به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه نقد و بررسی کتاب «یحیای زایندهرود» نوشته کیهان خانجانی با حضور و سخنرانی علی مسعودینیا، مهسا محبعلی، فرشید فرهمندنیا و نویسنده اثر در خانه کتاب پیدایش برگزار شد.
خانجانی در این جلسه گفت: جرقه نوشتن این داستانها، از تابستان سال82 زده شد. در این مسیر مقاله «ماتم و ماخولیا»ی فروید را خواندم که درباره اسطورهها است. در ماخولیا کردن داستانها مشکلاتی داشتم که سعی کردم جلویشان را بگیرم اما خیلی فربهاند. یکی بخش اهورا و اهریمنی پیش از اسلام و خیر و شر بعد از اسلام. که مقاله «در باب فرم» از مراد فرهادپور در «بادهای غربی» خیلی خوب اشتباه ما در فهم دیالکتیک هگل را پیش میکشد که تز و آنتیتز مقابل هم نیستند بلکه هر دو مقداری از هم را درون خود دارند. بحث ماتم و ماخولیا را به شکل فربهتری در ایران داریم که نمیدانم اگر فروید در ایران میزیست، چطور مطالب را مینوشت.
در بخش دیگر ایننشست، مسعودینیا گفت: جای تبریک دارد کتابی که مدتها در محاق بوده، در اختیار مخاطب قرار گرفته است. در ذهن من این کتاب ادامه پروژهای است که زندهیاد گلشیری در داستان کوتاه دنبال میکرد. در بیان ویژگی داستانهای آقای گلشیری 4 خصلت را میتوان رصد کرد؛ مثل تجربهگرایی در فرمهای روایی نامتعارف و به سمت سوژه داستانی حمله بردن. دومین نکته مربوط به اینکتاب هم، انتخاب سوژههایی است که حامل گفتمان سیاسی و فرهنگی معاصر هستند که ممکن است دورتر هم اتفاق افتاده باشند اما پسلرزههایشان هنوز به ما میرسد و آنها را درک میکنیم و اثراتشان را میبینیم. که البته شاید هم انتخاب شیوه روایی نامتعارف فراهم کردن امکانی برای روایت همین سوژهها بوده است!
وی افزود: ارائه نثر بهعنوان دستاوردی زبانی نو دیگر ویژگی کارهای گلشیری است که در اختیار فرم و سوژه ملتهب قرار میگیرد. چهارمین ویژگی هم که به نظرم خیلی مهم است؛ نجات سوژه یا گفتمان سیاسی از وضعیت عریان و کلیشهای است! او سوژه را از وضعیت دارای تاریخ انقضا به سمت وضعیت بشری معنادار میبرد. این کتاب به نظر من ادامه همچین پروژهای است. و این برای اینروزگار، پروژه باارزشی است که در آن، احتمال حذف یا بیارزش شمردن بخشی از تاریخ وجود دارد.
مهسا محبعلی هم در اینبرنامه گفت: اگر بخواهم برای این مجموعه داستان، نقطه ثقل در نظر بگیرم، داستان «روشنای یلدا شبان» است. به نظرم چیزی که در کل کتاب، خودش را به رخ میکشد؛ در این داستان به طور کامل بیان شده است. بهنظرم ایده اصلی این مجموعه داستان «رانه مرگ» یا ارادهی معطوف به مرگ است. همانطور «رانه زندگی» یا اراده معطوف به زندگی در ما وجود دارد، اراده به مرگ هم درون ما وجود دارد. و همیشه بالانس این دو اراده است که منجر میشود انسان به بقای خود ادامه دهد. در این مجموعه انسانهایی را میبینیم که به ناگاه با مرگ مواجه شدهاند. آنها برای هضم ماجرا یا خودشان را به سمت مرگ پرتاب کردهاند یا در حوزه بین مرگ و زندگی باقی ماندهاند که البته این مرگ الزاما مرگ سیاسی نیست. اما همه داستانها یک مرگ و فقدان دارند. مرگ ارزان و در دسترس است و مجموعهای است گویی در ستایش سوگ و این را به زیبایی نشان میدهد. در این مجموعه آدمها بیشتر درگیر دیالوگ و برقراری ارتباط با جهان مردگاناند.
در جهان امروز و داستاننویسی معاصر این نوع سادهسازی خیر و شر و جبههبندی آنها و در نهایت روضهخوانی و سوگواره نوشتن سپریشده است. در ادبیات امروز خیر و شر ثابت نیستند و نمیتوان با خطکشی آن دو را از هم جدا کرد؛ خیر و شر پویا هستند و بعضا درهماند. فرشید فرهمندنیا دیگر منتقد ایننشست نیز گفت: داستانهای اینکتاب، چند لایهاند. آنچه در نگاه اول و در تحلیل کلان به چشم میخورد، این است که در اغلب داستانها، شاهد رویارویی فرد با غیاب یک سیستم هستیم. یعنی خود سیستمی که فرد رویاروی آن قرار گرفته و تاثیراتش را در سطوح مخالف روان و عملکرد رفتاری بهجای گذاشته دیده نمیشود و مواجهه فرد با فرد است؛ مواجهه فرد با آدمهای پیرامون خودش یا ماخولیای خودش!
اینمنتقد گفت: در داستانهایی که برخورد انسان با اضمحلال خودش در غیاب قدرت حاکم را نشان میدهد، شاهد تقلیل داستان به سوگسروده یا سوگنوشتهایم. در داستان «روضه الشهدا» هم شاهد همین سوگ سرودهایم. در روضه ما شاهد قرار گرفتن حق در برابر باطل هستیم. یک بخشی از داستان باید حق یا نماد خیر را نشان دهد و نیروهای پنهان لاجرم باید فاقد خیر و حق بوده و شر باشند. درحالیکه این نوع تقسیمبندی بهنوعی سپریشده است و در جهان امروز و داستاننویسی معاصر این نوع سادهسازی خیر و شر و جبههبندی آنها و در نهایت روضهخوانی و سوگواره نوشتن سپریشده است. در ادبیات امروز خیر و شر ثابت نیستند و نمیتوان با خطکشی آن دو را از هم جدا کرد؛ خیر و شر پویا هستند و بعضا درهماند. میشود داستانها را از این زاویه هم بررسی کرد که در دام نوعی نوستالژی نیفتاد؛ دام فرمهای شفاهی قرائتهای خاص از جریانهای سیاسی که در کشور وجود دارد.
وی با اشاره به داستان «یحیای زایندهرود» گفت: در این داستان کفاش بچه مردهاش را به تماشای شهری میبرد که خودش هم هرگز پیش از آن فرصت تماشای آن را نداشته، و ما شاهد ماخولیا از زاویهای بیرون از روانکاوی هستیم و روایت تازهای از فقدان را شاهدیم. این داستان ما را از راهی فرعی به ماخولیا میبرد. داستان فارسی از گفتوگوی فرد با سایه شروع شده و به تکگویی رسیده و خیلی طول کشیده تا رسیده به گفتوگو با دیگران. فقدان دیگری در داستانهای فارسی خیلی به چشم میخورد و تازه در دهه اخیر است که داستانهای قدرتمندتری با این شاکله دیده میشود. پتانسیل بالای رادیکالیسم در داستانهای این مجموعه و بار اجتماعی سیاسی حاکم بر فضای داستان منجر به تکگویی درونی شده است.
فرهمندنیا در ادامه گفت: در داستانهای اینکتاب، از نظر برخورد تکنیکی و رویکرد زبانی با بلاغت راوی مواجهایم و نوعی شاعرانگی و زمانپریشی و زبانپریشی که اینها همه نقاط قوت کتاب هستند. اما فضای کلان کتاب برای منیکی، محوریت آدمها و مشاغل و نقش و ارتباطشان با دیگری و فضای حاکم قدرت بود و دیگر اینکه داستان با چه نیروی گریز از مرکزی توانسته از دوقطبی سوگنوشته حاکم بر کل تاریخ شعر و داستان ما فرار کند.
در ادامه اینسخنان، مسعودینیا گفت: در مهارت نویسنده تردیدی نیست اما خواندن کتاب که تمام شد، فکر کردم با نویسنده مقتدری طرفم که اقتدارش مانع زیست من در فضای داستان است. گویی نویسنده مدام یادآوری میکند که من داستان را خلق میکنم، باورش نکنید! انتخاب فرم روایی نامتعارف ممکن است بهخاطر ایجاد امکان برای روایت سوژههای خاص باشد. اما بههرحال زمینه واقعیت و تاریخی روایتها محو نمیشود. اما در داستانهای اینمجموعه، شیوههای بلاغی و فرمهای روایتی که انتخاب شده، به نظرم در خدمت رمانتیزه کردن داستانها هستند نه در خدمت اندیشیدن به سوژه و بیرون کشیدن وجهی نو از اتفاقات یا درک آن. برای من بافت زبانی گاهی ضد داستان میشد. مثلا در یحیای زایندهرود گفته میشود: «صندلها تسلیت گفتند و رفتند» من باور نکردم کفاش این را گفته باشد و این نویسندهست که دخالت میکند و مهارت خودش را به رخ میکشد. همین تکجمله ارتباط من را با داستان قطع کرد. در واقع مهارت نویسنده در انواع شکلهای داستانگویی و بسنده نکردناش به کیفیتهای عمومی تکرارپذیر که همه ما به نوعی دچار و درگیر آن هستیم، اغراق در شخصیتها از یکسو و از سوی دیگر تقدیس و شهادتوار نشاندادن سوژهها علیه داستانها عمل میکند.
نظر شما