خبرگزاری مهر، گروه سیاست- سیدمحمدمهدی توسلی؛ قائم مقام رهبری سالهای دور؛ مبارز انقلابی و از پیاده شدگان قطار انقلاب اسلامی؛ دلبسته یک ساواکی و معترض به برخورد با تروریستهایی با نام «سازمان منافقین»؛ اعدامهای سال ۶۷؛ محورهای گفتگوی مفصل ما با مسعود رضایی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران درباره «آیت الله منتظری» در سالروز صدور نامه «عزل» وی شد.
در خلال بحثهای تاریخی سعی کردیم شبهات این روزها را هم بررسی کنیم. روزهایی که هر کسی از راه میرسد سعی دارد بخشی از نامههای امام خمینی را جعلی عنوان کند. برای همین در مورد اصالت نامه ششم و هشتم فروردین ماه امام خمینی به آقای منتظری سوال کردیم و مسعود رضایی هم ۴ دلیل را برای اصالت نامه منتسب به بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی فهرست کرد.
مسعود رضایی در مورد «دلیل اول» میگوید: کارشناسان رسمی دادگستری و کارشناسان خط، نامه ششم فروردین ماه که دستخط امام (ره) بود را تائید کردند و دفتر حضرت امام (ره) اعلام کرده بود که این نامهها دستخط ایشان است.
این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران «دلیل دوم» را چنین شرح میدهد: عدهای دیگر بحث بیماری امام (ره) را پیش میکشند و میگویند که ایشان در آن بازه زمانی بیمار بوده و اشرافی به مسائل نداشته، صحت ندارد؛ چرا که فیلم این مسئله موجود است. امام (ره) اواسط اردیبهشت ماه برای بستری با پای خودشان به بیمارستان میروند، حتی روی تخت بیمارستان مشغول خواندن قرآن و روزنامه بودند، اگر این نامه متعلق به امام (ره) نبود، خبرهای آن پخش شده بود و در روزنامهها وجود داشت و ایشان در این زمان در حالت بیهوش و کما نیستند، حتماً ایشان این بازتابها را میخواندند و میگفتند «من نامهای ننوشتهام که تبدیل به هیاهو در روزنامهها شود و در آن زمان در حالت بیهوشی و کما نبودهام».
رضایی در مورد «دلیل سوم» برای اصالت نامه امام خمینی نیز میگوید: اگر منطقی به این مسئله نگاه کنیم، این نامه کاملاً منطبق با مواضع امام (ره) و به دلیل پیام ایشان به مهاجرین جنگی در اواخر اسفند ماه است. در دو پیام قبلی امام (ره) در صحیفه نور، یک پیام به «منشور روحانیت» معروف شد و پیام دیگر روز سوم فروردین بود. محتوا و مضمونی که در این دو پیام وجود دارد، کاملاً منطبق بر مواردی است که در نامه ششم فروردین ماه آمده است. به عبارتی دیگر، اگر کسی بخواهد انتساب نامه ششم فروردین را به امام (ره) نفی کند، باید این دو پیام را هم نفی کند و بگوید این دو پیام هم متعلق به امام (ره) نیست.
وی در مورد «دلیل چهارم» نیز تصریح میکند: اگر این نامه نفی میشد، باید خاطرات آیتالله امینی هم نفی میشد. در خاطرات آیتالله امینی آمده است که «امام (ره) ما را خواستند و به ما گفتند که باید آقای منتظری برکنار شود». آیتالله ابراهیم امینی که در حال حاضر در قید حیات است، هم در خاطرات خود نوشته و هم این خاطرات را تائید میکند که امام (ره) در اواخر سال ۶۷ یا اوایل سال ۶۸، به آقای امینی و هیئت رئیسه مجلس خبرگان دستور دادند که اجلاس فوقالعاده خبرگان تشکیل شود که در این راستا آقای منتظری از رهبری آینده نظام عزل شود؛ البته آنها در حال انجام چنین اقدامی بودند.
مشروح کامل گفتگوی خبرگزاری مهر با مسعود رضایی به شرح زیر است:
انحرافات آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری از چه زمانی شروع شد؟ آیا فقط موضوع انحراف آقای منتظری، قضیه مهدی هاشمی بود یا اینکه مسائل دیگری نیز در انحراف وی نقش داشت؟
آیتالله منتظری شخصیتی مبارز و زندان رفته بود. وی در ردیف یاران درجهیک حضرت امام (ره) در دوران قبل از انقلاب و همچنین سالهای اول بعد از انقلاب محسوب میشد، به همین دلیل مردم وی را امید امت امام نامیدند. گرایش مجلس خبرگان در سال ۶۴ برای آنکه آیتالله منتظری را بهعنوان رهبر آینده انتخاب کند، بر مبنایی بود که وی هم شخصیتی انقلابی است، هم به لحاظ حوزوی در سطح بالایی قرار دارد و هم مورد علاقه مردم است.
مسئله از آنجایی شروع شد که وزارت اطلاعات گزارشی را به حضرت امام (ره) ارائه داد، مبنی بر اینکه خانهای تیمی کشف شده است. آن زمان آقای ریشهری وزیر اطلاعات بود و گزارشی را خدمت امام (ره) ارائه داد که یک خانه تیمی و مخفی پیدا شده که متعلق به سید مهدی هاشمی است و در آن مقدار زیادی اسلحه، اسناد دولتی و همچنین مُهرهای جعلی، ابزار و ادواتی که برای کارهای جعلی بهکاربرده میشود و مواد منفجره و مواد سمی پیدا شده است.
این مسئله موجب شد که ظن و گمان و نگاهی که حضرت امام (ره) به مهدی هاشمی بهعنوان یک فرد مخرب، خطرناک و حتی قاتل داشت، تقویت شود؛ البته نظر ایشان بر این بود که مهدی هاشمی باید محاکمه شود. شاید اتهامات آقای هاشمی موجب شده بود که وی مرتکب قتل شود ولی دادگاه باید به این اتهامات رسیدگی کند. حضرت امام (ره) از قبل انقلاب نسبت به مهدی هاشمی، ظن و گمان داشت و او را بهعنوان یک متهم تلقی میکرد.
امام (ره) گاه و بیگاه به برخی از شخصیتها میفرمودند که به آقای منتظری توصیه شود که مهدی هاشمی از بیت آیتالله منتظری فاصله بگیرد مهدی هاشمی قبل از انقلاب گروهی را در منطقه خود و اطراف شهر اصفهان تشکیل داد که دست به آدمکشی میزد. بنا به دلایلی بهراحتی حکم میداد و افرادی که اطراف وی بودند، اجرای حکم میکردند که مهمترین آن، قتل آقای شمسآبادی بود که احساسات را برانگیخت و حضرت امام (ره) هم از این مسئله مطلع شدند. بنابراین مهدی هاشمی همیشه بهعنوان متهم در منظر امام (ره) مطرح بود. مهدی هاشمی پس از انقلاب از طریق ارتباط دیرینه خانوادگی با محمد منتظری، ارتباط تنگاتنگی با آیتالله منتظری داشت.
امام (ره) همیشه این دغدغه را داشتند که آقای مهدی هاشمی در کنار آقای منتظری، بهعنوان یک نقطه تهدیدآمیز و خطرناک برای آقای منتظری محسوب میشود و او باید فاصله بگیرد. امام (ره) گاه و بیگاه به برخی از شخصیتها میفرمودند که به آقای منتظری توصیه شود که آقای مهدی هاشمی از بیت و دفتر آیتالله منتظری فاصله بگیرد. مجلس خبرگان در سال ۶۴ تصمیم میگیرد که آقای منتظری را بهعنوان رهبری انتخاب کند.
آیتالله مشکینی در نامهای به آقای منتظری مینویسد که «شما برای رهبری مورد نظر اکثریت اعضای خبرگان هستید؛ با این تبصره که نگرانیهایی نسبت به بیت شما وجود دارد». این نامه سندی تاریخی است. آنطور نبود که فقط حضرت امام (ره) نسبت به مهدی هاشمی، حساسیت ویژهای داشته باشد، بلکه دیگران همچنین حساسیتی را داشتند. به همین دلیل آقای مشکینی در نامهاش مینویسد «اعضای خبرگان نسبت به دفتر و بیت مهدی هاشمی نگران هستند».
دلیل آنکه به گذشته برگشتیم این است که ماجرای کشف خانه تیمی به وجود بیاید. حضرت امام (ره) با پیدا شدن کشف خانه تیمی که حجت قانونی و شرعی کاملاً محکمی بود، به وزارت اطلاعات دستور میدهد که این مسئله را با جدیت دنبال کند. آقای ریشهری به امام میگوید «اینکه میفرمایید چنین مسئلهای پیگیری شود به مهدی هاشمی مربوط میشود که موردعلاقه شدید آیتالله منتظری است». امام (ره) بر این مسئله تأکید داشتند که این موضوع باید درعینحال پیگیری شود چرا که موردعلاقه شدید آیتالله منتظری است.
آیت الله منتظری نهتنها مقابل رأی و نظر امام (ره) ایستادگی میکند، بلکه در برابر یک جریان بسیار عادی و قضائی ایستادگی میکند ایشان در نامهای که به آقای منتظری مینویسند، بر این مسئله اشاره داشتند که «یکی از پیامدهای خوب دنبال کردن این مسئله، پاک شدن دامن بزرگان از برخی از اتهامات و تهمتها است». امام (ره) میفرمایند «حال که این خانه کشف شده، اگر وزارت اطلاعات و دستگاهها این مسئله را دنبال کنند، موجب میشود که آقای منتظری که سال قبل از او به رهبری آینده نظام انتخاب شد، اطراف وی از وجود افراد نامناسب پاکسازی و پاکیزه شود؛ بخصوص از سید مهدی هاشمی که سابقه بسیار بدی داشت.»
از اینجا به بَعد آقای منتظری به صورت جدی از مهدی هاشمی دفاع میکند، البته نهتنها مقابل رأی و نظر امام (ره) ایستادگی میکند، بلکه در برابر یک جریان بسیار عادی و قضائی ایستادگی میکند. یعنی به فردی اتهامی وارد است و وزارت اطلاعات به این فرد رسیده است بنابراین این فرد باید مورد بازجویی قرار گیرد، مراحل بازجویی، طی و پرونده قضاییاش تشکیل شود و مانند بسیاری از افراد دیگر به دستگاه قضائی ارسال شود.
آقای منتظری جلوی چنین مسئله طبیعی، عادی و قانونی میایستد و میگوید که چنین کاری نباید انجام شود. آقای منتظری به دلیل علاقهای که به آقای مهدی هاشمی داشت، دوست نداشت که وی در روال قضائی قرار بگیرد. از سوی دیگر حضرت امام (ره) به شدت بر این مسئله تأکید میکند که این مسئله به هرجایی ولو اینکه به شخص آقای منتظری هم برسد، باید دنبال شود، بنابراین اینجا نقطه جدی و آغازین اختلاف آقای منتظری و حضرت امام (ره) است.
آقای منتظری در این مسیر و با روحیه لجاجتآمیز در این مسئله پیش میرود. اگرچه وی در بعضی مقاطع عقبنشینیهای جزئی دارد ولی تا پایان مدافع جدی مهدی هاشمی است، علیرغم اینکه هاشمی اعتراف کرده، اسناد و مدارک کافی و لازم وجود دارد و جنازه برخی افراد مانند جنازه عباسقلی حشمت و دو پسرش نیز بهدستآمده و هاشمی اعتراف میکند و میگوید: «من به آقایان گفتم که عدهای را به قتل برسانند» و آن دو نفر هم توضیح میدهند که چگونه عدهای را به قتل رساندند، دور گردنشان طناب آویختند و در آنجا دفنشان کردند اما آقای منتظری در بعضی مراحل بازجویی تشکیک میکرد یا شک و شبههای داشت ولی زمانی که اسلحهها، مواد منفجره مخفیشده، جنازه افراد کشتهشده و اعترافات دیگر متهمان بهدستآمده، جای تعجب جدی وجود داشت که به چه دلیل آقای منتظری در برابر این مسئله مقاومت میکند.
در اعترافات مهدی هاشمی آمده که قبل از انقلاب با ساواک همکاری میکرد؛ ارتباط مهدی هاشمی با ساواک قبل از انقلاب هم کشف شده بود؟
خیر، مکشوف نبود. پس از این مسائل، مهدی هاشمی در بازجوییها اعتراف میکند. البته مهدی هاشمی ابتدا نسبت به این مسئله که شخصی مانند آیتالله منتظری پشت سر وی قرار دارد که باعث میشود هر چه سریعتر هاشمی آزاد شود، مقاومت میکرد.
از سوی دیگر چون امام (ره) بر این مسئله پافشاری داشت، وزارت اطلاعات توانست در برابر فشارهای آقای منتظری مقاومت کند و مسئله بازجویی را پیش ببرد. وقتی آقای هاشمی نسبت به این مسئله ناامید شود که آقای منتظری بتواند وی را آزاد کند، دچار نوعی یأس و ناامیدی میشود و شروع به اعتراف میکند.
سرخطهای بعضی از اقداماتی که مهدی هاشمی انجام میداد، ساواک به وی میداد مهدی هاشمی در اعترافات خود این مسائل را بازگو میکند که در دوران سربازی با ساواک ارتباط داشتم و به همین دلیل میتوان این تحلیل را داشت که شاید سرخطهای بعضی از اقداماتی که وی انجام میداد، ساواک به وی میداد؛ یعنی اختلافافکنی که در میان نیروهای مذهبی و انقلابی و برخی اقدامات وی انجام میشد یا قتل آیتالله شمسآبادی که یک شکاف و اختلاف جدی در بین نیروهای مذهبی و انقلابی در منطقه اصفهان به وجود آورد، چنین اقداماتی با خط دهی ساواک انجام میشد.
بنابراین مهدی هاشمی در اعترافات خود در دوران سربازی، اسامی افرادی که در ساواک اصفهان با آنها ارتباط داشته را اعلام میکند ولی طبیعتاً این مسئله مخفی بود و کسی نمیدانست. مهدی هاشمی پس از انقلاب به جرگه اطرافیان آیتالله منتظری میپیوندد و با لباس روحانیت مشغول به کار میشود.
پس از آنکه آقای منتظری متوجه میشود مهدی هاشمی با ساواک ارتباط داشت، باز هم از او حمایت میکرد؟
آقای منتظری نسبت به بازجوییهایی که از مهدی هاشمی میشد، اعتماد نداشت. به تعبیر دیگر، وی دوست نداشت به اینکه مهدی هاشمی چنین اقداماتی را از روی علاقه و اعترافات واقعی خودش بازگو میکند، اعتماد کند. از یکسو بدبینی آقای منتظری نسبت به وزارت اطلاعات و از سوی دیگر علاقه بسیار شدید به مهدی هاشمی سبب شد که وی تصور میکرد بهطور مثال مهدی هاشمی آن حرفها را تحت شکنجه، زور، اجبار و فریب میگوید؛ بنابراین آقای منتظری نمیتوانست این مسائل را قبول کند.
به این معنا که آقای مهدی هاشمی مسائل خود را بهراحتی بیان میکرد ولی آقای منتظری میگفت «آقای هاشمی یا از روی اجبار مسائل خود را بیان میکند یا به دروغ حرف میزند»، چون مهدی هاشمی اعترافاتی از قبیل ارتباط خود با مدارس آقای منتظری یا تأثیرگذاری بر مدارس وی را بیان کرده است. بههرحال آقای منتظری اعترافات مهدی هاشمی را به بهانهای نمیپذیرفت.
پسازآنکه این مسائل مکشوف میشود و انحرافات انجام میشود، به نظر میرسد امام (ره) چندین بار تلاش میکند آقای منتظری را از مسیر انحرافی برگرداند. آیا پیرو تلاشهای امام (ره)، نامهنگاریها یا پیغامهایی، داده شده یا جلسهای برگزار شده است؟
مصادیق بسیاری وجود دارد؛ نامهنگاریهایی که در این رابطه بین آقای منتظری و امام (ره) از مهرماه ۶۶ ردوبدل شده و در خاطرات آقای منتظری هم آمده است. بهتر است کسانی که به این مسائل علاقهمند هستند، لحن نامه امام (ره) و لحن پاسخ آقای منتظری را مشاهده کنند. آقای منتظری در تمام نامههایی که مینویسد، علیرغم اینکه سالها خودش را شاگرد و مرید امام (ره) میدانسته، ولی وقتی به چنین نقطهای میرسد، لحن نامهها بسیار تند و در بعضی موارد نسبت به ایشان جسارتآمیز است.
در ابتدای دستگیری مهدی هاشمی جلسه سران قوا با حضور آقایان منتظری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و آیتالله خامنهای در منزل حاج احمدآقا تشکیل شد؛ البته آقای منتظری هم به این جلسه دعوت شده بود
اگرچه در نامههای امام (ره) قاطعیت وجود داشته ولی لحن جسارتآمیزی نسبت به آقای منتظری نداشته است. در این راستا جلساتی تشکیل شده که یک جلسه بسیار معروف است و حاج احمدآقا در رنجنامه جلسه را توصیف کرده است. در ابتدای دستگیری مهدی هاشمی جلسهای در منزل حاج احمدآقا در محضر امام (ره) تشکیل میشود. جلسه سران قوا با حضور آقایان منتظری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و آیتالله خامنهای در منزل حاج احمدآقا تشکیل شد، البته آقای منتظری هم به این جلسه دعوت شده بود.
حضرت امام (ره) رسم داشتند که وقتی جلسه سران قوا در منزل حاج احمدآقا تشکیل میشود، ایشان هم برای چند دقیقه حضور یابند. طبیعتاً در جلسهای که قرار بود با آقای منتظری صحبت شود، حضرت امام (ره) هم حضور دارند. دلیل دعوت آقای منتظری این بود که پسازآنکه مهدی هاشمی دستگیر میشود، آقای منتظری قائم مقام رهبری جلسات درس و ملاقات خود را لغو کرده است.
رسم حوزوی این است که وقتی جلسه درس یا ملاقاتی تعطیل شده، بهعنوان یک اعتراض بزرگ تلقی میشود. بنابراین از آقای منتظری و حضرت امام (ره) دعوت به عمل آمده بود که این مسئله را حل کنند. آنطور که حاجاحمدآقا نوشته و مدتها بعد، عدهای دیگر از جمله آیتالله خامنهای هم این مسئله را بیان کردند، در آنجا امام (ره) با لحنی بسیار لطیف، ملایم و درخواستآمیز از آقای منتظری خواست تا وی بار دیگر درس و ملاقاتهایش را شروع کند.
نحوه مواجهه آقای منتظری با امام (ره) در جلسه به گونهای بود که بقیه حضار از فضایی که به وجود آمده بود، خجالت کشیده و سرشان را به زیر انداخته بودند این در حالی است که آقای منتظری با لحنی تند جواب امام (ره) را داد. حاجاحمدآقا در این نامه نوشته که امام (ره) به آقای منتظری گفتهاند که «مخلص شما هستم و این خواهش را دارم که درس خود را شروع کنید»، ولی آقای منتظری با تندی در پاسخ به ایشان گفته که «لا یکلف الله نفساً الا وسعها». نحوه مواجهه آقای منتظری با امام (ره) در این جلسه به گونهای بود که بقیه حضار از فضایی که به وجود آمده بود، خجالت کشیده و سرشان را به زیر انداخته بودند.
حاجاحمدآقا میگوید که «من دیدم به دلیل نوع رفتار و برخوردی که با امام (ره) شده بود، اشک در چشمان آقای خامنهای جمع شده بود»، این در حالی است که امام (ره) در بیان و گفتار، نرمش و ملاطفت از آیتالله منتظری داشتند ولی وی (آیتالله منتظری) بار دیگر با همان لحن جواب امام (ره) را میدهد.
بنابراین این قبیل جلسات و نامهنگاریها وجود داشته است. امام (ره) در تمام این جلسات یک خواسته از آقای منتظری داشته که وی اجازه دهد روال قانونی در مورد یک متهم اجرا شود.
در این راستا ممکن است دادگاه به آقای مهدی هاشمی حکم برائت بدهد یا اینکه به این نتیجه برسد که وی را مجازات کند. وقتی حضرت امام (ره) از آقای منتظری میخواهد که درس و ملاقاتهایش را ادامه دهد، در واقع این خواهش را دارد که آقای منتظری در برابر یک روال قانونیِ قضائی مقاومت نکند. اگر به خاطرات آقای منتظری و نامههایی که رد و بدل شده، مراجعه کنید، مشاهده میکنید که امام (ره) چقدر در آن مسیر تلاش کرد ولی متأسفانه موفق نشد که آقای منتظری را از چنین موضع سنگین و به ناحق خودش را کنار بزند و او را از این موضع به موضع مناسب و عادلانهای منتقل کند.
برخی تصورشان از نامه امام خمینی در ششم فروردین ماه این است که امام در حالت عصبانیت و ناراحتی بودند که یکباره نامهای را صادر میکنند و حتی عدهای سعی داشتند که جلوی اقدام امام (ره) را بگیرند تا این نامه منتشر نشود ولی موفق نمیشود. با توجه به توضیحاتی که شما دادید، مسیر طی شده حضرت امام تا زمانی که به صدور نامه ۶ فروردین میرسد بسیار زیاد است. این مدت زمان چقدر طول کشید؟ چه رخدادهایی صورت گرفت که نهایتاً به تصمیم امام خمینی منجر شد؟
از زمانی که آقای مهدی هاشمی در مهر ماه سال ۶۵ دستگیر میشود تا حدود یک سال بعد که وی بنا به حکم دادگاه و با توجه به اینکه اتهاماتش به اثبات رسیده، اعدام میشود، برخی نامهها رد و بدل میشود. من خاطرم نیست که امام (ره) چند نامه به آقای منتظری مینویسد، البته آقای منتظری هم چندین نامه و یادداشت برای امام (ره) میفرستاد ولی لحن نامه تند، تهاجمی و جسارتآمیز بود.
مضمون نامه امام (ره) به آقای منتظری این بود که قصد دارد دامن بزرگان را از برخی اتهامات و تهمتها پاک کند. همچنین جلسات معروف و مشهور، تشکیل و پیامها به صورت غیررسمی یا توسط فردی بین آنها (امام و آیتالله منتظری) رد و بدل میشد.
نامه ششم فروردین ماه متعلق به سال ۶۸ است، درحالیکه مهدی هاشمی سال ۶۶، اعدام و کارش تمام میشود. از آبان ۶۶ تا فروردین ۶۸، حدود یک سال و نیم راه وجود داشت و مسئله فقط اعدام آقای هاشمی نبود، بلکه در این بین اتفاقات بسیاری نیز رخ داده است. نامه ششم فروردین ماه سال ۶۸ امام (ره) موجب شد که ایشان از آقای منتظری قطع امید شوند.
مضمون نامه امام (ره) این بود که «نامهها و پیامها به قدری دیکته شده و رونویسی شده از روی مواضع و صحبتهای منافقین و ضد انقلابیون است که من از پاسخ به نامه شما ناامید شدم و فایدهای در پاسخ به این نامه ندیدم».
امام (ره) در طول سالهای پس از انقلاب مسیری را با آقای منتظری طی میکند. در این راستا آقای منتظری در ۶ سال ابتدایی همراه امام (ره) بود و در بعضی از کارها مانند مسائل انقلاب بخصوص در حوزه قضائی کمک میکرد. آقای منتظری در رابطه با مسئله مهدی هاشمی در مقابل امام (ره) جبههگیری میکند. مواضع آقای منتظری پس از مسئله مهدی هاشمی و در طول یک سال و نیم به گونهای بود که امام (ره) به این نتیجه میرسد که قطع امید میکند و احساس میکند که دیگر فایدهای ندارد.
پس فقط مسئله مهدی هاشمی نبود؟
خیر، فقط مسئله مهدی هاشمی نبود چرا که امام (ره) به این نتیجه میرسد که آقای منتظری به شدت تحت تأثیر نیروهای ضد انقلاب و بدخواهان انقلاب قرار دارد و وقتی صحبت میکند، تکرار حرفها و مواضع آنها (نیروهای ضد انقلاب) است.
هرچند که امام (ره) در ملاقاتهای خصوصی به نصیحت آیتالله منتظری میپرداختند یا برای ارتباط با وی، کسانی را واسطه میکردند که پیامی را ببرند، حرفی بزنند یا نصیحتی کنند. آیتالله منتظری در دهمین سالگرد انقلاب بخصوص در سال ۶۷ مواضعی را اتخاذ میکند که امام (ره) شروع به اتخاذ موضع در مقابل وی بود.
حضرت امام (ره) در اواخر سال ۶۷ به این نتیجه رسیدند که آقای منتظری صلاحیت رهبری انقلاب را ندارد و مجلس خبرگان باید تشکیل جلسه بدهد و وی را از این مقام عزل و برکنار کند لذا آقای منتظری در دهمین سالگرد انقلاب در سال ۶۷ طی یک سخنرانی، انقلاب را به گونهای محکوم و دشمنان انقلاب را پیروز بر انقلاب تلقی کرد. وی همچنین جنگ را به گونهای تحلیل و تفسیر میکرد که البته تحلیل و تفسیر اشتباهی بود و موجب میشد که خانواده شهدا احساس کنند که آنها در این جنگ شکست خوردند، جوانانشان بیهوده به جنگ رفتند و جان خودشان را از دست دادند. اینگونه موضعگیریها و تحلیلهای آقای منتظری موجب میشد که امام (ره) به تدریج موضعگیری کنند.
در این راستا امام (ره) ابتدا در بهمن و اسفند سال ۶۷، سپس در تاریخ سوم سال ۶۸ دو پیام صادر کردند که در این پیامها به اظهارات آقای منتظری پاسخ دادند و حتی به این نتیجه رسیدند که اگر وی (آقای منتظری) در آینده بخواهد رهبری انقلاب را در دست بگیرد، حتماً و بدونشک آن را به انحراف خواهد برد کما اینکه در برخی انقلابهای دیگر مشاهده شده که انقلاب به انحراف رفته است. اگر آقای منتظری رهبری را به دست میگرفت، بهطور حتم انحرافات بسیار جدی تحت تأثیر القائات نیروهای ضد انقلاب دربر داشت.
حضرت امام (ره) در اواخر سال ۶۷ به این نتیجه رسیدند که آقای منتظری صلاحیت رهبری انقلاب را ندارد و مجلس خبرگان باید تشکیل جلسه بدهد و وی را از این مقام عزل و برکنار کند. طبق نظر امام (ره)، روال به گونهای بود که مجلس خبرگان چنین کاری را انجام دهد. با توجه به اتفاقات دیگری که افتاد، امام (ره) شخصاً وارد این مسئله میشوند که این اتفاق مربوط به نامهای بود که آقای منتظری در مورد مسئله اعدام منافقین در مرداد ماه سال ۶۷ به امام (ره) نوشته بود.
نامه امام خمینی ناشی از تمامی عملکردهای آقای منتظری از سال ۶۵ تا روز ششم فروردین ماه است؛ بخصوص نامهای که در بیبیسی خوانده شد در روز پنجم فروردین ماه همان نامه از رادیو بیبیسی خوانده شده بود، درحالیکه این نامه کاملاً شخصی و محرمانه بین آقای منتظری و امام (ره) رد و بدل شده بود. آقای منتظری به امام (ره) نامه نوشته بود و ایشان هم پاسخی به وی داده بود، درحالیکه این نامه باید بین این دو فرد محرمانه میماند، ولی وقتی این نامه از رادیو بیبیسی که دشمن است، پخش شد، امام (ره) به این نتیجه میرسند که هرچه سریعتر مسئله فیصله پیدا کند.
نامه ششم فروردین ماه امام (ره) ناشی از تمامی عملکردها و رفتارهای آقای منتظری از سال ۶۵ و پس از دستگیری مهدی هاشمی تا روز ششم فروردین ماه است، بخصوص نامهای که در بیبیسی خوانده شد. به همین دلیل امام (ره) این نامه را با آن لحن و ادبیات مینویسند و قاطعیت خودشان را برای دفاع از حریم انقلاب نشان میدهند.
بعد از گذشت چندین و چند سال از این نامه که در زمان حیات امام خمینی نیز در رسانهها پخش شده است، برخی افراد درباره این نامه شبهه ایجاد کردهاند و میگویند امام (ره) چنین نامهای را ننوشتهاند، بلکه حاج احمد آقا و کسانی که همراه وی بودند، این نامه جعلی را نوشتهاند که به آقای منتظری ارسال شده است. به نظر شما اصالت این نامه مورد تأیید است؟
کارشناسان رسمی دادگستری و کارشناسان خط، نامه ششم فروردین ماه که دستخط امام (ره) بود را تائید کردند و دفتر حضرت امام (ره) اعلام کرده بود که این نامهها دستخط ایشان است و اگر کسی بخواهد در رابطه با این مسئله به حاجاحمدآقا شک کند، باید نسبت به نامههای قبلی امام (ره) هم شک و شبهه داشته باشد. عدهای بر این باورند که چطور میتوان اعتماد کرد که نامههای قبلی هم برای امام (ره) است.
کارشناسان رسمی دادگستری و کارشناسان خط، نامه ششم فروردین ماه که دستخط امام (ره) بود را تائید کردند عدهای دیگر بحث بیماری امام (ره) را پیش میکشند و میگویند که ایشان در آن بازه زمانی بیمار بوده و اشرافی به مسائل نداشته، صحت ندارد؛ چرا که فیلم این مسئله موجود است. امام (ره) اواسط اردیبهشت ماه برای بستری با پای خودشان به بیمارستان میروند، حتی روی تخت بیمارستان مشغول خواندن قرآن و روزنامه بودند و عادت ایشان این بود که هم به اخبار داخلی و هم اخبار خارجی یعنی اخباری که از فرستندهها و شبکههای خارجی در رادیو پخش میشد، گوش میدادند.
اگر این نامه متعلق به امام (ره) نبود، خبرهای آن پخش شده بود و در روزنامهها وجود داشت و ایشان در این زمان در حالت بیهوش و کما نیستند. اگر چنین وضعیتی وجود داشت، شاید برخی افراد بر این باور بودند که این نامه متعلق به امام (ره) نبوده و در زمان انتشار آن، هیاهوهایی به پا شده که ایشان در حالت بیهوشی و کما بوده و متوجه نشده است، در حالیکه امام (ره) سرپا و سرحال بوده و در منزل به رادیو گوش میکرده، روزنامه میخوانده و در بیمارستان هم رادیو گوش میکردند؛ حتی فیلم آن هم موجود است. حتماً ایشان این بازتابها را میخواندند و میگفتند «من نامهای ننوشتهام که تبدیل به هیاهو در روزنامهها شود و در آن زمان در حالت بیهوشی و کما نبودهام».
اگر منطقی به این مسئله نگاه کنیم، این نامه کاملاً منطبق با مواضع امام (ره) و به دلیل پیام ایشان به مهاجرین جنگی در اواخر اسفند ماه است. در دو پیام قبلی امام (ره) در صحیفه نور، یک پیام به «منشور روحانیت» معروف شد و پیام دیگر روز سوم فروردین بود. محتوا و مضمونی که در این دو پیام وجود دارد، کاملاً منطبق بر مواردی است که در نامه ششم فروردین ماه آمده است. به عبارتی دیگر، اگر کسی بخواهد انتساب نامه ششم فروردین را به امام (ره) نفی کند، باید این دو پیام را هم نفی کند و بگوید این دو پیام هم متعلق به امام (ره) نیست.
نامه ششم فروردین ماه امام (ره) در مسیری قرار دارد که نامهها، پیامها و مواضع قبلی ایشان قرار داشته است. اگر مسیر صحبتها و پیامهای امام (ره) را طی میکردیم، مشاهده میکردیم که این نامه متناقض است و با مواضع قبلی همخوانی ندارد، آن وقت عدهای میگفتند که امام (ره) قبلاً موضع دیگری داشتند و با لحن متفاوتی با آقای منتظری صحبت کرده بودند اما چطور ممکن است که چنین مسئلهای پیش بیاید؟
اگر این نامه نفی میشد، باید خاطرات آیتالله امینی هم نفی میشد. در خاطرات آیتالله امینی آمده است که «امام (ره) ما را خواستند و به ما گفتند که باید آقای منتظری برکنار شود». آیتالله ابراهیم امینی که در حال حاضر در قید حیات است، هم در خاطرات خود نوشته و هم این خاطرات را تائید میکند که امام (ره) در اواخر سال ۶۷ یا اوایل سال ۶۸، به آقای امینی و هیئت رئیسه مجلس خبرگان دستور دادند که اجلاس فوقالعاده خبرگان تشکیل شود که در این راستا آقای منتظری از رهبری آینده نظام عزل شود؛ البته آنها در حال انجام چنین اقدامی بودند.
سوال اینجاست که آیا نامه ششم فروردین ماه تناقضی با نامه قبلی امام (ره) دارد؟ برخی میگویند چنین نامهای اصالت ندارد و متعلق به امام (ره) نیست، درحالیکه آقای امینی هم در خاطرات خود خلافواقع نوشته است؟ بنابراین نامه ششم فروردین ماه نتیجه منطقی تمامی اقدامات و اظهارات قبلی حضرت امام (ره) در مورد آقای منتظری است. صرفنظر از رأی و نظر کارشناسان خط و حاجاحمدآقا بهعنوان امین امام (ره)، به صورت منطقی میتوان نتیجه گرفت که این نامه متعلق به حضرت امام (ره) است.
به تأثیری که آقای منتظری بر روی منافقین داشتند، اشاره کردید که حضرت امام (ره) نسبت به این مسئله گلایه داشتند. از آقای منتظری فایل صوتی در رابطه با اعدامهای سال ۶۷ منتشر شد که وی تعرضی را نسبت این مسئله داشتند که دامان جمهوری اسلامی از این مسئله پاک نمیشود. آیا ارتباطی بین آقای منتظری و بهطور خاص سازمان منافقین وجود داشته یا سازمان منافقین تأثیر غیرمستقیمی بر روی آقای منتظری گذاشته است؟ اگر هم آقای مهدی هاشمی از طرف سازمان منافقین تأثیری داشته، مهدی منتظری سال ۶۵ اعدام میشود و در این بازه زمانی تا سال ۶۷ که در رابطه با اعدامهای منافقین صحبت میشود، اعضای منافقین در دفتر آقای منتظری نفوذ داشتند و به نظر میرسد که بعضی از آنها کشف هم شدهاند؟ آیا ارتباطی بین مهدی هاشمی و سازمان منافقین وجود دارد که به شکل مستقیم یا غیرمستقیم روی مواضع ایشان اثرگذار باشد؟
وقتی کلمه «منافقین» به کار برده میشود یعنی طیف وسیعی از افرادی که چهره اسلامی دارند و در قالب دوست به آقای منتظری نزدیک میشوند اما در دل و ذهنشان حرف و فکر دیگری را دارند. البته در بین این افراد، سازمان منافقین به صورت خاص وجود دارد. سازمان منافقین هیچوقت با پلاکارد و چهره واضح و مشخص به افراد نزدیک نمیشدند.
سوال اینجاست که آیا آقای کلاهی مسئله انفجار حزب جمهوری و آقای کشمیری مسئله نخستوزیری را در این سازمانها به وجود آورده بودند، تابلوی سازمان منافقین را داشتند؟ ولی خب آنها جزو افرادی بودند که در این سازمانها نفوذ کرده بودند و کسی از ماهیت آنها خبر نداشت ولی آنها وابستگی و عملکرد خودشان را به سازمان داشتند و مرتکب جنایت شدند.
بنابراین روش سازمان منافقین، روش نفوذ مخفیانه در سازمانها و دفاتر مختلف بود. رویه آقای منتظری این بود که به این قبیل افراد راه میداد تا بر سر کار بیایند و آنها هم به خوبی متوجه این مسئله شده بودند که با توجه به سادگی آقای منتظری، اگر به وی نزدیک شوند، میتوانند بر وی تأثیرگذار باشند. بخصوص بعد از زمانی که مجلس خبرگان آقای منتظری را انتخاب کرد تا به صورت رسمی رهبر آینده شود. بنابراین هدفی کاملاً مشخص برای طیف منافقین، ضد انقلاب، دگر اندیشها و تمام کسانی که با انقلاب مسئله داشتند، وجود داشت.
صحبتهای آقای منتظری همان صحبتهایی است که بهطور مثال سازمان منافقین، لیبرالها و ضد انقلاب به آن اشاره دارند از صحبتهای آقای منتظری میتوان فهمید که وی تحت تأثیر این افراد (منافقین، ضد انقلاب و …) است، یعنی صحبتهای آقای منتظری همان صحبتهایی است که بهطور مثال سازمان منافقین، لیبرالها و ضد انقلاب به آن اشاره دارند. ما از نتیجهگیری این مسائل میتوانیم به چنین اثری پی ببریم که آقای منتظری تحت تأثیر این افراد، چنین اظهاراتی را بیان میکند. در این راستا شایعاتی مطرح میشد. بهطور مثال عدهای به آقای منتظری میگفتند که چه اتفاقاتی در زندانها میافتد که وی نسبت به این مسئله موضعگیری میکرد.
سپس هیئتهایی به منظور بازرسی تشکیل میشد و آنطور که آقای منتظری فضای سیاه و تاریکی را نشان میداد، نبود درحالیکه ممکن است تخلفاتی در زندانها انجام شده باشد. بهطور مثال آقای منتظری در نامهاش به صورت رسمی نوشته است که «وزارت اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرده است»؛ مشخص است که وی تحت تأثیر ضد انقلابیون چنین حرفهایی را میزند؛ اینکه ساواک شاه چه کارهایی را انجام میداد.
آقای منتظری در نامه خودش آورده که ساواک شاه کارهای بدتر از آن را انجام میداده است البته طی بررسیهای صورت گرفته، مشخص میشود که آنطور که آقای منتظری در نامهاش گفته، نبوده است.
همانطور که شما اشاره کردید تا مدتها کسی نمیدانست کلاهی و کشمیری با سازمان منافقین چه ارتباطی دارند و حتی پس از جنایتی که مرتکب شدند سازمان مسئولیت جنایت را بر عهده نگرفت ولی بعدها متوجه شدیم کلاهی همان «مهندس کریم» و کشمیری «باقر» سازمان منافقین است. آیا چنین نفوذی در دفتر آقای منتظری وجود دارد یا کشف شده است؟
چنین مسئلهای را به نیروهای اطلاعاتی میتوانند بگویند که آیا متوجه شدهاند چه شخصی و چگونه در آنجا حضور دارد. از نحوه عملکرد و محتوای بیانات آقای منتظری میتوان به این نتیجه رسید که وی تحت تأثیر کسانی است که رابطه خوبی با انقلاب ندارند.
من اسم خاصی را نمیبرم اما طیفی به دفتر آقای منتظری رفتوآمد داشتند. نتیجه تأثیرات این بود که وقتی آقای منتظری در سالگرد اولین دهه انقلاب سخنرانی میکرد، بهعنوان کسی که شخصیت دوم انقلاب است، از دلش شکوه، عظمت و افتخار برای انقلاب بیرون نمیآمد، بلکه از دل آن سرشکستگی، شکست و تحقیر انقلاب بیرون میآید. درحالیکه انقلاب توانسته بود بر مسائل و مشکلات بسیار زیادی غلبه کند، جنگ تحمیلی هشت ساله را پشت سر بگذارد و با موفقیت از دلش بیرون بیاید؛ البته دچار خسارتهایی هم شده، شهدایی را تقدیم کرده بود، عدهای در این جنگ جانباز و زخمی شده بودند و خسارتهایی متحمل کشور شده بود.
انقلاب توانسته بود خطر اصلی که موجب سرنگونی بود را پشت سر بگذارد و گامهای بلندی به سمت جلو بردارد، درحالیکه آقای منتظری چنین موفقیتهایی را نادیده گرفته بود.
سوال اینجاست که چرا آقای منتظری فکر میکرد ما در جنگ شکست خوردهایم و پیروز نشدهایم، درحالیکه ما پیروز شده بودیم و دشمن به ما حمله کرده بود که انقلاب را سرنگون کند و کشور ایران را تکهپاره کند. ایران و نظام جمهوری اسلامی با شهامت و رشادت رزمندگان و مردم خود توانسته بود بر این مشکلات فائق بیاید و به یک اعتماد به نفس برسد که بتواند در مقابل چنین هجمههای بزرگی، ملتی متحد باشد و در برابر آن مقاومت کند.
این در حالی است که آقای منتظری به گونهای صحبت میکند که گویی ایران بازنده است؛ چنین سخنانی نتیجه القائات کسانی است که گروههای مصطلح و معروف و لیبرال نزد آقای منتظری میرفتند، این قبیل مسائل را مطرح میکردند که وی تحت تأثیر قرار گیرد.
این حرف نتیجه القائات کسانی بود که دوست داشتند ایران در این جنگ شکست بخورد و او را شکستخورده معرفی میکردند؛ مانند منافقین که در خدمت صدام بودند، حملات زیادی به ایران داشتند و دوست داشتند که ایران شکست بخورد درحالیکه این اتفاق نیفتاد.
آنها بلکه راه را در این میدیدند که نفوذیهای خود را به کنار آقای منتظری بفرستند و به وی القا کنند که مردم ایران شکست خورده و دچار خسارت شدهاند. سوال اینجاست که به چه دلیل و چرا کشور ایران مجروح و شهید بسیاری داشته است؟ البته آقای منتظری همچنین اظهاراتی را بیان میکرد و تصویری شکستخوردهای از ملت ایران نشان میداد، چرا که آن زمان وی رهبر آینده محسوب میشد، قائممقام رهبری بود و حرفش در روحیه مردم تأثیرگذار بود.
مردمی که به تازگی از دلِ جنگی گسترده و همهجانبه با موفقیت بیرون آمدند و طرح و نقشه کلی دشمنان را به شکست کشاندند. آقای منتظری به این افراد میگفت که پیروز نشده و شکست خوردهاند. این مسائل ما را به این نتیجه میرساند که آقای منتظری هم خودش سادهاندیش بود و هم به سرعت تحت تأثیر القائات کسانی قرار میگرفت که سالها تلاش میکردند بگویند ایران و انقلاب ایران شکست خورده است که حرف این افراد از دهان آقای منتظری بیرون میآمد.
آقای منتظری در حالی در مورد اعدامهای سال ۶۷ صحبت میکنند که سازمان منافقین در فقه شیعه به عنوان «محارب» تلقی میشوند و طبیعتاً حکمشان اعدام است؛ زیرا آنها بهطور رسمی در ۳۰ خرداد ۶۰ بیانیه مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی را صادر کردند و به انواع و اقسام ترورها دست زدند…
این بیانیه شورش علیه نظام بود چرا که به خیابانها ریختند و عدهای را با اسلحه، قمه و سلاحهای سرد و گرم مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از ۳۰ خرداد موج ترورهای آنها شروع شد، فضایی در کشور حاکم شد که وقتی یک نفر صبح از خانه بیرون میرفت، امید برگشت به خانه را نداشت یا ممکن بود ترور شود یا در یک انفجار و بمب گذاری، شهید یا مجروح شود.
چرا که تعداد زیادی ترور شدند و در انفجارهای کوری که منافقین داشتند، عدهای در هر گوشهای از شهر شهید و مجروح شدند، لذا فضای ترور در کشور حاکم بود، البته کسانی که چنین فضایی را ندیدهاند به خوبی نمیتوانند تصور کنند حتی از لابلای جملات من و چیزی که در کتابها نوشته شده، تصویر و احساس واقعی را نمیتوانند به دست بیاورند.
افرادی که سن بیشتری دارند و آن لحظات را پشت سر گذاشتهاند، میتوانند حس آن زمان را در خودشان ایجاد کنند. در چنین فضایی تیمهای دونفره منافقین روی موتور مینشستند و هنگام مواجهه با فردی انقلابی، ریشدار، مسلمان و معتقد، وی را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و ترور میکردند. همچنین مغازهداری که تصویر حضرت امام (ره) را بر دیوار نصب کرده بود، ترور میکردند.
وقتی اخبار روزنامهها را نگاه میکنیم خبرهای زیادی از ترور کودکان هم در تاریخ ثبت شده است…
به دلیل آنکه آنها عملکرد کورکورانهای داشتند و برای آنکه ایجاد رعب و وحشت کنند، به جان مردم میافتادند و کشتار به بار میآوردند. هر روز در گوشهای از ایران بمب گذاری میشد. در تهران بمبی منفجر شد و تعداد زیادی کشته و مجروح شدند. به افرادی که میخواهند فضای آن زمان را در ذهن خود تصور کنند، پیشنهاد میکنم فیلمهای نحوه عملکرد و تصرف داعش در شهرها را ببینند.
عدهای را به رگبار میبستند، با لباس مدل در جاهایی حضور مییافتند و عدهای را ترور میکردند. بنده معتقدم بنیانگذاران داعش در منطقه خاورمیانه و سالهای بعد از اول انقلاب، سازمان مجاهدین خلق است. ما نمونههایی از داعش در سالهای ۶۰ به بَعد را در تهران و کشورهای اطراف آن دیدهایم که دست به چه جنایاتی میزند. آنها پوست سر و صورت عدهای را میکندند و زندهزنده میسوزاندند.
در سال ۶۰ و پس از آنکه حزب جمهوری اسلامی منفجر شد، آقای منتظری حکم اعدام منافقین را صادر میکند، بعد چگونه میشود که در سال ۶۷ نسبت به اعدامها معترض است؟ در سال ۶۰ و پس از آنکه حزب جمهوری اسلامی منفجر شد و جنایاتی رخ داد، محمد منتظری فرزند آیتالله منتظری به همراه عده دیگری شهید شدند و تیمهای ترور آنها در خیابانها مشغول ترور مردم بودند. در آن روز آقای منتظری حکم اعدام منافقین را صادر میکند و میگوید با گروههایی که عملکرد اینچنینی دارند، چه نوع رفتاری باید داشت؟ آقای منتظری در صحبتهای خود این مسئله را تائید کردهاند که منافقینی که اینگونه به جان مردم افتادهاند و دست به جنایت میزنند، باید اعدام شوند و بارها همین سخنرانی آقای منتظری پخش شده و در انتهای سخنرانی میگوید «چارهای نیست آخرَ الدعوه والکیف»؛ یعنی برای آنکه خون زخمی بند بیاید، باید دست به کارهای متعددی زد که رگها بسته شود و خونریزی زخمی که ایجاد شده، بند بیاید درحالیکه چنین اتفاقی نمیافتد و فقط منجر به سوزاندن آن زخم میشود.
به این معنا که غده سرطانی را باید جراحی و تخلیه کرد. سوال اینجاست که چرا آقای منتظری در سال ۶۰ چنین اظهارنظری را دارد، حکمی را صادر میکند و بر این مسئله تأکید دارد که باید با شدت عمل با نیروهای منافقین برخورد شود، درحالیکه سال ۶۷ اوضاع بدتر از این بود و کسانی که در سال ۶۰ و در تهران دست به ترور زده بودند، به ارتش صدام ملحق شده بودند و در آنجا انواع و اقسام تجهیزات نظامی به آنها داده شده بود و در قالب لشگر و تیپ نظامی همراه با توپ، تانک و اسلحه سبک و سنگین فعالیت میکردند.
درحالیکه به دلیل وجود تحریمها، وضعیت نیروهای دفاعی ایران وخیم بود، با حمایت ارتش عراق وارد خاک ایران شدند و تعداد زیادی از آنها در طول سالهای ۶۳ تا ۶۵ به دلیل عفوی که نظام برایشان قائل شده بود، از زندانها آزاد شده بودند ولی به جای آنکه از این آزادی، استفاده کرده و به زندگی خود رسیدگی کنند، بار دیگر به سازمان مجاهدین خلق یا منافقین پیوستند و در قالب ارتش آزادیبخش وارد خاک ایران شدند، البته فقط این عملیات نظامی نبود بلکه قبل از آن، ارتش آزادی بخش در جبهه و مناطق مختلف آن، حملاتی را انجام داده بود.
بسیاری از رزمندگان مدافع خاک میهن را به شهادت رسانده، عدهای را به اسیری گرفته و برای صدام برده بود. بنابراین ارتش آزادی بخش وارد خاک ایران شد و همان خوی و خصلت داعشی خود را در اولین مرحله ورود به ایران نشان داد. آنها در اسلامآباد غرب وارد بیمارستانها شدند، مجروحین و بیماران نظامی که روی تخت بیمارستان بودند و به آنها سروم وصل بود و کاری از دستشان برنمیآمد، به وسط حیاط بیمارستان اسلامآباد غرب آوردند، به رگبار بستند و به شهادت رساندند.
البته تصاویر و فیلم این افراد پس از آنکه پس زده میشوند، موجود است؛ آنها همان خوی و خصلت داعشی سال ۶۰ را حفظ کرده بودند، با همان خوی وحشیانه وارد شدند و در طول مسیر اینگونه جنایتها را نشان دادند. اگر آنها به شهرهای بزرگ مثل کرمانشاه و بزرگ میرسیدند، دست به جنایاتی عظیم میزدند.
برای آنکه نیروهای منافقین در شهرهای ایران همزمان به این افراد بپیوندند، سازماندهی شکل گرفت، برخی از این نیروها آزاد شدند و در داخل شهرها هستند و برخی دیگر در داخل زندانها هستند، چون سازمان مجاهدین تشکیلاتی بود که عملکرد سازمانی قوی داشت؛ ضمن اینکه وقتی این افراد در سال ۶۴-۶۳ آزاد شدند به سازمان منافقین پیوستند.
اگر خاطرات کسانی که عضو سازمان مجاهدین خلق بودند را مطالعه کنید، متوجه میشوید که آنها سازماندهی قوی داشتند و نیروهای خود را یکدفعه از کل اروپا جمع کردند. آنها یکباره در داخل ایران نیروهای خود را سازماندهی کردند و هم در بیرون و حوزه شهرها و هم در داخل زندانها دست به عملیات انفجاری و تروریستی زدند. اعضای سازمان منافقین در قالب لشگر، تیپ و ارتش وارد کشور شدند و در حال پیشروی هستند.
با ورود این افراد و پیوستن سازمان منافقین به آنها، تحرکاتی در داخل شهرها و زندانها شکل گرفته بود که با چنین روش جنایتکارانهای حکومت را در دست بگیرند. در چنین شرایطی مسئولین اطلاعاتی و قضائی این مسئله را با امام (ره) در میان گذاشتند و ایشان فرمودند «آن دسته از زندانیان منافقین که حاضر به اعلام برائت از سازمان منافقین نیستند، مجازات شوند»؛ یعنی اگر آن فرد زندانیِ سازمان منافقین که در زندان به سر میبرد، فقط از سازمان منافقین اعلام برائت میکرد، هیچکس کاری با وی نداشت.
آنهایی که نسبت به رسیدن ارتش آزادی بخش امیدوار بودند که به آنها ملحق شوند و حاضر به اعلام برائت از آنها نبودند، عضو همان ارتش محسوب میشدند و با آنها همان معاملهای صورت گرفت که در میدان جنگ معامله شده بود. سوال اینجاست اگر امروز تعدادی داعشی در جایی مشاهده شوند، چگونه با آنها معامله میشود؟ ما در عراق و سوریه با داعشیها چگونه معامله کردیم؟ چگونه با چنین افراد و گروههای جنایتکار معامله میشود؟ چرا آقای منتظری در سال ۶۰ میگوید با چنین جنایتکارانی باید به شدت برخورد شود درحالیکه تفاوتی با سال ۶۷ ندارد.
برخی از این افراد اعلام برائت کردهاند، آزاد شدهاند و وارد عملیات مرصاد شدهاند یعنی نظام نشان داده، آنهایی که اعلام برائت کردند، آزاد شدهاند و اعدام برای افرادی بوده که خودشان را جز ارتش آزادی بخش میدانستند؟
آنها حاضر نیستند حتی به زبان، اعلام برائت کنند، یعنی همچنان بر روی موضع خود ایستادگی کردند که با سازمان مجاهدین هستند، درحالیکه ارتش این سازمان چنین اقداماتی را انجام داده و قصد جنایت و براندازی را دارد. با وجود سابقه نظام، وقتی آنها اعلام برائت میکنند، نمیتوان به اعلام برائت آنها اعتنا و اعتماد کرد، ولی در حکم حضرت امام (ره) آمده است فردی که بر موضع خود مُصّر است یعنی حتی اگر یک نفر به زبان و شکل ظاهری هم اعلام برائت میکرد، مشمول مجازات نمیشد.
آقای منتظری در خاطرات خود نوشته است که «بعضیها اعلام برائت کردهاند، به آنها گفتهاند که آیا در دفاع از نظام جمهوری اسلامی حاضر هستید روی مین بروید؟»؛ درحالیکه این مسائل دروغ محض است و صحت ندارد. بنابراین اعدامهای سال ۶۷ در فضایی شکل گرفت که خطوط دفاعی ایران از هم شکسته شد و ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت.
همچنین ارتش سازمان منافقین با ابزار و ادوات جنگی سبک و سنگین در حال پیشروی است در شرایطی که آنها با جنایت خود در طول مسیر تا اسلامآباد غرب نشان دادند که اگر سرکوب نشوند، جنایاتهای گستردهای را در داخل کشور مرتکب خواهند شد.
در چنین شرایطی عدهای که همچنان مُصّر هستند و بر ارتباط خود با سازمان مجاهدین خلق تأکید دارند، مشمول مجازات میشوند. همچنین افرادی که فقط به زبان اعلام برائت میکنند، از این مجازات معاف میشوند.
آقای منتظری پس از ماجرای دستگیری، محاکمه و اعدام سید مهدی هاشمی، دلش با امام (ره) و نظام صاف نشد و موضع لجاجت داشت. البته در طول سالهای ۶۶ تا ۶۷ موضع چندانی از آقای منتظری شاهد نبودیم اما در سال ۶۷ و از زمان دهمین سالگرد انقلاب وی شروع به موضعگیری میکند. صحبتهای آقای منتظری نشان میدهد که وی همان موضع عناد و لجاج را با نظام و امام (ره) دارد بنابراین در جهت مخالف حضرت امام (ره) عمل میکند و تحت تأثیر حرفها و القائات نفوذیها قرار دارد.
آقای منتظری از قبل به دلیل سادهاندیشی، ماده مستعدی بود که تحت تأثیر قرار میگرفت، البته پس از اعدام مهدی هاشمی برای آنکه این تأثیرگذاریها بر روی وی انجام شود، بهمراتب مستعدتر میشود. پس از ماجرای آقای هاشمی، آقای منتظری تبدیل به نیروی مخالف امام (ره) میشود یعنی علاوه بر آنکه خودش مخالف امام (ره) بود، دیگران هم وی را هُل میدادند تا سرعتش بیشتر شود چراکه از اظهارات مشخص بود که در آن مسیر قرار دارد. آقای منتظری انقلاب را منحرفشده بهحساب میآورد و علیه مواضع امام (ره) موضع داشت.
نمیتوان گفت چه شخصی بر روی آقای منتظری تأثیرگذار است اما وی در همان چارچوب فکری و در مسیر مخالفت با امام (ره) پیش میرود. اینگونه نامهنگاریها و مخالفتها، منطقی به نظر میرسد یعنی برآمده از همان طرز تفکری است که در وی نهادینهشده است؛ البته چنین طرز تفکری در سال ۶۰ در آقای منتظری دیده نمیشد به همین دلیل وی در آن سال میگوید «عدهای شورش و آدمکشی کرده و دست به جنایاتی زدهاند، بنابراین باید با اشد مجازات و با شدیدترین وجه با آنها برخورد شود».
منافقین در سال ۶۷ دست به جنایت زدند و علیه نظام شورش کردند و بهمراتب با قدرت بیشتری هجمه به نظام را شروع کردند و قصد دارند که شورش همگانی علیه نظام برپا کنند. در این راستا آقای منتظری میگوید با کسانی که به سازمان مجاهدین خلق اعلام برائت نمیکنند و خودشان را جز نیروی سازمان به حساب میآورند، نباید برخورد کرد. این مسئله نشاندهنده وجود تغییر در آقای منتظری بود.
پس از ماجرای سید مهدی، آقای منتظری دیگر آن آقای منتظری قبل از ماجرای سید مهدی نبود، بلکه یک آقای منتظری دیگر و دگرگونشده بود. ما از مهر و آبان سال ۶۵ با یک آقای منتظری دیگری مواجهیم و این آقای منتظری به نقطهای میرسد که در زمینههای مختلف به امام (ره) نامه بنویسد و با مجازات منافقین مخالفت کند.
لحن امام خمینی (ره) در نامه هشتم فروردین ماه به منتظری ملایمتر هم شد…
پسازآنکه امام (ره) در ششم فروردینماه نامهای مینویسد، قاطعانه به آقای منتظری میگوید که «شما شایسته رهبری نیستید». آقای منتظری که این قاطعیت امام (ره) را میبیند، فردای همان روز (هفتم فروردینماه) نامهای به امام (ره) مینویسد و اعلام میکند که از ابتدا موافق این مسئله نبوده و استعفا میدهد. با استعفای آقای منتظری، لحن نامه دیگر مانند قبل لجاجتآمیز نبود چرا که امام (ره) بر سر موضع قاطع خود ایستاده بود، بنابراین نامه هفتم فروردین ماه آقای منتظری با لحنی آرام و نرم بود، البته اجرای نظر امام (ره) هم با این لحن نوشته شده است.
وقتی خیال امام (ره) راحت میشود که آقای منتظری رهبری آینده نظام را در دست ندارد، بار دیگر با لحن ملاطفتآمیز خود صحبت میکند. بنابراین امام (ره) هشتم فروردین ماه به آقای منتظری نامهای مینویسد که «رهبری نیاز به توان بالاتری دارد. حال که شما کنارهگیری کردید، به شما توصیه میکنم که در سیاست دخالت نکنید و سعی کنید به همان دروس حوزوی خود بپردازید»، به دلیل آنکه آقای منتظری در دروس حوزوی فرد برجستهای بود و امام به وی میفرماید که «از این توانمندی خود استفاده کنید، در حوزه فعالیت داشته باشید و دروس حوزوی خود را تدریس کنید. در سیاست دخالت نکنید چون سیاست پیچیدگیها و حساسیتهایی دارد که در ظرفیت شخصیتی شما نیست»؛ یعنی رفتن و وارد شدن به این پیچیدگیها به ظرفیتی نیاز دارد که در توان آقای منتظری وجود نداشت، بنابراین امام (ره) خواستار خِیر و مصلحت آقای منتظری بود و به وی توصیه کرد و راه را نشان داد اما متأسفانه آقای منتظری پس از مدتی مجدداً این توصیه امام (ره) را نادیده گرفت و به همان نحوه رفتارها و عملکرد خودش ادامه داد.
نظر شما