به گزارش خبرنگار مهر، سرزمین اهورایی به تازگی 4 مجموعه شعر از 4 شاعر صاحب نام در عرصه جهانی منتشر کرده است. کتاب «بیست ترانه عاشقانه» عاشقانههای پابلو نرودا با ترجمه رضا معتمدی در مجموعه شعر جهان این موسسه انتشاراتی چاپ و عرضه شده است.
این کتاب مشتمل بر دو بخش بیست ترانه عاشقانه و یک ترانه نومیدی است. نرودا در روز دهم جولای ۱۹۰۴ در یکی از شهرهای جنوب شیلی که صدها کیلومتر با سانتیاگو فاصله داشت، زاده شد. پدر و مادر نام دور و دراز «الیسر نفتالی ری یس باسوآلتو» (Eliecer Neftali Reyes Basoalto) را برایش انتخاب کردند. نامی که او بعدها با برگزیدن نام «پابلو نرودا» برای خود آن را برای همیشه به فراموشی سپرد.
او در کودکی تحت تاثیر و تربیت نامادری کتابخوان و پدری اهل قلم و سیاست با ادبیات و موضوعات اجتماعی آشنا شد و خیلی زود شعر نوشتن را آغاز کرد. 19 سالش بود که اولین مجموعه اشعار خود را بنام «شفق» (crepusculario) در سال ۱۹۲۳ با نام «پابلو نرودا» منتشر کرد. یک سال بعد در سال ۱۹۲۴ کتاب «بیست شعر عاشقانه و یک ترانه نومیدی» را به چاپ رساند که در اندک زمانی نایاب و به چاپ های مکرر رسید و شمارگانی بالغ بر دو میلیون نسخه از آن در اسپانیا به فروش رفت.
این کتاب آنچنان اشتهار و معروفیتی برای شاعر جوان به وجود آورد که تحصیل را رها کرد و همه وقت خودش را وقف نوشتن شعر کرد. نرودا در این کتاب به شکل ماهرانهای و در سبکی نسبتاً مدرن عواطف و احساسات عام و شور و هیجانات شاعرانه خود را در ارتباط با «دوست داشتن» و «عشق» به شکل ظریفی بیان میکند. هیجانات عاشقانه و شاعرانهای که هر چند امروزه با گذشت زمان اندکی شگفتی خود را از دست داده است، با این وجود این تاثیر امروزه نیز همچنان می تواند خواننده را به حیرت آورد.
از شعرهای این کتاب:
تو را
آنسان که در آخرین پائیز بودهای
به خاطر آورم.
با همان کلاه بره کبود رنگ و قلب آرامت.
در چشمانت
شعلههای شفق پیکار میکردند.
و برگها
در آبِ روح تو فرو میافتادند.
برگها
چسبیده به آغوشم چون گیاهی رونده
صدای کوتاه و آرام ترا
برمیچیدند.
آتش بازی شگفتی
که تشنگیام در آن میسوخت.
سنبل آبی زیبائی بر روحم
فرو پیچید.
حس میکنم که چشمانت راهی سفر هستند.
و پائیز چه دور مینماید:
کلاهِ بره کبود رنگ، نغمه پرنده و قلب چون کاشانهای
که آرزوها ژرف من بسوی آن پرواز میکنند
و بوسههایم
چون گدازه های آتش
سرخوشانه فرو ریختند.
آسمان از فراز یک کشتی
مرغزار از فراز تپهها:
خاطره تو سرشته از نور است
از دود و از آبگیر آرام.
در ورای چشمانت، بسی دور
غروبها شعله میکشند.
و برگهای خشک پائیز
در روحت میچرخند.
کتاب «بیست ترانه عاشقانه» در قطع رقعی با گرافیک و طرح جلد مجید ضرغامی منتشر شده و به زودی توسط شرکتهای معتبر پخش کتاب ایران وارد بازار نشر خواهد شد.
همچنین کتاب «سنجاق شده با عشق» که در واقع عاشقانههای آدرین ریچ با ترجمه سارا خلیلی جهرمی توسط همین ناشر به چاپ رسیده است. آدرین ریچ، شاعر، نویسنده و نظریهپرداز تاثیرگذار آمریکایی، به سال ۱۹۲۹ در بالتیمور مریلند به دنیا آمد. پدرش آسیبشناس و استاد دانشکده پزشکی جانهاپکینز و مادرش پیانیست بود. آدرین از دوران کودکی تحت تعالیم پدری واقع بود که از همان زمان سودای پرورش نابغهای ادبی را در سر میپروراند. او تحصیلاتش را با موفقیت در دانشگاه رادکلیف به پایان برد و در سال ۱۹۵۳ با آلفرد کنراد، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند شد. اولین آثار ریچ از قبیل تغییر جهان (۱۹۵۱) که برنده جایزه شاعران جوان ییلز شد، به لحاظ فرمی دقیق و آراسته است، حال آنکه آثار مربوط به اواخر دهه ۶۰ و ۷۰ شاعر هم به لحاظ فرم و هم محتوای سیاسی و فمینیستی، آثاری رادیکال به شمار میآیند.
در سال ۱۹۵۵ دومین مجموعه شعرش با عنوان تراشکاران الماس منتشر شد. عکس های فوری از عروس: شعرهای ۱۹۶۲-۱۹۵۴، به مسائلی همچون هویت، جنسیت و سیاست میپردازد و از خلال این اشعار میتوان جستجوی عدالت اجتماعی، فعالیت در جنبش ضدجنگ و فمینیسم رادیکال او را دید. استفاده از آهنگ زبان گفتار، کاربرد مصرعهای موقوف، سطرها و بندهایی با اندازههای متفاوت و استفاده از زبان غیرشاعرانه از مشخصههای آثار اوست. او با مجموعه مقالاتش شامل یک چشم انسانی: مقالاتی درباره هنر در جامعه (۲۰۰۹) جایگاه خود را به عنوان یکی از متفکران برجسته فمینیست آمریکا تثبیت کرد. مجموعه دست فرو بردن در لاشه کشتی: اشعار ۱۹۷۲-۱۹۷۱ برنده جایزه کتاب ملی شد. در سال ۱۹۷۶، ریچ که موقعیت خود را به عنوان شاعر و نویسندهای فمینیست تثبیت کرده بود، اقدام به انتشار کتابی جنجالی کرد.
زاده شده از زن: مادرانگی به عنوان تجربه و نهاد، حرفهای متفکری چالشگر بود که تا آن زمان در اشعارش جامعه و بنیانهای مردسالار را به چالش میکشید و میکوشید زن را از قید مفاهیم تثبیت شده، تاریخ، سیاست، فلسفه و زبان انقیادگر مسلط برهاند. این کتاب به مادرانگی به مثابۀ یک نهاد مینگرد و آن را به عنوان یکی از مسائل اساسی گفتمان فمینیسم معرفی میکند. در سالهای بعد مجموعۀ بیست و یک شعر عاشقانه (۱۹۷۷) و رویای زبان مشترک (۱۹۷۸) را منتشر کرد.
ریچ که در دانشگاهها و موسسات گوناگونی تدریس میکرد، در سال ۱۹۷۹ موفق به دریافت دکترای افتخاری از کالج اسمیت شد. او همچنین جوایز متعددی را در کارنامۀ حرفهای خود دارد که از آن جمله میتوان به جایزه شعر راث لیلی، جایزه یادبود شلی، جایزه لانن، جایزه بولینگن، بورسیه انجمن شاعران آمریکا، و جایزه مک آرتور اشاره کرد. ریچ در سال ۱۹۹۷، نشان ملی هنر را که از جانب رئیس جمهور وقت آمریکا به او اعطا شده بود، به دلایل سیاسی نپذیرفت.
در سالهای بعد فعالیتهای ضد جنگ خود را توسعه داد و با شعرخوانی و دیگر برنامهها به جنگ علیه عراق اعتراض کرد. در ۲۰۰۲ به سمت رئیس هیات آکادمی شاعران آمریکا منصوب شد و در سال ۲۰۰۳ جایزه بولینگل ییل شعر آمریکا را از آن خود نمود. ریچ در ۲۷ مارس ۲۰۱۲ در سانتاکروز کالیفرنیا درگذشت.
از شعرهای این کتاب:
به خانه برمیگردم از تو، در روشنای نوخاستۀ بهار
که میتراود از دیوارهای هرروزه، پزدورادو،
حراجیها، کفاشی ... و من سبد خواربار را کشانکشان میآورم،
با عجله به سمت آسانسور میروم
آنجا مردی کشیده قامت، مسن، باوقار
نزدیک است در را به رویم ببندد. با حالتی عصبی، نفسزنان میگویم
- به خاطر خدا نگهش دار! او هم مثل من نفس میکشد.
خودم را به آشپزخانه میرسانم، بستهها را درمی آورم،
قهوه درست میکنم، پنجره را باز میکنم، ترانهای از نینا سیمون میگذارم
که میخواند اکنون خورشید سر میرسد ... بستههای پستی را باز میکنم،
موسیقی مطبوع و قهوۀ مطبوعم را فرو میدهم،
تنم همچنان هم سنگین و هم سبک از تو. از توی بستۀ پست
رونوشتی بیرون میافتد از چیزی به خط مردی بیستوهفت ساله،
اسیر، شکنجهشده در زندان:
با رفتار سادیستی چنان آزارم میدهند
که پیوسته از درد بیدارم...
برای زنده ماندن هرکار میتوانی بکن.
میدانی، من فکر میکنم مردها عاشق جنگاند...
و خشم علاجناپذیرم، زخمهای التیامنیافتنیام
سر باز میکنند و سرریز میشوند به همراه اشک، درمانده گریه میکنم،
و آنها همچنان جهان را در دست دارند، و آغوش من از تو خالی است.
این کتاب هم با طرح جلد مجید ضرغامی منتشر شده و به زودی روانه بازار نشر خواهد شد.
کتاب «عشق با گامهای مینور» هم که عاشقانههای آریلد نیکوئیست (به همراه چند شعر دیگر) با ترجمه مهدی اورند تاز سوی همین ناشر چاپ شده است. شعرهای آریلد نیکوئیست برای نخستین بار در ایران در قالب کتاب منتشر میشود و کپیرایت این اثر توسط انتشارات سرزمین اهورایی از ناشر نروژی خریداری شده است.
مترجم در بخشی از مقدمه کتاب مینویسد: «آریلد نیکوئیست یکی از پیشگامان شعر مدرن نروژ است اما نه آنطور شاعری که هیاهوی پیرامون جابهجاییها (جابهجایی مفاهیم و سازوکارها) و گرد و غباری که از تحولات و تغییرات برمیخیزد، تصور ما از شاعران پیشگام را شکل داده است. شاید به این دلیل که شعر او - اگرچه در دهه ۷۰-۱۹۶۰ میلادی بالید - خلاف جریان غالب هرگز تمایلی برای بدل شدن به سلاحی سرد نشان نداد. انگشت اشارهاش را جز به زیبایی که درون خود خلق میکرد، به سویی نگرفت و شعرش چنانکه منازعات اجتماعی و سیاسی جامعهاش در مفاهمه و گفتوگویی درونی راه صلاح میجست، با خود به گفتگو نشست. شعر او مثل خلیجهایی که مرزهای نروژ را چاکچاک میکند، عمیق و آرام است اما به آرامی دست در کار شرحه شرحه کردن ذهن مخاطب دارد.
شعر او گفتگویی درونی میان عشقی عمومی و مرگی ناگزیر است. عاشقانههای او حکمت آمیزند. اختصاصی نیستند. بار عاماند و اگرچه حضور شاعری عاشق و اندوهگین را به رخ میکشند، از معشوقی خصوصیت ناپذیر سخن میگویند، معشوقی که گاهی حتی از بار جنسیت شانه خالی میکند. عاشقانههای نیکوئیاست به بیان بهتر، شعرهایی درباره عشقاند، عشقی که گاه تنها میان دو نفر نیست، میان یک نفر است با همگان. شاید به همین دلیل است که بیش از همه چیز، زیبایی ارجاع ناپذیر تصاویری که خلق میکند ذهن مخاطب را روشن میسازد. او در تمام شعرهایش از این عشق عمومی سخن گفته است و از عمومیتی دیگر، مرگ ناگزیر. گویی او به جهانی میاندیشد که در آن، چنانکه مرگ قطعیتی گریزناپذیر است، زیست همدلانه نیز به امکانی برای تسلیم رضایتمندانه به مرگ بدل میشود.»
آریلد شاعر در سالهای آخر زندگی از آرامشی برخوردار بود تا در سایه آن، کلماتش را جمع وجور کند. مجموعهای ۷۸۰ صفحهای از آثار منثور او برای بزرگسالان با عنوان «آریلد نیکوئیست میگوید» در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. کتابهای «دکستر و داداتر»، «بلَش و داستانهای دیگر» (دربارهی هنر پول بازی و چیزهای دیگر)، «گفتههای R برای نروژیها» (همراه با داستان شاهکار «آنها فکر میکنند؟»)، «در گـَـیلو، تام گفت» (عنوانی عالی برای یک کتاب)، «سفر حیرت انگیز گیاکومتی» (نه درباره آن مجسمهساز، دوباره درباره تام)، «آوازهای کروکودیل») (مجموعه شعر کودک) با هشت بار تجدید چاپ نیز از جمله دیگر آثاری هستند که او در این سالها منتشر کرد.
از شعرهای کتاب:
عشق در این نواحی ملایم است
با برگهای کوچکش، پای سیب و لبخند روز یکشنبه از راه میرسد
گوشهای مینشیند و پخش میشود آرام
آرام
بر زمین و
دیوارها و
سقف
سرخوشانه میگوید:
اینجا، جا به اندازه کافی هست، آریلد!
گیج می خورم در یکی از گوشههای گیج
ها... بله هست
کتاب «عشق با گامهای مینور» هم با طرح جلد مجید ضرغامی و در قطع رقعی منتشر شده است.
همچنین انتشارات سرزمین اهـورایی، عاشقانههای آن سکستـون را به مجموعه شعر جهان خود افزود. کتاب «عشق دیوانگی و مرگ» عاشقانههای آن سکستون با ترجمه طیبه شنبهزاده منتشر و روانه بازار نشر شده است. آن سکستون متولد نوامبر ۱۹۲۸ درماساچوست آمریکا است و از او به عنوان یکی از پیشگامان مکتب (Confessional poetry) نام برده میشود. او هم نسل شاعرانی نظیر سیلویا پلت است. آن در سال ١٩۴۸ عاشق آلفرد مولر (کایو) شد و برای رسیدن به او از محل اقامت خود گریخت. اوایل دهه ۷۰ از کایو صاحب دو فرزند به نامهای لیندا گری سکستون و جویس سکستون شد. پس از ازدواج و به دنیا آمدن دخترش لیندا نخستین نشانههای بیماری روحی و افسردگی در آن پدیدار شد.
سکستون در بسیاری از نوشتههایاش صادقانه از نبرد خود با بیماری اعصاب که بخش عمدهای از زندگیاش را با آن درگیر بود، صحبت کرده است. او به تشویق دکتر مارتین اورن - پزشک و درمانگرش در بیمارستان گلن ساید - به سرودن شعر پرداخت. چندی بعد در اولین کارگاه شعر تحت نظر جان هولمز، شروع به فعالیت کرد. در پی تجربههای موفقیتآمیز و چشمگیر ِ شاعرانهاش، از سوی رسانههای مطرحی مثل نیویورکر، Harper’s Magazine و Saturday Review مورد توجه قرار گرفت.
سکستون در سال ١٩٧۵ با سیلویا پلت در کارگاه شعر رابرت لاول، حضور یافت و بعدها، خودش در کالجی در بوستون به تدریس شعر پرداخت. او جایزه شعر اودینس را در سال ۱۹۵۹ دریافت کرد. اولین کتابش در آوریل سال ۱۹۶۰ نامزد جایزه ملی کتاب شد. در سال ۱۹۶۸ به تدریس شعر مشغول شد و در همان سال در پی علاقهمندی به بیتلها، یک گروه موسیقی را تشکیل داد که شعرهای خودش را می خواندند.
وی در سال ۱۹۷۲ به عنوان مدرس شعر در دانشگاه بوستون انتخاب شد. در اواخر ١٩۶٠ و اوایل ١٩٧٠ میلادی، رفتهرفته نشانههای بیماری شیدایی (مانیا) در او بارز شد و تأثیر زیادی بر زندگی و سرودههایاش به جای گذاشت. با این وجود، کماکان مینوشت، منتشر میکرد و آثارش با استقبال دوستداران کارهایاش روبهرو میشد. آن سکستون در سال ١٩٧۴، در گاراژ خانهاش با گاز مونوکسید کربن خودکشی کرد و در بوستون ِ ماساچوست به خاک سپرده شد.
از شعرهای کتاب:
ما
پیچیده شده بودم
لای مخمل سیاه و مخمل سفید
تو بازم کردی
و در نور طلایی رنگ
بر سرم تاج گذاشتی
بیرون
مورب و شدید
برف میبارید
دانههای ده اینچی برف
مثل ستاره
در تکههای کوچک کلسیم
فرو میریخت
ما در بدنهای شخصیمان بودیم
(همان اتاقی که ما را سوزاند)
تو در بدن من بودی
(همان اتاقی که بیشتر از ما دوام آورد)
انگشتهایت با حوله خشک کردم
چرا که بردهات بودم
بعد پرنسسم نامیدی
پرنسس!
در پوست طلاییام ایستادم
اوراد مذهبی را ضرب گرفتم
لباسها را پس زدم
افسار را پاره کردی
عنان را گسیختی
دکمهها را گشودم
استخوانها را شکافتم
سرآسیمگیها،
کارت پستالهای نیو انگلند
و ده ِ شبهای ژانویه را.
و بعد مثل گندم
شکفتیم
جریب به جریب
و بعد درو کردیم
درو.
سعید آرمات در مقدمه کتاب «عشق دیوانگی و مرگ» آورده است: «عجیب نیست که درست در پس واکاویهایی که شاعر در ذات هستی خویش دارد، روی دیگر سکه مرگ، نگاهی است عاشقانه اما توأم با جنون. جنون همچون زنبوری است که به هر کجا بخواهد میپرد و بر هر چه بخواهد مینشیند. اگر بخواهد نیشی هم در ما فرو میکند با عشقی که همواره در جای جای روح شاعر در حال تبانی است با مرگ. به هر حال این شاعر است که دست به برگزیدن میزند و در این اختیارِ نه چندان مختار دو مفهوم کلان را از هستی بر میدارد.
دو مفهوم همچون دو کلان روایت همچون دو کهن الگو که سر تاسر شعر بسیاری شاعران شرق و غرب را تحت سیطره خود دارد. مرزبندی درست و دقیقی هم در کار نیست در شعر آن سکستون به خصوص هر جا شاعر از انسانی یاد میکند که روزی شیفته او بوده، بلافاصله پای مرگ نیز به میان می آید آن جا که با همه شیفتگی از مادر ش و مادر بزرگش یا دوستش سیلویا پلات حرف می زند خطوط موازی عشق و مرگ به نقطه تلاقی میرسند. از سویی نوشتن برای او نوعی درمان است نوعی درمان که به توصیه دکتر مارتین روانپزشک او صورت میگیرد. بیهوده نیست که شعر آن سکستون را بسیاری از منتقدان شخصی و خصوصی دانستهاند اما با این حال اگر نبود آن حس مشترک ما با او، آن هم ذات پنداری، چه چیزی میتوانست گستره شعر او را در جهان معاصر تا این اندازه فراخ کند؟
مناقشهأای ظاهراً در نقد شعر او در آمریکا در کار است؛ او را به همراه سیلویا پلات و اسناد گرس شاعران اعترافی نام نهادهاند هر نامی بر او بگذارند، مهم نیست چرا که شعر چیزی جز اعترافهای شخصی شاعر نیست، اعترافهای شاعر در وهله اول به شاعر بودنش به نزد خودش ...
کتاب «عشق دیوانگی و مرگ»، آن سکستون هم با طرح جلد مجید ضرغامی و در قطع رقعی منتشر شده است.