به گزارش خبرنگار مهر، مراسم تشییع پیکر بهروز مسروری بازیگر رادیو، تلویزیون، تئاتر و سینما با حضور جمعی از هنرمندان و اهالی رسانه در تالار وحدت برگزار شد.
در ابتدای این مراسم جواد پیشگر سردبیر مسابقه رادیو به روی سن آمد و یادداشتی را برای مرحوم مسروری قرائت کرد که در بخش از آن آمده بود: روزگار غریبی است. همیشه پیش از آنکه فکر کنی، اتفاق میافتد. از آخرین باری که دیدمش زمانی نمیگذرد و هرگز فکر نمیکردم اینقدر زود اتفاقی که تصور نمیکردم رخ بدهد. پرواز همیشه زیباست؛ خواه پرنده، خواه عزیزی چون بهروز.
در ادامه میکائیل شهرستانی در سخنانی گفت: ای کاش در شادیها کنار هم باشیم و با شادی هم خرسند باشیم اما طبق رسمی که چند سالی رایج شده این تجمعات در مجالسی نظیر این شکل میگیرد.
وی ادامه داد: من هم دوره بهروز نبودم اما در رادیو چه به عنوان کارگردان و چه همبازی در کنارش بودم. سال ها پیش در کاری با مرحوم خسرو شکیبایی و بهروز مسروری همبازی بودم، به دلایلی امکان همراهی من تا انتهای کار وجود نداشت و این دو به پشتیبانی از جوان تازه به دوران رسیدهای که جدیدا وارد این عرصه شده بود، از آن کار بیرون آمدند.
همدیگر را بشناسیم و دریابیم
شهرستانی یادآور شد: من خیلی فرصت نزدیکی با بهروز را نداشتم البته در شرایط کنونی این فرصت برای هیچ کداممان فراهم نیست. عمر 50-60 سال برای یک هنرمند کوتاه است بعضیها باید چندین بار به دنیا بیایند. شاید این تجمعات برای این شکل میگیرد که مردم هنرمندان را بشناسند، اما آنها به شناخت کافی رسیده اند و این ما هستیم که باید همدیگر را بشناسیم و دریابیم. من دو سالی بود که بعد از بازنشستگیام در رادیو حضور نداشتم، پنجشنبه گذشته که برای کاری به رادیو رفته بودم که مطلع شدم بهروز در بیمارستان در کما است و سرانجام با تلفن همکاری که هق هقش بند نمیآمد از مرگ او باخبر شدم.
عاشق صدا و چشمان بهروز بودم
آتش تقی پور هنرمند دیگری بود که با قرائت این بیت "اگر دردم یکی بودی چه بودی/ اگر غم اندکی بودی چه بودی" در سخنانی اظهار کرد: بهروز با آن چشمان نافذ هر هنرپیشه مقابلش را تحت تاثیر قرار میداد و در او نفوذ میکرد تا جایی که همبازیاش بگوید من تسلیم شدم. من عاشق صدا و چشمان او بودم و همیشه تاسف میخوردم که چرا نباید او بیش از اینها کار میکرد. در حالی که پتانسیل بهروز وسیعتر از حضور در رادیو بود.
چرا او تا امروز مستأجر بود؟
وی افزود: من از اولین کسانی بودم که از مریضی او خبردار شدم؛ دستی دراز کردم به سویی، تلفنی، امداد از کسی، اما دستم خالی ماند. همانطور که دستان خانواده او خالی بود و سرانجام بهروز از پیش ما رفت. اعتقاد و ایمان صرفا با گفتار و تبلیغ و برو بیا نیست و باید به آن عمل شود. چرا بهروز در این سن هنوز مستاجر بود؟ کسانی که مسئولیت اداره هنرمندان را دارند ما را نمیفهمند. اما چشمان نافذ و صدای مخملی بهروز همیشه در ذهن من باقی میماند.
هنرمند بعدی که به عنوان سخنران مراسم روی سن آمد، انوشیروان ارجمند بود که با خواندن این بیت شعر که "بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران، کز ابر ناله خیزد روز وداع یاران" گفت: بهروز رفت ما هم رفتنی هستیم. من و آتش تقی پور و محمد فیلی حدود 20 سال است که با هم دوست هستیم و حتی چهار سال بوده که در یک کار همراه هم بودیم. من که با بهروز همدرد هستم این روزها در یاسوج به سر میبردم اما همسر بهروز گفت او تا آخرین لحظه مدام می گفت فلان دارو را بگذار برای انوش.
عشق بهروز را از او گرفتید
وی خطاب به مسئولان تصریح کرد: رادیو را از او گرفتید، عشقش را از او گرفتید. سیاستگذاران محترم این افرادی که ریش و مویشان سفید شده خود شما، بچههای شما و نسلتان را با صدایشان آرامش دادند آنها را دریابید و به آنها بها بدهید.
در ادامه بهزاد فراهانی با اشاره به همکاریاش با زنده یاد مسروری در رادیو اظهار کرد: چنته داشتههای فرهنگی- هنری مسروری بسیار بالا بود و تا این چنته پر نباشم نمی توان از آن مصرف کرد. جغرافیایی که برای نقش تعیین می کرد فراتر از ایران بود و استفاده درستی از فیزیکش داشت. دستهای بهروز در سریال احمدجو به قدری زیبا کار میکرد که باید بیاموزیم و تاثیرگذاری بیان و دانش فوق العاده او کم نظیر بود.
بازیگر سریال "سایه سلطان" با انتقاد از متون آثار نمایشی تصریح کرد: ما به سخیفترین شکل ادبیات رسیدهایم و متنهای مزخرفی در تلویزیون و هر جای دیگری وجود دارد. بیانیههای 30 سال پیش ما هنوز مثل هم هستند و فاصله بهزاد تا بهروز نیز بسیار اندک است. چرایی سرطان من پدیده روشنی است؛ چراکه به اندازه مقتدرترین شخصیت اجتماعی برایم ارزش قائل نیستند بعد می پرسند چرا نمیروی؟ من دلبسته این خاک، تفکر و لبخند هستم. متاسفانه امروز آنهایی که برای کاری ساخته شده اند به محل کارشان راه نمیدهند و نیروهایی جایگزین میکنند که الفبای این رشته را نمی دانند.
منتظر سرطان مغزی هستم
فراهانی افزود: من منتظر سرطان هستم از نوع مغزی. خسته شدیم، سی سال است تکرار می کنیم، این همه مال و منال در این وطن بگذارید ما هم خدمت کنیم. چطور جایی برای ما نیست و مأمور حراست با بی احترامی راهمان نمیدهد؟ من متاسفم که شرایط زیستی، معیشتی بچههای هنرمند در رادیو، تئاتر، سینما و تلویزیون به فجیعترین شکل خود رسیده است. ما به مدیریت نیازمندیم. تیم پرسپولیس نیستیم که یک سردار محترم خوب یا بد اداره اش کند. عرصه هنر است و اگر کسی که جلویمان چای میگذارد لبخند نزند، نمی توانیم کارمان را ادامه دهیم. اما تنها در این مراسم های سوگ است که شجاعت و بیان مشکلاتمان را پیدا می کنیم.
وی در پایان اظهار امیدواری کرد که فرزند سفرکرده بهروز مسروری بتواند این سوگ را تاب بیاورد.
بهروز در حسرت رادیو رفت
در ادامه همسر مسروری در حالی که به سختی قادر به سخن گفتن بود، اظهار کرد: امروز، روز خوشحالی بهروز است او بعد از یکسال که آرزو داشت در جمع دوستان رادیویی اش باشد به این خواسته رسید. من از خصوصیات اخلاقیش نمی گویم تنها اینکه بهروز در حسرت رادیو رفت و این اواخر به من می گفت حاضرم مجانی برای رادیو کار کنم. او یک سالی از رادیو کنار گذاشته شده بود و آخر از غصه دق کرد. مدام تماس میگرفت تا ببیند نتیجه ارزش یابی آثارش چه شد و او را مدام به هفته بعد ارجاع میدادند و او گرچه در غم و غصه رفت، اما امروز خیلی خوشحال است که بچههای رادیو را در کنار خود میبیند.
پس از این آیدا دختر مرحوم مسروری برای قرائت نامه اشکان برادرش که در خارج از کشور به سر میبرد روی سن آمد و با خواندن این مصرع که "من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود"، از جانب برادرش گفت: هفتم مهر باران بارید و به راستی خزان شد، خزان ابدی. قبل از هر چیز افتخار می کنم که فرزند بهروز مسروری هستم...
حواشی
در این مراسم مجری به شرایط وخیم مصطفی عبداللهی اشاره کرد که در بستر بیماری است و هزینه درمان سنگینی دارد.
اکبر زنجان پور، صدیقه کیانفر، هرمز سیرتی، فرهاد شریفی، بیوک میرزایی، گلچهره سجادیه، مهدی صباغی، انوشیروان ارجمند، میکائیل شهرستانی، مهین نثری، خسرو فرخ زادی، فردوس کاویانی، محمد فیلی، فریدون مهرابی، بهزاد فراهانی، قربان نجفی، احمد ایرانیخواه، علی زرینی، مهدی دهقان نیری، قطب الدین صادقی، اتابک نادری، آتش تقی پور و محمد عمرانی از جمله حاضران در این مراسم بودند.
مردم زیادی در مراسم دیده میشدند و اغلب حضار اشک میریختند.
نظر شما