به گزارش خبرنگار مهر، محمد علی مرادی، در نشست هم اندیشی «ابن خلدون و علوم اجتماعی؛ نگاهی انتقادی به روایت سیدجواد طباطبایی» که به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در بخشی از این مراسم با بیان اینکه خود را شاگرد طباطبایی میداند گفت: مطالعه این کتاب تحول اساسی در من ایجاد کرد. ولی هر شاگردی به هر حال از استادش میگذرد. من هم شاگرد شریعتی، طبری و مطهری بودهام اما این بدین معنی نیست که این آثار را نقد نکنیم.
وی ادامه داد: با اینکه اغلب طباطبایی را فیلسوف میدانند اما او خودش را در ساحت فیلسوف نمیبیند چون سنخ بحث او فلسفی نیست. طباطبایی علوم سیاسی خوانده و تراژدی ما این است که کسی که علوم سیاسی خوانده متفکر قوم میشود.
وی افزود: من بارها به طباطبایی گفتم که مفاهیم مشخصی ندارد. گاهی از وضعیت سخن میگوید گاهی از شرایط! در حالی که وقتی بحث فلسفی میکنید، باید شرایط را شفاف توضیح دهید و از نظر روشی نیز شرایط امکان و امتناع را شرح دهیم. امکان و امتناع مفهوم کلیدی تفکر سید جواد طباطبایی است. او این مفاهیم را از دوستدار گرفته است اما وقتی به مشکل بر میخورد میگوید که دوستدار از امتناع سخن میگوید اما او از شرایط امتناع!
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه ما مبنایی را از فیلسوفی میگیریم و آن را بازسازی میکنیم اظهار کرد: این در حالی است که هنوز روشهای فلسفی در ایران باب نشده که چگونه میتوان یک فیلسوف را بازسازی کرد. طباطبایی هم به چنین موضوعی اشاره میکند اما در عمل موفق نمیشود.
وی با بیان اینکه هگل بنیانگذار علوم اجتماعی است، گفت: طباطبایی میگوید اگر ما قرار است روی سنت خودمان بایستیم باید چیزی را وارد دستگاهمان کنیم. حالا باید ببینیم چه چیزی را باید وارد دستگاه مفاهیم کنیم. درست در اینجاست که طباطبایی از بحث فلسفی عدول میکند. این من ایرانی که اینجا میخواهد بیاستد باید کجا بیاستد؟ نقطه ثقل زمین کجاست؟ آیا میتوان در دوره کنونی جایی ایستاد؟ یا اینکه باید حتما جایی بایستیم و جهان را مشاهده کنیم؟
مرادی در پاسخ به این سوالات عنوان کرد: در جهان غربی منی شکل گرفته و بر اساس آن مفاهیم تحلیل شده است. کانت گفت من فکر میکنم و به همین دلیل هستم. فیشته میگوید به محض اینکه نامی از من میبریم در درون خودش فکر کردن و هستن وجود دارد. این فرایند در ادامه به هگل میرسد او میگوید من چگونه میتواند به ما تبدیل شود.
وی افزود: اما ظلمی که به هگل شده این است که افرادی چون طباطبایی و عنایت آن را فرانسوی خواندهاند. هگل وقتی از من حرف میزند با دهها من درگیر میشود. منی که میخواهد، تاجر، هنرمند و ... شود تا زمانی که یکی از این منها بر دیگری غلبه کند. در اینجاست که هگل از خداوندگان بنده حرف میزند و در نهایت جامعه را درست میکند.
وی در بخش دیگری از سخنانش اظهار کرد: طباطبایی معتقد است ابن خلدون در سنت کلامی باقی مانده و آن را تبدیل به تئولوژی کرده است. در دستگاهی که سید جوادطباطبایی فکر میکند ما چیزی به اسم جامعه شناسی، اقتصاد و ... نداریم و همه اینها علم جامعه شناسی، علم اقتصاد و ... است.
به گفته مرادی، اگر بخواهیم این کتاب را نقد کنیم باید با آن همدلی داشته باشیم. طباطبایی معتقد است در تمدن ما سوژه شکل نگرفته است. در حالی که میتوان از طباطبایی پرسید که آیا ابن سینا در شکلگیری سوژه نقشی نداشته است؟ این بدین معنی است که انقلابی در ذهن ما شکل میگیرد و شکل رئالیسم دوران ارسطویی ندارد.
وی اضافه کرد: پایههای دانش غرب در آلمان ریخته شده و ما اگر بخواهیم نسبت پیدا کنیم باید بحثهای آلمانی را در فلسفه دنبال کنیم. ما در فرانسه و هند نمیتوانیم پرسشهای خودمان را دنبال کنیم.
وی با بیان اینکه یکی از ایرادات طباطبایی در این کتاب این است که از روشهای فلسفی استفاده نمیکند، توضیح داد: مفاهیم در نگاه او دقیق نیست. به جز علامه طباطبایی که دقیق بحث میکند اغلب متفکران ما دقیق بحث نمیکنند. متفکران ما مانند شریعتی و طبری ایدئولوژیک بودهاند و نمیخواهند از دانش، تفکر علمی تولید کنند، بلکه به دنبال بسیج نیروها برای رفتن به خیابان هستند.
مرادی با اشاره به اینکه وقتی میخواهیم متنی را بخوانیم باید در جایی بایستیم و بعد تمام دانش غرب را از خودمان دور کنیم گفت: چون دانش غربی روی ما ریخته است. اینجاست که پرسش پدیدارشناسی در ما شکل میگیرد. اگر از ما مفاهیم غربی را بگیرند نمیتوانند هیچ کاری از پیش ببریم.
وی یادآور شد: طباطبایی میگوید که در مبانی ابن خلدون حرف میزند اما از سوژه سخن نمیگوید. ما امروز نمیتوانیم درباره علوم اجتماعی که طباطبایی از متفکران آن مانند نراقی سخن میگوید، حرف بزنیم چون اساساً اینها متفکران جدی در حوزه علوم اجتماعی نیستند. شایگان اساسا آدم جدی نیست.
این پژوهشگر فلسفه تاکید کرد: ما اگر بخواهیم در مبانی حرف بزنیم و پرسش خودمان را داشته باشیم باید ببینیم که علوم اجتماعی چگونه شکل میگیرد. باید ببینیم این خرد جدید ما چگونه خردی است؟ چون بعد از هایدگر نمیتوان از یک خرد خاص حرف زد. ما باید ببینیم که میتوانیم درباره من آنتولوژیک سخن بگوییم و بعد ببینیم که آیا میتوان با این من درباره جهان حرف زد؟
مرادی در پایان گفت: طباطبایی در این کتاب هیچگاه بحث فلسفی نمیکند در حالی که فلسفه این است که متون مختلف رابخوانیم و متناسب با پرسشهای اصلی خودمان تئوری استخراج کنیم. نگاه ما به ابن خلدون اگر در حوزه آنتروپولوژی صورت گیرد میتوان از این سخن گفت که او به چه کار میآید. باید دید آیا میتوان از نگاه اروپامرکزی که هگل از آن حرف میزند بیرون بیاییم؟
وی اظهار کرد: من ایرانی در جایی نمیایستد و روایتهای مختلف را جمع میکند و این مشکل ایران است. روشنفکران عربی هم در درگیری مداوم با غرب هستند و به همین دلیل در حوزه نظر منفعل هستند و در عمل گونه دیگری اقدام میکنند.
نظر شما