تمدن اسلامی را میتوان به دورههایی تقسیم کرد: 1.عصر گذار (از بعثت تا سال 40)، عصر تثبیت (بنی امیه)، عصر ایرانیگری، عصر شکوفایی (قرن 3 تا 6)، عصر ایستایی (قرن 7 تا 10)، عصر خرده تمدنها، عصر محاق(دورهای که خرده تمدنهای اسلامی تحت تاثیر غرب قرار گرفتند)، عصر بیداری. این تقسیم بندی به لحاظ تمدنی انجام شده است که البته در برخی دورهها با تقسیم بندی سیاسی همپوشانیهایی مییابد.
به لحاظ جغرافیایی نیز پس از هجرت پیامبر به مدینه، مرزی برای جامعه اسلامی مشخص شد و این مرز در زمان پیامبر گسترش یافت. پس از وفات پیامبر مرزهای جهان اسلام گسترش یافت و از شرق به هند و چین و از غرب به اروپا و آفریقا رسید. گسترش جغرافیایی تمدن اسلامی از طریق جنگ، تبلیغات، تجارت و ... انجام گرفت. تمدن اسلامی در فرایند گسترش جغرافیایی خود با تمدنهای دیگری همچون تمدن ایرانی، هندی، چینی، رومی و یونانی و ... مواجه شد. شناخت نوع مواجهه مسلمانان با این تمدنها میتواند برای ما سودمند باشد.
در مقابل این دیدگاه، نگاه دیگری وجود دارد که برای شناخت آنچه ما از آن تحت عنوان تمدن اسلامی یاد میکنیم ارزشی قائل نیست، چون معتقد است اهل بیت علیهم السلام در فرایند توسعه مولفههای این تمدن، نقش فعال و محوری نداشتهاند. به عقیده این جمع شیوه رفتاری تمدنی که در آن حضرت علی(ع) خانه نشین شده، امام حسین(ع) به شهادت میرسند و امامان بسیاری زندانی میشوند هیچ حجیتی ندارد و ما باید به دنبال تمدن اسلامی ناب باشیم، نه تمدنی که توسط کسانی که تنها مسلمان بودند توسعه یافت.
اگر بخواهیم از تاریخ و تمدن اسلامی برای تولید علم دینی درس بگیریم، ابتدا باید این دیدگاه را نقد کرده و نشان دهیم که تمدن اسلامی هرچند تمدن ناب اسلامی نبود، اما به هر روی به شکل معتبری قابل استناد به دین (اسلام) است، چرا که ریشه بسیاری از مؤلفههای این تمدن (برای مثال توسعه علم) در سنت نبوی وجود داشته و مورد تأیید اسلام بوده است.
به نظر میرسد دیدگاهی که منکر "اسلامی" بودن "تمدن اسلامی" است با مشکلاتی روبروست:
1.پیامبر(ص) را در انجام رسالت خود ناتوان قلمداد میکند.
2. معتقد است آموزههای اسلامی هم در هدایت رفتار اجتماعی ناکام بوده است.
3.نوعی گسست هویتی برای مسلمانان ایجاد میکند.
5. تبیین برخی بیانات معصومین دشوار میشود. برای مثال دعای امام سجاد(ع) درباره مرزداران و سربازان جهان اسلام، سربازانی که مصداق بالفعل آن در زمان امام سجاد(ع) سربازان بین امیه بودند.
7.تبیین رفتار اصحاب نزدیک اهل بیت(ع) نیز دشوار میشود. برای مثال برخی اصحاب اهل بیت(ع) با بیت الحکمه تعامل داشتند و ...
اما اگر معتقد باشیم تمدن اسلامی، هر چند به معنای ناب اسلامی نبود، اما وجهی از اسلامیت داشت، آنگاه میتوانیم با مطالعه چگونگی مواجهه مسلمانان با علوم دیگران، راهکاری برای تولید علم دینی یافت. به نظر میرسد معیار دینی بودن یک علم آن است که آن علم برای اهداف جامعه دینی کارآمدی داشته باشد. با پذیرش این معنا برای علم دینی از بسیاری بحثهای صرفا نظری و کم فایده درباره علم دینی نجات یافته و زمینه برای اقدام عملی در این خصوص فراهم خواهد شد. در جلسه آینده به نحوه مواجهه مسلمانان با برخی از علوم اشاره کرده و نحوه تأثیرگذاری آنها را بر این علوم نشان خواهیم داد.
2.آیا دیدگاه شما نسبت به تمدن و وجه اسلامیت آن با دیدگاه کسانی که مخالف با تحقق تمدن اسلامی در گذشته هستند یکی است؟
4. ما میتوانیم از نوع مواجهه مسلمانان با علم دیگران استفاده کنیم، اما این نوع مواجهه برای ما حجیتی (به معنای شرعی آن) ندارد، به این معنا ما از نوع مواجهه سایر تمدنها از علم تمدنهای دیگر هم میتوانیم استفاده کنیم. آنچه برای ما میتواند حجیت داشته باشد، نحوه انتساب این اقدامات و علومی که نتیجه آن بوده است، به اسلام است.
5.ظاهرا ما نمیتوانیم تمدن خالص اسلامی داشته باشیم، به خاطر ارتباطات ناگزیر تمدنها با هم، پس بهتر است تمدنهای مختلف را با نسبتهای متفاوت به اسلام نسبت دهیم.
6.موضع جنابعالی درباره تمدن موضعی کل گرایانه است یا فردگرایانه؟ در هر دو حالت باید ملاکی ارائه کنید که وجه اسلامیت تمدن چیست؟
7.این که گروهی شناخت تمدن هزار و اندی ساله ای که از آن تحت عنوان تمدن اسلامی یاد میشود را سودمند نمیدانند، ضرورتا به خاطر این نیست که آن را به کل غیر اسلامی میدانند. دست کم برخی از این افراد چون تمدن را به عنوان یک کل در حال شدن تحلیل میکنند، معتقدند پس از بعثت آموزههای اسلامی هر چند با افت و خیزهای بسیار، در حال توسعه بودهاند و آنچه امروزه به دست ما رسیده است مجموعهای است که جهتگیری آن به طور کامل اسلامی نیست و کاری که ما باید انجام دهیم این است که معیاری و روشی برای اسلامیتر شدن این سیستم (تمدن به عنوان یک کل متحرک) پیدا کنیم.
8. دلیل دیگر مخالفت این گروه میتواند این باشد که اگر ما معیار مشخص و روشنی برای اسلامیت مولفههای تمدنی نداشته باشیم، مطالعه تاریخ تمدن برای ما فایدهای ندارد، چرا که نمیدانیم کدام مولفهها و کدام اقدامات اسلامی و کدام غیر اسلامی بوده است و کدام رفتار را باید سرمشق خود قرار دهیم. اگر هم معیار مشخص و روشنی برای اسلامی بودن یک علم یا یک عمل در دست داشته باشیم که با استفاده از آن میتوانیم تمام تجربیات بشری را در گذشته و حال ارزیابی کنیم و بهترین راه را در پیش گیریم.
نظر شما