به گزارش خبرنگار مهر، سوار ماشین میشوم و به سمت امام زاده طاهر به راه می افتم، پخش ماشین را که روشن میکنم صدای موسیقی در فضا پیچیده میشود.
«تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گل باران شود کلبه ویران من»
به اتوبان کرج - قزوین که نزدیک میشوم، بعد از پل مهر ویلا و در حریم شمالی راه آهن کرج – قزوین در کنار اتوبان گنبد فیروزهای زیبای مربوط به صحن و سرای امام زاده طاهر از دور پیداست، گنبدی زیبا سر بر آسمان افراشته، بخشی از این بنا متعلق به دوره صفویه و بخش دیگرش مربوط به دوره معاصر است.
مساحت حرم بالغ بر شش هکتار است که در آن ساختمان حرم، صحن، پارک و فضای سبز، پارک کودک، پارکینگ خودرو، قبرستان و وضوخانه و بلوار شمالی با آبنمایی زیبا احداث شدهاست. ساختمان قدیم حرم به علت فرسودگی بنا تخریب، و ساختمان جدید با طرحی زیبا و درمساحت ۱۴۰۰ متر مربع بنا شده است و چشم هر رهگذری را نوازش میدهد، حرم دارای یک گنبد خانه، دو شبستان زنانه و مردانه، دو رواق شمالی و جنوبی، دو گلدسته و یک ایوان الحاقی زیبا است. ضریح جدید در سال ۷۹ که به شکل سنتی ساخته شده و در این مکان نصب گردید. در ضلع جنوبی حرم فضای بازی بچهها به چشم میخورد و هر روز صدای بچهها در فضا پیچیده میشود.
امامزاده طاهر در محوطه بسیار وسیعی واقع شده و گورستان مجاور آن سرای ابدی جمع زیادی از اهالی موسیقی، و نویسندگان و شاعران و افراد مهم و برجسته ای است که کمتر کسی است که نام این هنرمندان را نشنیده باشد.
این امام زاده در طول روز میزبان تعداد زیادی از شهروندان و هم میهنان عزیزمان است. هنگام ورود به صحن امام زاده آرامشی خاص به سراغتان میآید که در همهمه و شلوغی شهر تا به حال حس نکرده اید، ویژگی خاص امام زاده این است که به جز دیدن مادربزرگها هنگام خواندن قرآن و پخش نذری، و پدربزرگها، ما شاهد خیل عظیم جوانانی هستیم که هر روز در این مکان در حال آمد و شدند.
در محوطه به دنبال تابلو و یا بروشوری هستم که بتوانم مزار هنرمندان را پیدا کنم متأسفانه هیچ تابلو تخصصی و یا برشوری که بتوانم اطلاعات امام زاده و مسیر مزار هنرمندان را پیدا کنم به چشم نمیخورد.
به ناچار مجبور میشوم از همان ابتدا مزارها را نگاه کنم کمی که جلو میروم صدای مرا متوقف میکند. دختر جان به دنبال مزار چه کسی میگردی؟ صدا متعلق به پیرمردی آفتاب سوخته است که گرمای هوا او را کلافه کرده، می گویم پدر جان میخواهم مزار هنرمندان را پیدا کنم، خودش را اینگونه معرفی میکند، علی محمدی هستم ۲۷ سالی است که در اینجا کار میکنم، گورستان را مثل کف دستم بلدم، چشمم آب نمیخورد که اطلاعات مستندی ارائه کند ولی کمی که میگذرد و با هم شروع به قدم زدن در محوطه گورستان میکنیم متوجه میشوم اطلاعات کاملی درباره هنرمندان و تاریخچه گورستان دارد. من هم خوشحال از اینکه کسی را پیدا کرده ام که میتواند اطلاعات خوبی در اختیارم بگذارد پشت سر هم سوالاتم را میپرسم، او نیز با صبر و حوصه جواب سوالهای مرا میدهد.
از او درباره حال و هوای ماه رمضان میپرسم آهی از ته دل میکشد و میگوید: الان که میبینید خیلی خلوت شده است ولی در گذشته اینجا خیلی شلوغ میشد و هر روز مراسم افطار برگزار میشد ولی حالا نه… به گرانی اشاره میکند و میگوید این گرانی بر همه چیز اثر میگذارد مردم دیگر قادر به هزینه کردن نیستند.
از گذشته که یاد میکند سرش را بلند میکند و چند بار به محوطه امام زاده نگاهی میکند و سرش را به علامت تأسف و افسوس تکان میدهد. در هر صورت او میداند که در گذشته اینجا چقدر رفت و آمد بوده و در ماه مبارک رمضان، مردم چه حال و هوای داشتند.
وقتی میبینم که حال و هوایش عوض شده سریع بحث را عوض میکنم از او میخواهم که از هنرمندانی که اینجا به خاک سپرده شده اند بیشتر برایم بگوید.
علی محمدی این گونه شروع میکند، فرار از مرگ را چارهای نیست و شتری است که در خانه همه میخوابد.
محمدی در ادامه گفت: ما انسانها همیشه به دنبال راهی برای گریز از یکنواختی زندگی روزمره هستیم. هر بار که احساس میکنیم به خوشبختی نزدیک شده ایم، در پرتگاهی از ناامیدی و نامرادی فرو میافتیم و با چه تلاش طاقت فرسایی بار دیگر دلگرمی تازه ای برای خود مییابیم. در جوامع بشری فرار از مرگ را چارهای نیست و شتری است که در خانه همه ما خواهد خوابید. ولی چگونه مردن از درجه اهمیت بالایی برخوردار است.
همچنان که قدم میزنیم برایم از ناگفتههای میگوید که به قول خودش برای اهلش تعریف میکند، میگوید: خیلی از آدمها دربند جبر زندگی اند، در پیلههایی که به دور خود تنیده اند، خود را گرفتار میبینند و تسلیم سرنوشت زندگی میشوند. و در این زمان است که هر کدام از آنها در عین ناتوانی دیگری را توانا میپندارد. در صورتی که هیچ کداممان توانا نیستیم. خیلی از انسانها به زندگی چند روزه دنیا دل بسته اند و خود را غرق در چیزهای کرده اند که برایشان سودی که ندارد هیچ، ضرر هم دارد. هیچ کدام از آنها توان درک مفهوم هستی را ندارند و سوال بزرگ زندگیشان این است، چرا آفریده شده ایم که رنج بکشیم.
محمدی در ادامه تاکید کرد: ما در زندگی رنجهای فراوان می کشیم از جنس فقر، تضاد طبقاتی، غم نان، غم خانه و سرپناه و…! و بجای تفکر و پیدا کردن راه حل، فقط مینالیم، نمیدانم چه لذتی در این نالیدن هست که قرن هاست از نیاکانمان سینه به سینه به ما به ارث رسیده است و در انتقال به نسل بعدی کوچکترین قصوری نمیکنیم و به طور کامل جابه جایش میکنیم.
محمدی گفت: در ۲۷ سالی که اینجا هستم با آدمهای زیادی روبه رو شده ام و تا حدودی بعضی از هنرمندان و مشاهیری که در اینجا آرمیده اند را میشناسم وقتی به زاویه زندگی این افراد نور بتابانیم تازه حقایق زندگی شأن بر ما آشکار میشوند. بعضی از آنها آدمهای رنج کشیدهای هستند که در زندگی گذشته شأن همواره با بیدادگری دست به گریبان بودهاند و برای دادخواهی گرد هم آمدهاند. به بعضی از آثار این هنرمندان موسیقیدان که گوش میدهیم ما را به یاد خاطرات تلخ و شیرینی میاندازد که برایمان خاطره انگیز است.
وی از ضرب المثلهای قدیمی استفاده میکند که برایم جالب و شنیدنی است، در باره بعضی از هنرمندان و آدمهای بزرگی که در اینجا دفن هستند گفت: آنها نخواستند مترسک سر جالیز دیگران باشند و به همین خاطر ماندگارتر شدند به طوری که سالهای زیادی میگذرد و از خاطرهها محو نشده اند.
محمدی در باره رنجهای که این بزرگان کشیده اند گفت: اما رنجهای که اینان کشیده اند رنجی نیست که از سر گرسنگی و تهیدستی و دوگانگی طبقاتی باشد، رنج اینان از گونه دیگری بوده است. آنان در دنیایی سیر میکنند که این نگرانیها در آن راه ندارد. به اولین مزار که میرسیم معرفی میکند:
"غلامحسین بنان"، در اردیبهشت ۱۳۹۰، در تهران متولد شد و در هشتم اسفند ۱۳۶۴، درگذشت. وی خواننده ایرانی است که در زمینه موسیقی ملی ایران فعالیت داشت. او عضو شورای موسیقی رادیو، استاد آواز هنرستان موسیقی تهران و بنیانگذار انجمن موسیقی بودهاست. پدرش کریم خان بنان الدوله نوری و مادرش دختر شاهزاده رکن الدوله، برادر ناصرالدین شاه بود. آذر ماه ۱۳۳۶ وقتی بنان با اتومبیل شخصی در جاده کرج مشغول رانندگی بود با کامیونی که فاقد چراغ ایمنی عقب بود تصادف کرد و در این سانحه چشم راست خود را از دست داد و به همین خاطر همیشه از عینک دودی استفاده میکرد. از ماندگارترین ترانههای بنان میتوان به: الهه ناز در مایهٔ دشتی، بهار دلنشین در آواز اصفهان، بوی جوی مولیان در آواز اصفهان و … اشاره کرد.
"احمد شاملو"، متخلص به الف. بامداد، در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۰۴ به دنیا آمد و در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ در گذشت، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ نویس ایرانی و از بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید معروف است. شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبانهای، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، و چندین زبان زنده دنیا ترجمه شدهاند. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو هستند.
"غزاله علیزاده" در بهمن ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادرش منیر السادات سیدی نیز خود شاعر و نویسنده بود. او با مدرک لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه و سینما در دانشگاه سوربن به فرانسه رفت ولی با زحمت زیاد توانست رشتهاش را به فلسفه اشراق تغییر داد. وی که از بیماری سرطان رنج میبرد بعد از دو بار خودکشی ناموفق، سرانجام در ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۷۵ در روستای جواهر ده رامسر، خود را از درختی حلقآویز کرد. از آثار ماندگار این هنرمند میتوان به کتاب شبهای تهران، خانه ادریسیها، رؤیای خانه و کابوس زوال اشاره کرد.
"صفر قهرمانیان" در سال ۱۳۰۰ در روستای شیشوان از توابع عجب شیر، در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. او در سال ۱۳۲۱، به مبارزه علنی علیه فئودالها دست زد. پس از آن به فرقه دمکرات آذرباییجان پیوست. پس از شکست فرقه، به عراق گریخت. در نیمهٔ دوم فروردین ۱۳۲۶ در عراق بازداشت شد و تا اواخر ۱۳۲۷ را در زندانهای عراق زندانی بود. پس از آزادی به ایران بازگشت. در اسفند ماه همان سال، در یکی از روستاهای ارومیه بازداشت شد. دادگاه نظامی ابتدا او را به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم کرد. او در جریانات انقلاب ۵۷، در آبان ماه آن سال همراه سایر زندانیان سیاسی آزاد شد صفر قهرمانیان در ۱۹ آبان ۱۳۸۱ در بیمارستان ایرانمهر تهران در گذشت. سه روز بعد، در ۲۲ آبان در امام زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. وی به مدت ۳۲ سال ۶ ماه در زندانهای سیاسی به سر برد.
"هوشنگ گلشیری" در سال ۱۳۱۶ اصفهان متولد شد و در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ در بیمارستان ایران مهر تهران در گذشت. نویسندهٔ معاصر ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. وی را بعد از صادق هدایت، تأثیرگذارترین داستاننویس ایرانی دانستهاند. او با نگارش رمان کوتاه شازده احتجاب در اواخر دههٔ چهل خورشیدی به شهرت فراوانی رسید. این کتاب را یکی از قویترین داستانهای ایرانی خواندهاند.
"جلال ذوالفنون" در سال ۱۳۱۶، در شهرستان آباده به دنیا آمد و در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ درگذشت. وی موسیقیدان و نوازندهٔ ایرانی سه تار بود. ویلن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت. در هنرستان از رهنمودهای موسی معروفی در زمینه تکنیک سهتار برخوردار شد. او از روشهای اساتیدی چون ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهی و همچنین راهنماییهای احمد عبادی بهره یافت.
جلال ذوالفنون آثار نوشتاری و صوتی فراوانی در زمینهٔ موسیقی ایرانی از خود به جای گذاشته که از بین آنها میتوان آلبومهای گل صد برگ و آتش در نیستان با صدای شهرام ناظری را نام برد. همچنین از دیگر آثار او میتوان به مستانه، سر مستان و شب عاشقان با صدای علیرضا افتخاری اشاره کرد. جلال ذوالفنون در ۲۸ اسفند ماه سال ۱۳۹۰ در اثر خونریزی داخلی پس از جراحی قلب باز، در بیمارستان البرز کرج درگذشت. استاد ذوالفنون به وصیت خودش و با حضور دوستاران و خویشانش در قبرستان امامزاده طاهر کرج دفن شد.
"حسن گلنراقی" در سال ۱۳۰۰ به دنیا آمد و در سال ۱۳۷۲ درگذشت. خوانندهٔ ایرانی است. که بیشتر بهخاطر ترانه مرا ببوس معروف است. ترانهٔ مرا ببوس، از خاطرهانگیزترین و پرشنوندهترین ترانههای ایرانی بودهاست. یکی از علتهای شهرت این ترانه تقارن آن با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که شعر غمانگیز آن را بر سر زبان میلیونهای ایرانی آزرده از کودتا انداخت. حتی از سوی جوانانی که نمیدانند ریشههای این ترانه به درخت تنومند مبارزات بر علیه اختناق و ظلم در ایران وصل است.
در این سرا هنرمندان دیگری آرمیده اند که در این گزارش مجالی برای معرفی همه آنها نداریم. بعد از گفتگو با علی محمدی از فضای امام زاده بیرون می آیم و در راه به حرفهای پیرمرد فکر میکنم، گرانی، تضاد طبقاتی، غم نان، فقر، فقدان سرپناه مناسب و…
گزارش: ساره نوری
نظر شما