین، معنای زندگی می تواند نسبت به انسانها متفاوت باشد یعنی انسانی علیرغم وجود شرور در عالم، حیات را معنادار می بیند و انسان دیگری این معنا را نمی بیند؛ هر وقت این شرور کمتر باشد این معنا نیرومندتر است.
دکتر پورحسن افزود: نکته بعدی این است که ما گاهی نگاه بدبینانه و گاهی نگاه پوچگرایانه به معنای زندگی و حیات داریم که این دو با هم کاملا متفاوتند. بسیاری از متفکران اسلامی درباره شرور حرف زدند و گاهی شرور، مصائب، رنجها را نقضی درباره سعادت انسان یا آفرینش عالم و یا حتی وجود خداوند به عنوان پرسشی در برابر خداوند تلقی کردند. اینها نگاه جستجوگرایانه بدبینانه دارند. بنابراین نگاه پوچگرایانه به فقدان معنا می انجامد اما نگاه بدبینانه می تواند با معنای زندگی در ارتباط باشد یعنی او معتقد است حال که دنیا مشحون از رنج است ما می توانیم یا توجه به لذت و یا توجه به صرف حیات زاهدانه بکنیم.
وی با تأکید بر تفاوت نگاه بدبینانه با نگاه پوچگرایانه به معنای زندگی گفت: مثلا نباید خیام را در نگاه پوچگرایانه قرار دهیم، خیام علیرغم پرسشهایی که مطرح می کند، از شرور در عالم سخن می گوید همانگونه که ابن سینا از شرور در عالم سخن گفت ولی ابن سینا بر اساس نظام شکوهمند به احسن عالم بلافاصله به جواب آن می پردازد اما خیام عمدتا به پرسش می پردازد تا انسانها را متوجه مسائل عالم و مسئله رنج کند.
نسبت معنای زندگی با سبک زندگی
وی با بیان اینکه نمی توانیم بحث معنای زندگی را در درون نظریه های مادی و غیرمادی قرار دهیم، افزود: بحث معنای زندگی، بحث پیچیده ای است؛ یعنی حتی کسانی که در درون نگاه مادی یا الحادی قرار می گیرند باز مسئله شر برای آنها مسئله هست. خب، اگر حیات معنایی ندارد ، پس باید بپذیرند که پرسش از شر بیهوده است در حالیکه از شر می پرسند و اینکه چرا خداوند نتوانست عالمی را بهتر از این بیافریند.
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی تأکید کرد: در دررون خداباوران کسانی معتقدند که در پاسخ به مسئله شر ناکام بوده اند مگر اینکه بپذیریم شرور در عالم شرور اقلی هستند و در مجموعه با نظام احسن عالم اندک هستند.خب شرور اقلی باز شرور هستند، یعنی اینها شروری هستند که می تواند مانع معنای زندگی شود؛ ولی در عین حال بسیاری از فلاسفه اسلامی شرور حداقلی را می پذیرند.
وی با بیان اینکه تفکیک میان دیدگاه مادیون و الهیون مشکلی را حل نمی کند، یادآور شد: ما باید به رویکردهایی که در باب معنای زندگی دارد توجه کنیم. به طور کلی سه دیدگاه درباره معنای زندگی داریم یکی اینکه زندگی سراسر واجد معنا است چه توأم با رنج و شرور باشد و یا نه. دیدگاه دوم این است که زندگی کاملا بدون معنا است چه این زندگی مشحون از سعادتمندی، لذت و رفاه باشد یا خیر. و دیدگاه سوم این است که معنای زندگی تابعی از نوع نگاه انسان است که به آن «معنای زندگی بر اساس وجه ادراکی» گفته می شود. دیدگاه اول و دوم هستی شناسانه و دیدگاه سوم معرفت شناسانه است.
وی در مورد نسبت معنای زندگی با سبک زندگی نیز گفت: به طور کلی معنای زندگی موضوعی متفاوت از سبک زندگی است؛ علامه جعفری درباره ارتباطات چهارگانه انسان با خود، خدا، دیگران و طبیعت، این ارتباطات را مبنای حیات معقول انسان می داند و حیات معقول را مترادف با داشتن معنا برای زندگی انسان می داند اما وقتی وارد بحث زندگی می شود ، سبک زندگی یا «لایواستایو»، «استایو» یک وجه تجربی و کمیت محور دارد در حالیکه معنای زندگی کیفی محور است.
دکتر پورحسن افزود: در عین تفاوت بین سبک زندگی و معنای زندگی اما در عین حال همواره مسئله سبک زندگی می تواند تابعی از متغیر مستقلی به نام «معنای زندگی » باشد. انسانی که در درون نگاه الهی و یا خداباورانه زندگی می کند و خدا را بنیاد معنای زندگی تلقی می کند مسلما سبک زندگی او متفاوت از سبک حیات انسانی است که فاقد این دیدگاه است. سبک او در حقیقت تابعی از آن حیات معقول است در حالیکه در انسان دیگری که این دیدگاه را ندارد کاملا سبک مادی و معیشتی می تواند مبنا قرار گیرد.
وی تأکید کرد: وقتی از سبک زندگی حرف می زنیم می خواهیم از تجربه و عقل جمعی بشری هم سخن بگوییم بنابراین در سبک زندگی ما به دنبال تعریف شیوه ای هستیم که آن شیوه عمدتا وجه «دایرکتیو » دارد و وجه دستوری یا «نرماتیو» ندارد. ما سبک را لزوما به باید و نباید پیوند نمی زنیم در حالیکه در معنای زندگی وجه دستوری است. وقتی سبک را دایرکتیو بدانیم آنگاه سبک به مثابه روش می شود و در اینجا با عقل جزئی انسان ارتباط دارد البته این خرد جزئی انسان می تواند با خرد کلی در پیوند باشد.
وی یادآر شد: انسانی که خدا را مبنای زندگی قرار می دهد می توان برای او سبکی را قائل بود یعنی در این سبک عقلانی بودن، معنوی بودن و انسانی بودن مهمترین اضلاع است اما در دیدگاه دیگری که خداوند هدف و مبنای زندگی نباشد، می تواند لذت، رفاه و دنیامداری مهمترین اضلاع آن سبک تلقی شود.
علت توجه متفکران غربی به مسئله معنای زندگی
وی در پاسخ به این سؤال که توجه متفکران غربی در سالهای اخیر به معنای زندگی ناشی از چه مسئله ای است؛ گفت: در مغرب زمین این رویکرد به معنای زندگی دلیل دارد. معتقدم که پرسش مهمی که هایدگر مطرح می کند که چرا غرب به چنین ورطه نیستی گرفتار شده است و راه چاره چیست؛ این پرسش تنها مربوط به 100 سال اخیر نیست، بلکه غرب در دوره جدید با توجه به اینکه به مقدار زیادی از وجه آخرتی فاصله گرفته، وجه دنیامحورانه در غرب تشدید شده، اینها به همراه جنگها و رنجهایی که فرد مغرب زمین به سبب سیطره هواهای انسانی شکل گرفته بود ، آنها را وادار به این کرد که در پی پاسخی برای معنای زندگی با توجه به این رنجها و مشقتها باشند.
عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: عده ای از غربی ها وقتی این رنجهای متداوم و گسستگی شان را از وجه معنوی و الهی دیدند ، تلقی شان این بود که بود که زندگی هیچ معنایی ندارد و ما در این دنیا افتاده ایم. اما کسانی که به حیات انسانی به مثابه وجه معنادار نگاه می کردند معتقد بودند که باید به وجه الوهی و وجه معنوی برگشت و انسان را باید در نسبت با خداوند لحاظ کرد.
دکتر پورحسن توجه به معنای زندگی در مغرب زمین را ناشی از تحولات اجتماعی، فکری و معنوی و سیاسی خواند و گفت: جنگهای سده 19 و 20 نقش مهمی در مغرب زمین در این باب داشتند. مسئله ای به نام جنگ و نابودی حیات انسانی به عنوان نظریه ای مقدر شکل گرفت و تلقی این بود که خداوند به نجات آنها نمی پردازد .اما بحث معنای زندگی در حوزه اسلامی اینگونه نیست که در دوره های اخیر مطرح شده باشد بلکه هدفمندی عالم و سعادتمندی انسان همواره در تفکر اسلامی مطرح بوده است. ما در واقع الان دست به واکاوی و بازخوانی در تفکر اندیشمندان مسلمان می زنیم.
وی افزود: حقیقت این است که معنای زندگی که امروزه در غرب مطرح است در حوزه اسلامی به شکل دیگری مطرح است؛ ما وقتی از هدفمندی عالم و از غایت داشتن زندگی و حیات انسانی و از مبدأ و معاد و نیز از سعادت و فضیلت انسان سخن می گفتیم به نوع دیگری معنای زندگی برای ما مطرح بوده است. خیام نمونه برجسته این پرسش است یعنی ما در سده پنجم با پرسشهای بسیاری در باب معنای زندگی مواجه بودیم اما از نوع دیگر. سرنوشت مغرب زمین متفاوت از حیات حوزه اسلامی بود. در حوزه اسلامی همواره پرسش از معنای زندگی بوده است اما در حوزه مغرب زمین در دوره جدید و به خصوص سده معاصر به خاطر جنگها و مرارتها این پرسشها آغاز شد.
نظر شما