۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۹

«خورشید توی بشقاب اژدها» در کتابفروشی‌ها عرضه شد

«خورشید توی بشقاب اژدها» در کتابفروشی‌ها عرضه شد

کتاب داستانی «خورشید توی بشقاب اژدها» نوشته سودابه فرضی‌پور توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب داستانی «خورشید توی بشقاب اژدها» نوشته سودابه فرضی پور به تازگی توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شده است.

داستان این کتاب که برای نوجوانان نوشته شده درباره دانش آموزان یک کلاس، تقلب کردنشان در درس تاریخ و گره خوردن آن ها با وقایع تاریخی است.

بخش های مختلف این کتاب داستانی به این ترتیب هستند:

«تقلب نکن مینَم!»، «آدراستوس، جوجه کاهن معبد دلفی»، «غول آخر بازی»، «سوپر لاک پشت و بره»، «یک پرتاب سه امتیازی»، «فکر بکرِ خرابکار»، «شاهزاده با مانتوی منجوق دوزی»، «به اتاق وردهای جادویی وارد نشوید»، «آغاز برنامه‌های ما شروع شد!»، «خفن تر از مدرسه جادوگری هری پاتر»، «آقا شما اخراجی!»، «وقتی والدین نگران می شوند»، «متخصص خرابکاری پیشنهاد می دهد»، «درباره یونان باستان هرچه می دانید بنویسید (۲ نمره)»، «کاهن بزرگ دبه می کند»، «معادله سه مجهولی»، «بفرمائید جنگ!»، «دنیای برگ برگی»، «خرابکار دقت می کند»، «بجنب رفیق!»، «سوگلی چپربرات»، «کاپشن خواهر سروش آمد... فراااار کنید!»، «آقامعلم تقاضای ویدئوچک می کند!»، «سلام دودو!»، «آماده ایم فرمانده»، «خرابکار گزارش می دهد»، «مثل پلنگ»، «لولویی به نام شتر!»، «گوشی یا پاره آجر»، «چه خبر از مدرسه؟»، «هرکس ببرد، برنده شده!»، «گنجی که زیر خاک نبود»، «به کله اسب دست نزن، بچه!»، «شاهزاده های هخامنشی با تی شرت و شلوار لی!»، «خورشید توی بشقاب اژدها»، «سفر به خیر دودو!» و «خداحافظ ایران، سلام ایران».

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

یکدفعه بچه ها دیدند که کل قبیله، عصبانی و در حالی که دست بچه هایشان را گرفته اند، دارند می آیند طرفشان. وسط آتش توی دیگ بزرگی آب داشت قل قل می جوشید. مردهای قبیله با صورت های نقاشی شده و حلقه های آویزان از گوش و دماغشان نزدیک و نزدیک تر می شدند.

آرین داد کشید: «به خدا گوشت من تلخه!»

مردها نزدیک تر شدند. سروش چشم هایش را بسته بود و خودش را به درخت فشار می داد.

فرهاد آرین را نشان آدمخوارها داد و گفت: «اینو ببرین، ان قدر گوشت داره که ده تا قبیله رو سیر می کنه...»

آرین داد زد: «باور کنین حتی شبایی که رو پشت بوم می خوابیدیم، پشه ها منو نیش نمی زدن، بس که من بدمزه م.»

دست و پای بچه ها را از دور درخت باز کردند و روی دست بلندشان کردند. بچه ها دست و پا می زدند و التماس می کردند. مردهای قبیله آواز می خواندند: «هوووووم... اووووو... وااا... ا. هووووووم ...اوووووو ... وااا!»

این کتاب با ۱۶۸ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۱ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 4051610

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha