به گزارش خبرنگار مهر، همایش مناسبات فلسفه و تمدن در جهان اسلام صبح امروز در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
در دومین پنل این همایش، علیرضا واسعی دانشیار پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی درباره موضوع گوهر تمدن در تراز فلسفی سخنرانی کرد.
وی گفت: پرداختن تمدن از دو منظر قابل پیگیری است. منظر اول اینکه تمدن چیست و منظر دوم هم نگاه تمدنی به حیات انسانی است. پیش از هر چیزی لازم است بدانیم که تمدن امری انسانی و به ۳ معنا قابل بررسی است. اول اینکه ساخته و پرداخته انسان است، دوم اینکه تمدن برای انسان و حیات اجتماعی اوست و سوم هم اینکه معطوف به انسانیت انسان است. ویل دورانس برای تمدن چهار شاخص آزادی، نظم، امنیت و فرهنگ را برمیشمرد و میگوید جامعه متمدن، جامعهای است که این ۴ شاخص را داشته باشد. بنابراین وقتی سخن از تمدن به میان میآید، منظور یک امر ذهنی نیست بلکه امری است که قابل نشان دادن است.
وی افزود: دغدغه اصلی من این است که گوهر اصلی تمدن چه چیزی است. وقتی سخن از تمدن می گوئیم، یعنی پذیرش زندگی شهری. به عبارت دیگر منظورمان از تمدن، شهرآئینی است. تمدن در اصطلاح به نوع خاصی از زندگی انسانی بر میگردد که نیازهای اساسی انسان در آن نقش دارد. آنچه که تمدن را تمدن میکند و گوهر آن است، مقوله خوداندیشی در معنای کلان آن است.
وی گفت: انسان با دیگری زیست میکند و نگاه انسان به دیگری چند وجه دارد. گوهر تمدن در منِ گسترده تعریف میشود. به بیان دیگر، دیگریِ چون من و من چون دیگری، گوهر تمدن است و اگر تمدنی با این ویژگی پدید بیاید، ارزشمند و متعالی خواهد شد.
مجید کافی دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در ادامه این همایش درباره موضوع انسان شناسی، خواستگاه شکلگیری و تنوع تمدن سخنرانی کرد.
وی سخنان خود را با طرح این پرسش که چرا ما با تنوع فرهنگها مواجه هستیم و شکلگیری تمدن امر اختیاری است یا نه، آغاز کرد و گفت: بحث تمدن شناسی در سطوح مختلف مطرح میشود. اگر ما سطح بحث را تعیین نکنیم، مخاطب متوجه آن نمیشود. به همین دلیل لازم است که بنده ذکر کنم سطح بحث من پارادایمی است و قصد دارم رابطه بین تمدن و پارادایم را بررسی کنم.
وی افزود: عامل مسلط در تمدن، انسان است. به بیان دیگر، انسان منشأ و خاستگاه تمدن و ویژگی اراده گرایی انسان هم از منشأ های شکل گیری تمدن است. ما دارای ۳ ساحت درونی و ۲ ساحت بیرونی با عنوان رفتار و گفتار هستیم. ساحتهای بیرونی ما برخاسته از ساحتهای درونیمان است. خیلیها تمدن را معادل جامعه و فرهنگ قرار میدهند، در حالی که اصلاً اینطور نیست. منظور من از تمدن به فرهنگ برمیگردد و فرهنگ هم یک پدیده انسانی است. هر جامعهای در درون خودش یک فرهنگی دارد. به عقیده من آن بخشی از فرهنگ که به مرور زمان ته نشین و ماندگار میشود، تمدن نام دارد. لذا تمدن اسلامی بخشی از فرهنگهای اسلامی است که جغرافیای خاصی ندارد و میتواند در هر کشوری باشد. به همین دلیل منحصر به فرهنگ، جغرافیا و یا نسل خاصی نیست.
کافی در پایان به مباحث دیلتای پرداخت و گفت: دیلتای در مقابل علوم تجری طبیعی از علم دیگری با عنوان علم روحی یا معنوی که به اصطلاح امروز علوم انسانی نامیده میشود، سخن گفت. او رابطه انسان و تمدن را از هم جدا نمیداند. هم دیلتای و هم زبر خاستگاه شکل گیری تمدن را بینش میدانند.
نظر شما