۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱

اولین عنوان «داستان شهر» آمد؛

داستان های کوتاه نویسندگان درباره اصفهان کتاب شد

داستان های کوتاه نویسندگان درباره اصفهان کتاب شد

«کتاب اصفهان» شامل داستان های کوتاه جمعی از داستان نویسان کشور درباره شهر اصفهان توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، «کتاب اصفهان» شامل داستان های کوتاه جمعی از نویسندگان و داستان نویسان کشور درباره شهر اصفهان به تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب چهل و نهمین مجموعه داستان ایرانی و اولین عنوان از مجموعه «داستان شهر» است که این ناشر به چاپ می رساند.

کتاب مذکور، ۷ داستان کوتاه از جعفر مدرس صادقی، علی خدایی، اصغر عبداللهی، کیهان خانجانی، نسیبه فضل اللهی، آرش صادق بیگی و محمد طلوعی را درباره شهر اصفهان، در بر می گیرد. داستان ها در شهر اصفهان جریان دارند و رابطه بین انسان و شهر و نیز ابعاد مختلفی از حیات اجتماعی و فرهنگی مردم این شهر را به تصویر می کشند.

آدم های این داستان ها در پی هویتی هستند که در طول قرن ها خدشه دار و چند پاره شده است. آن ها این هویت را در پیوند با محیط اجتماعی و طبیعی شهر اصفهان پیدا می کنند. گویی سرنوشت شان با سرنوشت اصفهان گره خورده است.

داستان های این کتاب به ترتیب عنوان و نام نویسنده شان عبارت اند از: «یک تکه مینیاتور» نوشته اصغر عبداللهی، «دیوارنوشته ها» نوشته علی خدایی، «شهرام و شهریار» نوشته جعفر مدرس صادقی، «یحیای زاینده رود» نوشته کیهان خانجانی، «گربه مادر» نوشته نسیبه فضل اللهی، «زندگان اصفهان» نوشته محمد طلوعی و «از طرف ما» نوشته آرش صادق بیگی.

در قسمتی از داستان «یحیای زاینده رود» می خوانیم:

رفتم تا دورتر که خلوت تر بود. بعد نشستم و یحیی را گذاشتم رو پاهام و سفت بغلش کردم. آب یک وجبی ما بود. به سرم زد یواش بگذارمش رو آب. یحیی را آب می بَرد. اول ریزریز جعبه کشیده می شود وسط آب، بعد تندتر می رود. جعبه سفید بالا و پایین می رود و از یکی یکی سی و سه غرفه رد می شود. می رود. از خواجو رد می شود. می رود. می رود. آخرش؟ می رسد به گاوخونی. نه که قربانش گردم من و جد و آبادم رسیدیم به دریا!

پاش که از کف دستم بزرگ تر نیست، ببینم اندازه است؟

دیدم یک چیزیم هست و نمی دانم چی. بیشتر از مردن یک بچه درست و حسابی پا نگرفته؛ بیشتر از پدری که باید خبر مرگ ببرد؛ بیشتر از مردی که بچه ندارد. پدرم می آمد جلو چشم هام، پدربزرگم می آمد جلو چشم هام، دکان زیر پله دهاقان می آمد جلو چشم هام. یک چیزیم بود، یک چیزی که به گریه هم نمی آمد.

بلند شدم. دوباره به پل رسیدم. خواستم بزنم به شلوغی چهارباغ، خواستم اصفهان را نشان یحیی بدهم: هشت بهشت، عالی قاپو، چهل ستون، نقش جهان، اما باز روی سی و سه پل بودم. انگار تقدیر ما تا همین پل بود. انگار بگو جد اندر جد تا به سی و سه پل می رسیدیم، آفتاب می افتاد پشت کوه و باید برمی گشتیم؛ اگر نه ترمینال اتوبوس نبود؛ اگرنه ماشین های خطی تا شهرضا و خطی های آنجا تا دهاقان گران بود...

این کتاب با ۱۲۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۸۰ هزار ریال منتشر شده است.

کد خبر 3003446

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha