پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

۵ دی ۱۳۹۴، ۱۶:۱۴

یادداشت؛

چشمان غمبار بم/ ما چهارده‌ نوه بودیم...

چشمان غمبار بم/ ما چهارده‌ نوه بودیم...

کرمان: حکایت هزاران خانواده‌ای که در روز پنجم دی ماه ۸۲ تعداد قابل‌توجهی از اعضای خانواده‌شان را در چند لحظه از دست دادند تجربه ای غمبار است که هر سال در سالگردشان تازه می شود.

خبرگزاری مهر گروه استان‌ها حامد عسکری*: مادربزرگم خانه‌ای داشت در محله باغ خان با پنجاه نخل دو حیاطش، خانه باغی که ما چهارده‌تا نوه چهارده‌تا تاب بسته بودیم و هرکداممان برای خودمان دنیایی داشتیم.

پسرها تیرکمان و شکار گنجشک و انار دزدی و شیطنت و دخترها خاله‌بازی و لولیدن در دست و پای بی‌بی گوهر مادربزرگم به هنگام پخت نان و بورک.

امروز پنجم دی‌ماه است، دوازدهمین سالگرد ویران شدن خانه‌ای که می‌بینید.

در این عکس ما نوه‌ها را می‌بینید که داریم دنبال جنازه پدربزرگمان می‌گردیم. تا از زیر آوار درش به یاریم پدربزرگی که نامش قنبر بود و شبی که داشته نخل‌های خانه پدری مادربزرگم را آبیاری می‌کرده و آواز می‌خوانده، مادربزرگم دچار صدایش شده است...

بعدازاینکه جنازه را پیدا کردیم و گذاشتیم سر کوچه تا ماشین بیاوریم ببریمش بهشت‌زهرا، هلال‌احمر جنازه‌اش را برداشت و برد و چهارده نوه ماندند و پدربزرگی که نمی‌دانند مزارش کجاست.

زخم‌هایی هست که تا قیامت جایش چرک می‌کند. من بدبخت سیزده سال است تن ماهی نمی‌خورم (به خاطر یک هفته اول زلزله که صبحانه و نهار و شام تن ماهی خوردیم بدون نان) من بدبخت سیزده سال است نمی‌گذارم زنم و دخترم و پسرم پتو روی سرشان بکشند و بخوابند «جنازه لای پتو کم ندیدم» سیزده سال است خانه ما نورافشان ندارد و زیر ساعت دیواری جرات نمی‌کنم بخوابم.

یک آدم چقدر می‌تواند پوست‌کلفت باشد که داغ 47 نفر از بستگانش را ببیند و بازهم به زندگی ادامه بدهد. سیزده سال گذشته و ما چهارده‌تا نوه هرکداممان یک‌گوشه این کره خاکی روزگار می‌گذرانیم.

هرکدام با زندگی‌هایی متفاوت یکی شاعر شد، یکی دکتر حقوق، چندتایی کارمند و یکی تعمیرکار ماشین. همه بچه‌دارند وزندگی خوبی دارند.

این عکس جگرم را نه که سرانگشتانم را می‌سوزاند که آوار را فقط باید با دست برداشت و نوک انگشت‌های ما همه زخمی بود. برای دل ما چهارده‌تا نوه دعا کنید که خاطرات مشترکمان حالا چند کاشانه زشت و بی‌قواره شده که دلمان را خنج می‌زند و میلی به بازدیدش نداریم. درد خروار خروار می‌آید و مثقال مثقال می‌رود دعا کنید برای من و همشهریانم که خداوند صبورمان کند. مزاحمتان نمی‌شوم فاتحه وقت‌گیر است صلواتی ختم کنید.

داغ‌داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم            مرگمان باد اگر شکوه‌ای از زخم کنیم

بنویسید زنـی مُرد کــــه زنبیل نداشت           پسری زیرزمین بود و پدر بیل نداشت

بنویسید که با عطر وضو آوردند                     نعش دلدار مرا لای پتــو آوردند

زلف‌ها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود      دوش مــی‌آمد و رخساره برافروخته بود

خوب داند که به این سینه چه ها می‌گذرد     هر که از کوچهٔ معشوقه ما می‌گذرد

بنویسید غـــم و خشت و تگرگ آمده بود       از در و پنجره‌ها ضجـــهٔ مرگ آمده بود

شهر آن‌قدر پریشان شده بود، از تاریخ           شاه قاجار بـــه دلداری ارگ آمده بود

بنویسید کـــه بم مظهر گمنامی‌هاست         سرزمین نفس زخمی بسطامی‌هاست

ننویسید کـــه بـــم تلـــی از آوار شده است     بم به خال لب یک دوست گرفتارشده است

یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم                    آنچــــه داریــم ز بیگانه تمنا نکنیم

آسمان هست، غزل هست، کبوتر داریم          باید این چـــادر ماتم‌زده را برداریم

 تن ترد همه چلچله‌ها در خاک‌                       پای هــــر گور، چهل نخل تنـاور داریم

مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر        پشت هــر حنجــــــــره یک ایرج دیگر داریم

*شاعر و نویسنده بمی

کد خبر 3009847

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • پرسام امینی ۱۶:۵۴ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
      0 0
      یاد جانباختگان زلزله بم گرامی باد
    • ز م ۲۱:۴۷ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
      0 0
      خداوند به تمام بازماندگان این حادثه غم انگیز صبر دهد