۷ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸

بازخوانی یک غزل رضوی از محمد سهرابی

دادیم بوسه کفش‌کَنِ کوی شاه را...

دادیم بوسه کفش‌کَنِ کوی شاه را...

سهرابی در غزلی که در «آواز لال» منتشر کرده با پیش‌کشیدن نمادهای مختلفی از بارگاه ملکوتی امام رضا(ع)، به مضمون‌سازی‌هایی مرتبط با آنها پرداخته و از این نمادها «بارِ» شاعرانه کشیده است.

به گزارش خبرنگار مهر، «محمد سهرابی» از شاعران شناخته‌شده شعر شیعی یا گونه شعری است که خودش مایل است آن را «شعر معصوم» بنامد. او از شاعران جوان و خوش‌ذوقی است که‌ در عرصه شعر مذهبی آثار ماندگاری خلق کرده است.

سهرابی در این گونه شعری، مدح و مرثیه را با عناصر سبک هندی در هم آمیخته و توانسته است با تسلط بر قواعد این سبک و استفاده از مضامین و نازک‌خیالی‌های سبک هندی در این راه به توفیقاتی دست پیدا کند. تسلط او بر سبک هندی تا جایی‌ست که برخی از کارشناسان ادبیات معاصر و شعر امروز او را موفق‌ترین شاعر جوان سبک هندی می‌دانند و بر این عقیده‌اند که بیش از هر کسی سبک هندی را فهمیده و توانسته از پس آن بر بیاید.

شعر پیش‌رو غزلی است در مدح و منقبت حضرت امام رضا(ع) که در کتاب «آواز لال» منتشر شده و امروز، روز آخر صفر به مناسبت شهادت امام هشتم بازنشر می‌شود. سهرابی در این غزل با پیش‌کشیدن نمادهای مختلفی از بارگاه ملکوتی آن امام، به مضمون‌سازی‌هایی مرتبط با آن نمادها پرداخته است و از این نمادها به شیوه‌ای شاعرانه اصطلاحاً بار کشیده است؛ نمادهایی مانند «بست طوسی»، «صحن کهنه»، «صحن انقلاب»، «ضریح»، «رواق آئینه» و... . برای مثال در یکی از برجسته‌ترین این نمونه‌ها در غزل پیش‌رو، بیتی را می‌خوانیم که در آن به «کفشداری» و مضمون «سپردن کفش به کفدارخانه حرم امام رضا(ع)» اشاره شده و شاعر بار عاطفی منحصر به فردی از آن می‌کشد: «وقت ورود کفش سپارند خلق و ما/ دادیم بوسه کفش‌کَنِ کوی شاه را».

یا مثلا در نمونه دیگری که به «بست طوسی»،یکی از بست‌های معروف حرم مطهر رضوی اشاره شده، سهرابی با استفاده از ایهامی که در لفظ «طوسی» («شیخ طوسی» و «رنگ طوسی»، رنگی که از ترکیب سفید و سیاه حاصل می‌شود) وجود دارد و با تاکید بر برخی روایات شیعی مبنی بر اینکه هر گناهکاری در این درگاه آمرزیده خواهد شد و بد و خوب به طور یکسان پذیرفته خواهند شد، این بیت درخشان را می‌سازد: «در بست طوسی تو چه رنگی دویده است/ کز لطف می‌خرند سپید و سیاه را».

غزل رضوی محمد سهرابی را در ادامه بخوانید:

بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بالا مبر ز خسته‌دلان دودِ آه را

در «بست طوسی» تو چه رنگی دویده است
کز لطف می‌خرند سپید و سیاه را

خورشید من، شبی به سر خود طواف کن
بر هم بزن معادله‌ی مهر و ماه را

در «صحن کهنه»، تازه‌به‌تازه است روی تو
نو کن به جلوه‌ای دل و جان تباه را

موسی(ع) عصا به کف به حریم تو پای زد
تا دید می‌خرند دل «من عصاه» را

گر «صحن انقلاب» مرا منقلب نکرد
کج می‌کنم به گردن کج، تا تو راه را

کفرم مبارک است، به تبریک من بیا
چرخانده‌ام به سوی رضا قبله‌گاه را

ایوان تو به کعبه تفاخر نمی‌کند
بر بنده، فخر، عیب بود پادشاه را

کفر مرا درآر و نشان جهان بده
رو کن که سجده کرده‌ام آن بارگاه را

وقت ورود کفش سپارند خلق و ما
دادیم بوسه کفش‌کَنِ کوی شاه را

زاهد، تو را پسندد و رو بر خدا کند
یارب مکن نصیب کسی این گناه را

مالی نداشتم ولی از جستجوی تو
انداختم میان ضریحت نگاه را

دل گر ز زلف رفت، خط و خال او بجاست
گیرم که شب گذشت، چه سازم سپاه را؟

یک سوی عیش این منم و تو سوی دگر
سنجیده‌ام به کوه در این بزم کاه را

من در «رواق آینه» عکسم به طاق بود
دادند بر گدا به حریم تو جاه را

بینا و کور نزد تو یکسان کنند سیر
پُر کرده‌اند بر سر این چاه، راه را

در حرمتت که امر خدا نیز قائم است
دیدیم ایستاده سر پا اله را

تا عطر «یا رضا(ع)» نپرد از میان جان
دزدیده می‌کشم نفسِ گاه گاه را

تا از رجوع خلق مبادا شود ملول
دادی پناه از کرم خود، پناه را

روییده است «معنی» ما هم در این چمن
پامال خویش کن سر راه این گیاه را

«محمد سهرابی»

کد خبر 4757872

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha