به گزارش خبرگزاری مهر، عبدالحسین فرزاد، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: پژوهش، وقتی رخ میدهد که من سوالی در حوزه خاصی داشته باشم و بخواهم به آن جواب دهم. برای رسیدن به پاسخ، باید سوال خود را بررسی کرده و پیشینه پژوهشی آن را مرور کنم و ببینم آیا به پرسش من جواب میدهد و به پاسخ میرسم یا نه. اگر این پیشینه پژوهشی قانعکننده نبود، باید شروع کنم به پژوهشی که پیشینه، فاقد آن بوده است و پژوهش را ادامه دهم تا پاسخ را بیابم. تفاوت پژوهش ما با پژوهش در غرب این است که ما سوال را مطرح میکنیم و میخواهیم پاسخ را دیگران بدهند.
وی افزود: در حال حاضر در کشور ما بسیاری از کارهایی که انجام میشود حتی پایاننامههای دانشجویی به هیچ کشفی منجر نمیشوند و اغلب گردآوریاند، زیرا استادان راهنما صلاحیت کامل در حوزهشان ندارند تا دانشجو را راهنمایی کنند که کشف علمی چه فرقی با گردآوری دارد. بسیاری از اساتید، مسیر دانشگاهی را درست طی نکردهاند و این موضوع یکی از ضعفهایمان در دانشگاهها است. یکی از اشکالات وزارت علوم این است که هرکس را مدرک دکترا داشت بر کرسی استادی مینشانند، در حالی که این کار صلاحیت علمی میخواهد، بهویژه در حوزه علوم انسانی.
وی با بیان اینکه پژوهش در علوم انسانی سختتر از علوم پایه است، گفت: متاسفانه این گمان غلط وجود دارد که علوم انسانی آسانتر از فیزیک و شیمی است، در حالی که سختتر است. این موضوع را غربیها بهتر میدانند، برای همین آدمهای قویتری در غرب کارهای پژوهشی علومانسانی را انجام میدهند. کسی که استاد راهنمای علوم انسانی است باید دید گستردهتری داشته باشد.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: سختی پژوهش در علوم انسانی به این اصل برمیگردد که موضوع پژوهش در این علوم، انسان است. پیچیدهترین موجود جهان انسان است، در حالی که در کشور ما فکر میکنند هرکس وا مانده است سراغ علوم انسانی میرود. بسیاری از کسانی که فیالمثل در رشته الهیات تدریس میکنند، فکر میکنند الهیات یعنی قرآن و خدا. جلوتر که میروند وقتی با پرسشهایی در باب مسأله جبر و اختیار مواجه میشوند نمیتوانند پاسخ بدهند، زیرا در این حوزه نیاندیشدهاند. در چنین شرایطی معلم الهیات نمیتواند فضایی برای اندیشیدن ایجاد کند و به جای آن، شاگردانش را به فضای رعب میکشاند. چنین معلمی مجموعهای از اطلاعات را گردآورده، اما در مورد آنها نیاندیشیده است. بنابراین کسی که وارد دانشگاه میشود و میخواهد علوم انسانی درس بدهد باید خودش متفکر باشد. نوام چامسکی زبانشناسی درس میدهد اما به همان اندازه فلسفه و ادبیات هم میداند.
وی در پایان گفت: یکی از مسائل دیگری که در زمینه علوم انسانی مطرح شده، بحث بومیسازی است که من اعتقادی به آن ندارم. هیچ دانشی بومی نمیشود. دانش، امری عمومی برای همه است. بومیسازی یک سخن ارتجاعی است. همه ملتهای دنیا یک انسان هستند پس هر دانشی که در هر گوشه دنیا تولید شود، متعلق به کل بشر است. زکریای رازی متعلق به همه ملتها است، همانطور که رابرت کخ و پاستور. من اصطلاح بومیسازی را ترفندی برای منزوی کردن متفکران ایرانی میدانم. ما ممکن است با سیاستهای امریکا مخالف باشیم، ولی با دانش و پیشرفت مشکلی نداریم. کما اینکه من با چامسکی مدام نامهنگاری دارم گرچه ممکن است برخی از نظریات او را قبول نداشته باشم.
نظر شما