به گزارش خبرگزاری مهر متن کامل تحلیل دکتر محسن طلایی در پی می آید:
جابه جایی بنیانهای قدرت سیاسی در آمریکا نسبت به تحولات مشابه آن در گذشته تاریخ این کشور از دو ویژگی مهم و اولیه برخوردار است :
1- به لحاظ عمق و گستردگی آن ،نتایج حاصله به دور از انتظارات عمومی بوده است .
2- به دلیل اینکه جمهوریخواهان در دوره بوش رسالتی کاملا متفاوت از پیشینیان برای خود تعریف کرده اند و بر آن اساس در صدد تحمیل روابط بین المللی برخاسته از ایدئولوژی نومحافظه کاری بودند . این جابجایی از هم اکنون از بعد تغییرات جاری رفتارهای سیاسی و جایگاه آتی آمریکا ، دارای پی آمد نوعی انقلاب با چشم انداز جهانی متفاوت میباشد .
ذیلا چهارمنظر عمده از این تغییرات از نظر خواهد گذشت :
1- به طور سنتی پس از فروپاشی بلوک شرق همواره نگرش به دو مقوله مهم دمکراتها و جمهوریخواهان را درعرصه سیاست خارجی از یکدیگر متمایز میکرد:
الف – تعریف رابطه قدرت نظامی و سیاسی
ب- تعریف رابطه یکجانبه گرایی و چند جانبه گرایی
بر خلاف دمکراتها که "قدرت را غلیظ شده سیاست" دانسته و به همین دلیل قدرت نظامی ازدید آنها اصولا در انتهای دیپلماسی معنی دار میگردد ؛ جمهوری خواهان "سیاست را غلیظ شده قدرت" تلقی می نمایند و برخلاف رقیب دیرینه خود که به گونه ای راهبردی معتقداست « چند جانبه گرایی هر جا که ممکن است و یک جانبه گرایی هرجا که لازم است» بر این باورند که «یکجانبه گرایی هر جا که ممکن است و چند جانبه گرایی هر جا که لازم است .»
اکنون ملت آمریکا مجددا تغییر با ارزشی را به جهانیان عرضه نمود و بقیه کار را باید از مجمع عمومی سازمان ملل انتظار داشت. |
2- نئومحافظه کاران از آغاز به دلیل شرایط بین المللی، خود را از جهان بسیار طلبکار نشان میدادند و از قضا در صدد وصول طلب خود در کوتاه ترین زمان ممکن برآمدند . از اینرو برای تحقق آرمانهایی که لااقل با توجه به ظرفیت های ایالات متحده امروز بسیار رویایی بود ،عجله کردند و منطق سیاست خارجی آمریکا را بر مبنای آزمون و خطا بنا نهادند. علت آنهم این بود که در آغاز راه توان آزمون گریزگاههای غلط را داشته و لذا اصولا لزومی به فکر کردن جدی نسبت به عواقب تصمیمات خود و راههای خروج از بن بست های احتمالی را احساس نمیکردند. از اینرو فرود آوردن چنین افرادی از اریکه قدرت در آمریکا دارای پتانسیل فکر کردن و تعمق بیشتر توسط رهبران آمریکا و به منزله انسانی تر دیدن روابط بین المل و فاصله گرفتن انگشتان دست از ماشه ها میباشد.
3- آمریکا پس از فروپاشی بلوک شرق از یک فرصت تقریبا استثنایی تاریخی برخوردار شد . رهبر و برنده نظم قدیم بر خلاف بخشهای عمده ای از تاریخ سیاسی جهان، فرصت بنیانگزاری نظم نوین را هم یافت . نظمی که دمکراتها برای مفهوم بخشی به آن "جهانی شدن" را انتخاب کرده بودند . معهذا جمهوریخواهان به طور جدی پس از پیروزی هم درمورد مبانی نظم جدیدی که باید مورد حمایت قرار میگرفت و هم در آمادگی جهان برای شکل گیری این نظم تردید نمودند.
به همین دلیل درمقایسه با تحولات سیاسی داخلی آمریکا نیز ،دو گام تاریخی به عقب برداشتند و چون بر این باور بودند که قدرت حق آنها است ،یازده سپتامبر را به مثابه تحقق خارجی تصور ذهنی خود فرض نموده و با ذهنیت جدید تصمیم گرفتند جهان مورد نظر خود را بر همه تحمیل نمایند. لذا برای آنها راهی به جز اینکه : الف – افکار عمومی و خواست و نظر ملل مختلف را ناچیز تلقی کنند و ب- با خصوصی سازی روابط بین اللمل از طریق تشکیل حلقه ای از رهبران کاریزماتیک ، تحولات مورد نظر خود را در سطح بین المللی هماهنگ نمایند، باقی نماند.
با این تفاصیل خروج نئو محافظه کاران از قدرت، نه تنها به معنی بازگشت حتمی جمهوریخواهان آمریکا به مجاری طبیعی تاریخی آنها است ،بلکه به مفهوم بازگشت نسبی و مجدد افکار عمومی و اهمیت ملتها در روابط بین الملل و کمرنگ شدن جدی جایگاه رهبران غربی است که در تمام طول سالهای اخیر، ملل جهان آنان را از عوامل نگرانی صلح و ثبات جهانی تلقی میکردند.
4- اگر در خلال جنگ جهانی دوم و پس از آن اروپای آزاد موفقیت خود را مدیون حمایتهای آمریکا می دانست ، تردیدی نمی توان کرد که اکنون پس از 6 سال حکومت محافظه کاران ، آنها از طلبکاران اصلی آمریکا محسوب شده و در این مورد نظر واقعی مردم و دول اروپایی بر هم منطبق شده است . در تمامی طول سالهای گذشته روند تکامل اتحادیه اروپایی تحت تاثیر منفی سیاستهای مستقیم بازدارنده آمریکا و آثار غیر مستقیم رفتارها و سیاستهای تحمیلی آمریکا بوده است . زمانی استراتژی اروپای جدید در مقابل اروپای قدیم نفس اتحادیه اروپای نوپا را درسینه خفه میکرد و زمانی جلب توجه پاره ای از کشورهای کوچکتر اروپایی وحدت آنرا به سراشیبی سقوط نزدیک میکرد و از همه مهمتر پول واحد اروپایی و سیاست خارجی مشترک بود که هیچ گاه فرصت قبول مسئولیتهای مورد نظر از یک قطب قدرت را نیافت . لذا نزول نئومحافظه کاران به معنی فرصت بازسازی چیزی که می توان آنرا به نوعی هویت اروپایی نامید نیز هست . چیزی که باز باید به کارکرد عقلانیت اروپا امید داشت و برای بهره برداری ازاین فرصت ایجاد شده دعا کرد .
![]() نزول نئومحافظه کاران به معنی فرصت بازسازی چیزی که می توان آنرا به نوعی هویت اروپایی نامید نیز هست . |
دکتر محسن طلایی |
بنابراین جابجایی بنیادهای قدرت سیاسی در آمریکا به معنی بازگشت قدرت نظامی این کشوربه جایگاه مناسب آن در روابط خارجی ، فرصت تازه به عقلانیت و چند جانبه گرایی برای تضمین صلح و ثبات بیشتر در جهان ، خروج روابط بین الملل از تارو پود روابط شخصی و خصوصی رهبران و تعریف مجدد روابط فراآتلانتیکی برای تضمین بهتر صلح و ثبات بین المللی و منطقه ای است .
امید است که دمکراتها با درس گیری از تجربه بدست آمده ،از قدرت مست کننده کسب شده سرمست نشده و به امیدهای جهان برای مسئولیت پذیری یک ابرقدرت که حقیقتا امروز پس از نگرانیهای ایجاد شده حق آنان است، پاسخ مثبت دهند.
نظر شما