به گزارش خبرنگار مهر، «پیرنگ فلسفه اسلامی» یادداشتی از دکتر حسین فلسفی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد واحد خرم آباد است که معتقد است هنوز فلسفه اسلامی تشکیل نشده است و می توان این فلسفه را با الهام از قرآن تشکیل داد. این یادداشت در ادامه آمده است؛
پیرنگ فلسفه اسلامی
۱. دانشی که امروز فلسفه اسلامی خوانده میشود، سه مکتب را دربرمی گیرد: فلسفه مشایی به ریاست ابنسینا، فلسفه اشراقی به ریاست سهروردی و حکمت متعالیه به ریاست ملاصدرا. اینکه چرا چنین اندیشهای را فلسفه اسلامی میخوانند، چند سخن از همه سرآمدتر است؛ برخی بر آناند که فلسفه ماده است و یونانی و اسلامی و ... صورت آن است و بر این پایه که فیلسوفان مسلمان دربند دین بودهاند فلسفه اسلامی را بنیان گذاشتهاند. چنین اندیشهای نادرست است و خود گرفتار ماده و صورت ارسطویی است و برخی از آن روی که اندیشمندان چنین اندیشهای، مسلماناند آن را فلسفه اسلامی میخوانند و برخی بر این پایه که چنین اندیشمندانی در سرزمین مسلماناند آن را فلسفه اسلامی میدانند و گروهی نیز ازاینروی که مایه این اندیشه برگرفته از آموزههای دین اسلام است که با دانش واژههای فلسفه یونانی بیان میشود، فلسفه اسلامیاش مینامند.
۲. اگر فلسفه اسلامی بر پایه سنجه نخست و دوم درست است، میتوان به آن نام شایستهتری نیز داد؛ مانند فلسفه ایرانی. اگر این دانش بر پایه سنجه سوم، فلسفه اسلامی نامیده میشود باید واکاوی شود که بهراستی آیا درونمایه آن برآمده از آموزههای دینی است یا نه.
۳. سخن نو ما این است که دانشی که فلسفه اسلامی خوانده میشود، برآمده از آموزههای دین اسلام نیست و در بنیاد نمیتوان آن را فلسفه اسلامی خواند. این گفتار درباره فلسفه اشراق سهروردی درست نیست و درباره فلسفه مشایی و متعالیه راست است.
۴. فلسفه مشایی و متعالیه در چارچوب (پارادایم) فلسفه ارسطویی هستند؛ روش، موضوع و مسائل آنها با اندکی ویرایش و افزایش و کاهش همان روش، موضوع و مسائل ارسطویی است. ویرایش و افزایش و کاهش هرچه گسترده نیز باشد تا هنگامیکه در چارچوبی گرفتار آمده باشد، همان اندیشه بنیادی است. دانش واژههای فلسفه مشایی و متعالیه همان دانش واژههای فلسفه ارسطویی هستند که بیشتر آنها یا در قرآن نیامده است یا معنایی دیگر دارد.
برای نمونه واژه وجود را پیش چشم بیاوریم! این واژه بنیادیترین واژه در فلسفه اسلامی است که دیگر جستارها پیرامون آن میچرخند. چنین واژهای ناگزیر باید از ریشهدارترین واژگان باشد و معنای فلسفی آن نیز باید بیگمان از دیگر معناها روشنتر بنماید اما این واژهی بنیادی نه آن را دارد و نه این را.
زبان عربی برای (to on) یونانی؛ being و هست و است فارسی، واژهای نداشته است. مترجمان هنگام برگرداندن (to on) واژگان چندی مانند «ایس»، «هویت»، «انیت» و... را ساختند. به گفته فارابی، زبان عربی هیچگاه، واژهای برای «هستِ» فارسی و یونانی نداشته است و هنگام آشنایی عربها با فلسفه به این واژه سخت نیازمند بودند. گروهی واژه «هُو» به معنای «است» و گروهی واژگان «وجود» به معنای «هستی» و موجود به معنای «هست» را به کاربردند. از دید فارابی کاربرد واژه «موجود» گمراهکننده است. زیرا واژهای مشتق است و واژگان مشتق گویای چیزی در چیزی دیگرند. افزون بر این، کاربردهای مشتق از وجود، نشانگر پدید آمدن کاری از انسانی است؛ مانند وجدت الضاله .داستان دانش واژههایی مانند علت و معلول و علیت و... آموزندهتر است.
در برابر اگر چارچوب دگرگون شود، روش، موضوع و مسائل با همه همانندی در دانش واژهها، گویای چیزی دیگر است؛ برای نمونه میتوان جوهر در فلسفه ارسطویی و دکارت و ... را گواه آورد که معنا و کاربرد آنها یکی نیست.
۵. فلسفه سهروردی در روش، موضوع و مسائل از چارچوب فلسفه ارسطویی بیرون رفته است و خود فلسفهای ساخته است نو. سهروردی در پی افکندن فلسفه اشراقی خویش سهگام برمیدارد: یکم سنجش و کنار گذاشتن روش مشایی دوم سنجش و کنار گذاشتن برخی از بنیادهای فلسفه جاافتاده پیش از خود و سوم بیان دیدگاه اشراقی خویش. بر پایه روش پدیدارشناسی میتوان گفت که درونمایه این فلسفه برآمده از آموزههای دین اسلام و نیز فرهنگ ایرانی است و میتوان آن را آغازی بر فلسفهای اسلامی –ایرانی نامید.
۶. فلسفه اسلامی آنگاه فلسفه اسلامی است که بر پایه درونمایهاش، روش و مسائل آن نیز ساخته شود. بر این پایه درونمایه فلسفه اسلامی باید برآمده از آموزههای قرآن باشد و چنین فلسفهای که میتوان آن را فلسفه قرآنی هم نامید، روش و موضوع و مسائل ویژه خودش را خواهد داد.
۷. نخستین گام در بنیانگذاری فلسفه اسلامی آن است که شیوه اندیشه جاافتاده ارسطویی را که در پوست و خون ما راهیافته است، تنها راه درست ندانیم و مانند دیگر اندیشمندان باختری آن را با نگاه تاریخی بخوانیم نه چون فلسفهای زنده و جاویدان؛ نخست روش منطقی ارسطویی تنها روش رسیدن به هدف نیست و خود گرفتار دردی بیدرمان است و باید کنارش گذاشت و میتوان بهجای آن از روشهایی دیگر مانند پدیدارشناسی و بینشی (شهودی) سود برد و دوم به یاد داشته باشیم که فلسفه تنها و تنها دردانشی نظری گنجیده نمیشود و میتوان دانش هایی دیگر را که نظری به معنای ارسطوییاش نیست فلسفه خواند و سوم تنها موضوع فلسفه هستیشناسی نیست و میتواند مانند فلسفههای پسا ارسطویی موضوعهایی دیگر را دنبال کرد و تازه تنها برداشت از هستی، برداشت ارسطویی نیست که فیلسوفان ایرانی آن را چسبیدهاند و چهارم مسائل فلسفه نیز میتواند همان مسائلی نباشد که ارسطو بنیان گذاشته است.
۸. از دید ما فلسفه اسلامی یا به سخن روشنتر فلسفه قرآنی میتواند و باید باشد و برای برپایی چنین اندیشهای چشمها باید شست و جوری دیگر باید دید.
۹. این فلسفه موضوعی و مسائلی و روشی دارد که باید در این گفتار سربسته پی افکنده شوند و در دیگر جاها ریزبینانه بازگو شوند.
۱۰. چنین مینماید که روش فلسفه اسلامی یا قرآنی، روش یافتگی (فهم) است و این روش در برابر روش منطق ارسطویی در پی نظر نیست که آغشته با کار و عمل است. به دیگر سخن، روش یافتگی روشی است که روی در کار (پراکسیس) دارد نه خرسندی خرد تنها. گسترش و پرورش این روش همان سرشت (فطرت) و بینش (شهود) استوار است که در آن کار و نظر باهماند نه جدای از هم. برای این روش منطقی است ویژه که باز با کار و نه نظر تنها همراه است.
۱۱. در پشتیبانی از این روش میتوان همگی آموزههای قرآنی را گواه آورد. برای نمونه خدای قرآن و خدای فلسفه ارسطویی در بنیاد در دو قلمرو گوناگون هستند؛ خدای قرآن خدایی است که آدم آن را یافته است و با او پیوندی دارد و این پیوند برای مؤمن ژرفتر است و برای نامومن بی پیوندی است. خدای قرآنی اوست که با او کاری داریم نه نظر تنها. باز برای نمونه ایمان قرآنی راهی است که از آن یافتی داریم و آن را میپیماییم و ایمان نظری، دانشی از سر بیکاری و برکناری از همهچیز.
۱۲. موضوع فلسفه اسلامی، چیز (شیء) است نه وجود میانتهی ناروشن نامفهوم. در درون چیز یافتگی هست و هر کسِ فرهیخته و نافرهیخته میدانند که چیز چیست. چیز برای همگان در جایگاه عمل چیزی روشن است و روشنی آن از یافتگی است که پیشین، برای هرکس دانسته است.
۱۳. مسائل چیز همان مسائلی است که در قرآن آمده است و همگی آنها خود با یافتی همراهاند و به دیگر سخن یافتگی در آنها مقدم است و نظر پسین است: الله بهجای واجبالوجود، خالق و مخلوق بهجای علت و معلول، فرشتگان بهجای عقلها و ... باز گوشزد میشود که کسی گمان نبرد که تنها در این پیرنگ واژهای بهجای واژهای نهاده شده است. زیرا واژگان نو در این پیرنگ تفاوت بنیادی با واژگان فلسفه ارسطویی دارند؛ یکی از گونه یافتگی است و دیگری از گونه نظری و مفهومهایی میانتهی.
۱۴. هدف فلسفه اسلامی، رفتن راهی است آشنا بادانشی سربسته که هنگام پیمودن راه آن دانش سربسته، ژرف و گسترده میشود. برای نمونه با ریزبینانه ترین تعریفها از ایمان کسی مؤمن نمیشود و برای مؤمن شدن باید راهی رفت؛ راهی که از آن یافتی داریم و با پیمودن آن راه، راه خود را به ما مینمایاند و خود گوید چه باید کرد.
۱۵. این پیرنگ از فلسفه اسلامی را پسازاین در چارچوب همایشها و کرسیهای آزاداندیشی ریز و ژرف خواهیم کاوید و از پژوهشگرانی که دراینباره دیدگاهی دارند؛ هر جا که بخواهند به گفتوگو خواهیم نشست و با پشتیبانی آنان از این پیرنگ ساختمان فلسفه اسلامی ساخته خواهد شد.
نظر شما