جنگ سرد از اشغال ایران آغاز شد
عبد الله شهبازی - محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این جستار که در کتاب مجموعه مقالات همایش " بررسی نقش مطبوعات در بستر سازی کودتای 28 مرداد " منتشر شده است می نویسد : عملیات فرهنگی ای که در ایران انجام گرفت بخشی از عملیاتی بود که ما آن را تحت عنوان جنگ سرد فرهنگی میشناسیم. شخصیتهایی که در کودتای 28 مرداد ایفای نقش کردند شخصیتهایی هستند که بعدها در سطح جهانی ایفای نقش کردند. جنگ جهانی دوم به پایان میرسد. در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم همین که متفقین یعنی اتحاد جماهیر شوروی که بار اصلی جنگ را از نظر تلفات و نیروی انسانی بر دوش دارد و هم بلوک کشورهایی که بعدها به بلوک غرب تبدیل شدند، یعنی ایالات متحده امریکا که بار اصلی مالی جنگ را به دوش دارد و انگلستان احساس کردند که جنگ دارد به پایان میرسد، رقابتهای خفتهای که در دوران دشمنی با فاشیسم هیتلری پنهان بود سر باز کرد. قبل از اینکه جنگ به پایان برسد حرکتهایی آغاز شد که در واقع میراث جنگ و غنایم جنگ را کدام بیشتر تصاحب کنند.
فرضا بر سر تصرف برلین. از همین دوران دسیسهها، حرکتها و توطئههایی آغاز شد. یکی از عرصههای مهم آن ایران بود. این حرکتها بعدها به جنگ سرد موسوم شد و دوران 45 سالهای را آفرید که تا سال 1991 و فروپاشی اتحاد شوروی ادامه یافت. در دوران جنگ سرد، قالبها، مفاهیم، تفکر و حتی شخصیتهای سیاسی و روانشناسی خاص خودش را آفرید. روانشناسی شخصیت فرهنگی که بر مبنای تعارض دو قطب بود، دو قطب چپ مارکسیستی و راست. راستی که خودش را دنیای آزاد میگفت و چپ مارکسیستی را، بلوک سوسیالیستی و پشت پردة آهنین خطاب میکرد. بلوک کمونیستی، بلوک شرقی که آن طرف را دنیای امپریالیستی و بورژواییِ محکوم به فنا میدید. در سالهای اولیه پس از جنگ جهانی دوم، فضای روشنفکری جهان به سود شوروی بود. استالین، استالین بعدی نبود. استالین زمان جنگ جهانی اول. آقای شاه حسینی اشاره کردند به مراسمی که به مناسبت فوت استالین گذاشته شد. حتی در پاریس محبوبیت عجیبی داشت. به عنوان یک چهره و شخصیت جهانی و آزاد کننده و ناجی ایران از یوغ فاشیست شناخته شده بود.
فضا به گونهای بود که به تعبیر برخی از روشنفکران فرانسوی، در سالهای جنگ جهانی دوم و پس از آن در دانشگاههای پاریس و در محافل روشنفکری پاریس اگر یک روشنفکر یا دانشجوی فرانسوی دم از هواداری از ایالات متحده امریکا میزد مسخرهاش میکردند و مرتجع میخواندنش. ولی تفاخر میکردند به دوستی با شوروی. این فضا به ایران اختصاص نداشت. حتی در فرانسه هم با آن سوابق فرهنگی صدق میکرد. در چنین فضایی است که از سال 1947 حرکتهایی شروع میشود. چون من عنوان صحبتم جنگ سرد فرهنگی و پروژه بدامن است تاکید میکنم بر ابعاد اطلاعاتی قضیه. در 1947 سازمان سیا با کمک اینتلیجنت سرویس و M.I6. بریتانیا تأسیس میشود. در اولین گامهای خودش به یکسری عملیات فرهنگی که تا سالهای پس از جنگ سرد ناشناخته بود دست میزند. ما تا چند سال اخیر مطلقا خبر نداشتیم. شورویها تهمت میزدند که فلان روشنفکر، فرضا آقای پوپر جاسوس سیا است، ولی در حد اتهامی بود که از طرف دشمن زده میشود. ما به طور مستند از سرمایهگذاری عظیم بلوک غرب در عرصة فرهنگ اطلاع کافی نداشتیم. در واقع دوران جدید، دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی است .
سازمانهای ناتوی فرهنگی همزمان با ناتوی نظامی تاسیس شد
با از بین رفتن خصومتها، ملاحظات امنیتی و آن پیشداوریها و قالبهای آن زمان هست که اجازه داد در سایه برخی تحقیقات و اسناد به طور مستند بتوانیم از حجم سنگین سرمایهگذاری بلوک غرب و به خصوص سازمانهای اطلاعاتی آنها، سیا و M.I.6 در عرصه جنگ سرد سخن بگوییم. در این زمینه منابع متعددی منتشر شده که یکی از مهمترین آنها کتاب خانم "فرانسیس ساندرس" است. محقق و روزنامهنگار انگلیسی. کتاب بسیار جنجالی ای است. برخی از مطبوعات غربی آن را مهمترین و حیرت انگیزترین افشاگری ای که تا به حال علیه سیا منتشر شده خواندند. خانم ساندرس در کتاب جنگ سرد فرهنگی خودش نشان میدهد همانطور که بلوک غرب اتحادی را شکل میدهد که ناتو نام گرفت، سازمانها و نهادهایی را هم تاسیس میکند که وی آنها را ناتوی فرهنگی مینامد. در واقع، به تعبیر خانم ساندرس برای یک دوره طولانی 45 ساله، یعنی در دوران جنگ سرد، سازمان سیا در مقام و از موضع وزارت فرهنگ بلوک غرب عمل میکرد. یعنی مجموعه اقدامات و اسنادی که امروز در دست هست این جایگاه بزرگ را نشان میدهد. از جمله اقدامات آن، تاسیس کنگره آزادی فرهنگی در سال 1952 است، یعنی تقریبا یک سال قبل از کودتای 28 مرداد در ایران. در کنار آن عملیاتی شروع میشود تحت عنوان عملیات " استی بیهایند" یعنی حمایت از پشت سر. این عملیات همان سال 1947، 1948، ابتدا در چهارچوب امریکا و انگلیس و بعد در چهارچوب پیمان ناتو پیگیری شد.
این عملیات در واقع بخش اطلاعاتی پیمان ناتو بود. پروژه ای بود که اگر شوروی آمد و کشورها را اشغال کرد چه کنیم. این کشورها نه تنها اعضای پیمان ناتو بلکه کشوری مثل سوئیس، کشورهای اسکاندیناوی، ایران و بخش مهمی از دنیا را در بر میگرفت. آنها معتقد بودند باید هستههایی مثل ارتش سری، ایجاد کنیم که تجهیزاتی مثل بیسیم داشته باشند. نیروها باید گروههای پراکنده و مجزا از هم، مسلح و با پشتوانة غنی نقدینگی پول، شمش طلا و غیره باشند. پولی که حتی اگر پول جاری کشور از ارزش بیفتد، طلا در دسترسشان باشد که بتوانند خودشان را تجهیز کنند. اینها باید بتوانند در مقابل شوروی مقاومت کنند. در واقع بایستی اشغال گران احتمالی را متلاشی کنند. در چهارچوب این پروژه است که از ایران گرفته تا سراسر کشورهای اروپای غربی، به خصوص کشورهایی که نوار امنیتی اطراف شوروی بودند ـ ترکیه، ایران و غیره ـ شبکههای مختلفی ایجاد میشود. شبکههایی بسیار سری، این شبکهها تحت فرماندهی فردی به نام جرج کندی یانگ بود.
امیر اسد الله علم نقش مهمی در کودتا داشت که شناخته نشده است
شهبازی در ادامه خاطر نشان می کند : جرج کندی یانگ طراح و فرمانده اصلی کودتای 28 مرداد است. ایشان در زمان کودتا قائم مقام M.I.6 بود. طرح کودتا را ایشان ارائه داد. بر اساس تحقیقات و اسنادی که امروزه ارائه شده، مصرانه پافشاری کرد. حتی زمانی که در 25 مرداد کودتا شکست خورد امریکاییها از واشنگتن دستور لغو کودتا را دادند. ترسیدند. ولی جرج کندی یانگ که از طریق ایستگاه قبرس انگلیسیها ارتباطات امریکاییها را تامین میکرد، دستور داد که دستور لغو عملیات کودتا را که از واشنگتن به تهران ارسال شده بود، نگه دارند. مرحلة دوم عملیات را در واقع غیرقانونی انجام داد. دستور لغو عملیات کودتایی که از واشنگتن صادر شده بود موقعی به تهران رسید که کودتای 28 مرداد پیروز شده بود. این آقا بعدا در راس شبکه جهانی ناتو قرار میگیرد. یکی از بخشهای این ارتش سری، فعالیتهای مطبوعاتی و فرهنگی است. من اشاره میکنم به چهره بسیار شاخصی که در این فضا پرورده شد، آقای سیلویو برلوسکونی ( نخست وزیر سابق ایتالیا ) . ایشان مسئولیت شبکه سری پیمان ناتو را در ایتالیا که به شبکه گلادیو معروف بود به دست داشت، شبکه گستردهای از مطبوعات و رسانهها، تلویزیون و غیره را با سرمایهگذاری پیمان ناتو و سیا به طور مخفیانه. در زمان جنگ سرد کسی نمیدانست که آقای سیلیویو برلوسکونی رئیس ارتش سری شبکه سری پیمان ناتو، در ایتالیا است. ایشان بر اساس حمایتهای همین شبکه بود که به یکی از ثروتمندان جهانی و میلیاردرهای درجه اول ایتالیا تبدیل و نخست وزیر شد و حکومت را به دست گرفت. گلادیو از گلادیوس لاتین هست به نام شمشیر یعنی شمشیر زن. ولی فقط در ایتالیا شبکه سری ناتو به نام شبکه گلادیو معروف بود. البته این را باید عرض کنم که افشای این شبکه در اواخر سال 1990، سپتامبر یا نوامبر، صورت گرفت. آقای « آن ربتی » نخست وزیر ایتالیا این مسئله را فاش کرد و به خاطر همین، چند ماه بعد ایشان را ترور کردند و به قتل رسید.
وی می افزاید : مجموعه انفجارها و حرکات مشکوکی افکار عمومی دنیا، به خصوص پس از فروپاشی شوروی، معطوف کرد به وجود این شبکه سری. در ژانویه 1948 یعنی دی ماه 1326 یا 27 اگر اشتباه نکنم، پروژه ای تصویب میشود تحت عنوان پروژه بدامن. این پروژه در چهارچوب همین قالب جهانیای که عرض کردم قابل تبیین است. چیز منفکی نیست. سالیانه سیا یک میلیون دلار بودجه میگذارد برای پروژه بدامن. سازماندهی، مدیریت و گردانندگی پروژه بدامن را اینتلجنت سرویس و وعوامل انگلیس به عهده دارند. شخص آقای شاهپور ریپورتر که بعدها سِر شد، شوالیه شد، به اصطلاح شد شهسوار و آقای امیر اسدالله علم نقش اساسی دارند. این دو نفر گردانندگان را ما با عنوان« نرن و سیلی » میشناسیم. ادعاهایی بعدها شد که شاهپور ریپورتر و علم نبودند، مطلقاً سندیت ندارد؟ بنده اسناد مفصلی در این زمینه دیدهام. در فصلنامه تاریخ معاصر ایران صد و بیست، سی صفحه مطلب نوشتم و اسناد درجه اولی را منتشر کردم که جای تردیدی ندارد.
اصولا پروژه بدامن یک پروژه مطبوعاتی ـ تبلیغاتی است. پروژه جنگ روانی است. هدف اصلی آن هم علیه شوروی و کمونیسم تصویب شده است. شیوهها و روشها همان شکلی است که ارتش سری ناتو در بقیه کشورها عمل میکند. یک نمونه فرضاً در ترکیه را عرض میکنم. سازمان سری ناتو در ترکیه در 13، 12 مارس 1971 تحت عنوان اینکه کمونیستها میخواهند قدرت را در ترکیه بدست بگیرند، یک شورش قلابی را طراحی میکنند. پرچم سرخ را برفراز برج گالاتا در استامبول میآویزند. کاخ فرهنگی آتاترک را در استامبول به آتش میکشند. در یکی از ایستگاههای قطار استامبول بمب منفجر میکنند. در فرودگاه آتاترک استامبول بمب منفجر میکنند. نتیجه این اقدامات میشود کودتای نظامی. همین عملیات در ایران بود. در ایران با عنوان دفاع از مصدق به کاشانی حمله میکردند. ما در بولتن دکتر ویلبر، که البته این بولتن جای بررسی دارد، مطلب صد در صد مورد قبولی نیست، میبینیم یکی از کارهایی که عوامل سیا باید در ایران بکنند بمباندازی و حمله به خانه علما است. این کار را به نام هواداران مصدق انجام میدهند. در اسناد دوجلدی آیت الله کاشانی هم اسم و رسم دقیق این حمله کنندگان را میبینیم.
حمله به منزل آیت الله کاشانی برنامه سازمان سیا بود
این محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر در پایان یادآور می شود : حدود پانزده روز قبل از کودتا با چوب و چماق و با عکس مصدق، بعضی از اعضای حزب پان ایرانیست و نیروی سوم به نام دفاع از مصدق به مجلس روضهخوانی آیتالله کاشانی حمله میکنند. حملات مکرر شبانه پشت سر هم در دوران زنده باد مصدق، مرگ بر کاشانی ادامه داشت. در یک مورد نارنجک پرتاب میکنند که به شهادت یک نفر و مجروح شدن یک عده منجر میشود. اسنادش موجود هست. اسامی و مشخصات آنها وجود دارد.
بر اساس اسناد سیا و اشاره ویلبر میتوان فهمید که یکی از این برنامهها حمله به خانه علما و پرتاب نارنجک است. یکی از موارد، حمله به خانة کاشانی است. اگر آقای کاشانی عامل امریکا یا عامل دربار بود، ضرورتی نداشت این اقدام را بکنند. مرحوم آیت الله طالقانی میگویند خطاب به آیت الله بروجردی و دیگران نامه مینوشتند که ما حزب توده هستیم و اگر پیروز شویم تمام شما را با عمامهتان به دار آویزان میکنیم. این را آقای طالقانی گفتند. علمای دیگر هم گفتند. در منابع مختلف هم هست. همة این کارها در چهارچوب این پروژه هست. مجموعه این حرکت ها چنان فضای تعارض، بدبینی، نفاق، فتنه گری ای است که نه تنها به کودتا میانجامد بلکه اصلا فرهنگ سیاسی ما را، حتی نگاه تاریخی ما را تا به امروز قالب میزند. ما متاسفانه هنوز که هنوز است نمیتوانیم خودمان را از تأثیرات عمیق این سایههای گذشته رها کنیم و ناخودآگاه در گرداب تعارض کاشانی، مصدق میغلطیم.
نظر شما