۲۱ مرداد ۱۴۰۲، ۱۳:۲۸

روایت «مجله مهر» از تخلیه ندامتگاه «رجایی شهر»؛

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

همسایگان زندان «رجایی شهر» بعد از تخلیه این ندامتگاه، بیش از آنکه از سال‌ها همجواری با آن گلایه کنند، به فکر آینده بودند: «ما از مسئولان پارک و هتل نمی‌خواهیم! همین درخت‌ها را آب بدهند.»

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ‌الاسلامی: برای منظره پنجره خانه یا اتاق‌تان چه انتخاب‌هایی دارید؟ پارک، فضای سبز، خیابان اصلی، بزرگراه؟ هر چه باشد احتمالاً انتخاب‌تان حیاط یک زندان نیست! خیال کنید سال‌های سال در همسایگی زندان زندگی می‌کنید! زندانی که ممکن است چند نفری از سلول‌هایش با قاشق تونل حفر کنند و از جایی اطراف خانه شما سر بالا بیاورند و می‌توان از روی آنها یک نسخه ایرانی از سریال «فرار از زندان» ساخت!

۲۴ خرداد سال ۱۳۸۴ بود که سه زندانی خطرناک به نام‌های «علی اشرف، اردشیر و صدیق» در مدت شش ماه با حفر تونل و به شیوه فیلم‌های هالیوودی از زندان «رجایی‌شهر» در کرج فرار کردند و انگشت حیرت مأموران و رسانه‌ها را به دهان آنها وصله زدند. وقتی «علی اشرف» صاحب اصلی ایده فرار را دستگیر می‌کنند، او درباره ماجرای فرارشان توضیح می‌دهد: «ماجرای فرار را با دو هم سلولی‌ام به نام‌های اردشیر و صدیق که مجرمانی سابقه‌دار بودند در میان گذاشتم و هر سه نقشه فرار را کشیدیم. پس از تخریب دیوار، شش ماه به کندن تونل پرداختیم تا اینکه شب آخر، سه نفری از آنجا خارج شدیم. برای این‌که راحت فرار کنیم، ۳۱ کیلو وزن کم کردم و همدستانم نیز با کم کردن وزن خود موفق به فرار شدند. همچنین برای اینکه لباس‌هایمان کثیف نشوند و مردم به ما شک نکنند، روی لباس‌هایمان پلاستیک پوشیدیم و بعد از خروج از تونل، پلاستیک‌ها را به کنار انداختیم».

حالا چند روزی است که این زندان پرماجرا برای همیشه تعطیل شده است و زندانیان خود را راهی چاردیواری‌های دیگر کرده است. هفته پیش یعنی ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ تمام زندانی‌های زندان رجایی‌شهر کرج به زندان «قزل‌حصار» منتقل شدند و تعطیلی این زندان به طور رسمی اعلام شد و گفته شد دلیل تعطیلی این زندان، رفاه و آسایش شهروندان و دور بودن محیط زندان از فضای شهری بوده است. گره‌های ترافیکی، نقل و انتقال زندانیان، رفت و آمد خانواده‌های آنها، حاشیه‌نشینی و سکونت خانواده‌های غیر بومی زندانیان در حاشیه زندان و همچنین معضلات و آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی از دیگر دلایلی بود که منجر به تعطیلی زندان رجایی‌شهر شد.

«رجایی‌شهر» ندامتگاهی برای نگهداری قاتلان، متجاوزان به عنف، سارقان مسلح و اراذل و اوباش و خلاصه همه خلاف سنگین‌هایی بود که اغلب حکم اعدام یا ابد خورده بودند. اگر همان فیلم و سریال‌های خارجی معروف و محبوب اگر بخواهند این زندان و این زندانیان را به تصویر بکشند آن را در قلب بیابان، روی کوه‌های پوشیده از برف یا در دل آب‌های اقیانوسی به من و شما نشان می‌دهند تا خیالمان راحت باشد مجرمی که اینجا حبس می‌کشد به این راحتی‌ها راهی به بیرون نخواهد داشت. با همه اینها شنیدن درباره چند و چون تعطیلی رجایی‌شهر و نحوه تغییر کاربری آن از همسایه‌های زندان تکه گم شده پازل اخبار اخیر این هفته بوده است. همسایگانی که شاید در طول سال‌ها همجواری با زندان به سلام کردن صبحگاهی به سربازان و نگهبانان روی برجک خو گرفته بودند.

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

دقیقاً جلوی درب‌های بزرگ و اصلی زندان پیاده می‌شوم. نگهبانِ روی برجک، سمج و پیگیرانه از بالا نگاهم می‌کند و بعید نمی‌دانم از همان جا سوال‌پیچم نکند. زندانی‌ها که رفته‌اند؛ چرا هنوز روی برجک‌ها نگهبانی می‌دهند؟ طوری که انگار حواسم به نگهبان نیست، نگاهی به درهای زندان می‌اندازم. سوت و کور است؛ انگار سال‌ها از تعطیلی اینجا می‌گذرد. بی‌خیال در و دیوار را برانداز می‌کنم و به وضوح می‌بینم که نگهبان هم من را می‌پاید. ظاهراً برای او هم سوال شده که چرا جلوی زندان تعطیل شده می‌پلکم! تا وقتی از در زندان فاصله بگیرم و خودم را به دیوار شمالی زندان برسانم، چهارچشمی دنبالم می‌کند. بعدتر و با گفتگو با یکی از کارکنان زندان، می‌فهمم او از جمله آخرین نگهبان‌هایی است که از زندان رجایی‌شهر پاسبانی می‌کند.

زندان رجایی‌شهر در شمال غرب کرج در استان البرز است که ۶۰ هکتار وسعت دارد و تقریباً چهار طرف آن همجوار با خانه‌های مسکونی است؛ اما دیوار شمالی زندان در کمترین فاصله با بافت مسکونی قرار دارد. آنقدر نزدیک که خانه‌های مردم در چند متری دیوارهای زندان است و اینطور که معلوم است، جمعیتی که برای ملاقات زندانیان می‌آیند تداخل قابل توجهی با این فضای دارند. خیابان «انقلاب اسلامی شمالی» بهترین محل برای گفتگو با همسایه‌های زندان است. چندان خبری از رفت و آمد نیست. به هرکس که می‌بینم برای گفتگو رو می‌زنم اما وقتی می‌فهمند موضوع زندان است، تن به مصاحبه نمی‌دهند.

در خیابان همجوار تاکسی زردرنگی را می‌بینم که راننده‌اش درِ ماشین را باز کرده، رو به خیابان نشسته و روی صندلی ماشین ناخن‌هایش می‌گیرد. نزدیک می‌شوم و سلام می‌کنم. همان‌طور که ناخنش را کوتاه می‌کند، سرش را بلند می‌کند و جواب می‌دهد. موضوع را که می‌گویم، با نگاه مشکوکی طلب کارت خبرنگاری می‌کند. وقتی نشانش می‌دهم اخم‌هایش باز می‌شود و انگار سدی که میان‌مان است، می‌شکند. نامش را نمی‌گوید و اجازه نمی‌دهد تصویر یا صدایش را ضبط کنم. چهل سال همسایه زندان بوده است؛ در خیابان انقلاب اسلامی شمالی و دقیقاً روبروی دیوارهای رجایی شهر.

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

چهل سال است از در خانه که بیرون می‌آید، دیوارهای بی‌روحش را روبروی خود می‌بیند و برجک‌های نگهبانی چهارچشمی خیره‌اش می‌شوند؛ می‌گوید: «از طبقه دوم و سوم به حیاط زندان اشراف داریم. البته زندانی‌ها در دیدرس نیستند، چون حیاط اصلی زندان از دیوارها خیلی فاصله دارد». وقتی از تأثیر زندان بر حال و هوای مردم محله می‌پرسم جواب می‌دهد: «بالاخره از لحاظ روحی روانی روی ما تأثیر داشته است. یکی از مشکلات این منطقه نویزی و پارازیتی است که روی زندان می‌انداختند تا از ارتباط زندانیان با خارج از زندان جلوگیری کند. این قضیه هم روی تماس‌های موبایلی اثرگذار بود، هم روی اینترنت محله و هم روی روان مردم. همراه اول که خیلی وقت‌ها آنتن ندارد، ایرانسل هم بگیر نگیر دارد. رفت و آمد ملاقاتی‌ها هم کم و بیش منطقه را شلوغ می‌کند؛ اما خیلی محله‌ها شلوغی دارد؛ اینکه بگویی مشکل خاصی برای ما به وجود آورده باشند، نه؛ این‌طور نبود».

اینجا فضای فرهنگی نیاز دارد

چهار دهه همسایه زندان بوده و در کلماتش پیداست که حس می‌کند نسبت به زندان حق آب و گل دارد: «نظر ما این است که اینجا به فضای سبز یا به محیط آموزشی و فرهنگی تبدیل شود. فقط برج‌سازی و آپارتمان‌سازی نشود. اطراف را ببینید! این منطقه نیاز به فضای سبز و مجتمع‌های فرهنگی و تفریحی دارد. این محله هیچ فضای سبز و مکان فرهنگی نیست. فقط یک پارک دویست متری داخل شهرک است که نه می‌توان در آن دوید، نه می‌توان ورزش کرد و نه لوازم ورزشی دارد.»

گرچه مستقیم از رجایی‌شهر گلایه‌ای نمی‌کند اما آسیب‌های این همسایگی ناخواسته از میان حرف‌هایش سر در می‌آورد: «اینجا واحدهای خالی زیادی داریم که کسی در آن ساکن نشده است. یکی دو سال گذشته ساخت‌وسازها زیاد شده و جمعیت ساکن در محله به مرور بیشتر می‌شود. به همین خاطر بهترین کار این است که از این مکان استفاده بهینه شود. استخر و باشگاه و سینما و مجموعه‌های فرهنگی و تفریحی بسازند. مثلاً تنها سینمایی که در این منطقه وجود دارد یک سینمای قدیمی و به درد نخور در گوهردشت است. نیازهای فرهنگی این منطقه زیاد است ضمن اینکه وجود زندان در این منطقه باعث شده قیمت خانه و زمین پایین بیاید و روی ارزش املاک اثر منفی داشته باشد».

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

با اینکه او از تأثیر منفی وجود زندان بر ارزش ملک و املاک منطقه می‌گوید، وقتی از بنگاه املاکِ روبروی زندان در این باره سوال می‌کنم، خیلی محکم می‌گوید «نه، تأثیری نداشته است». بعداً با پرس‌وجویی که از اهالی منطقه می‌کنم، ساکنان بیشتری هستند که می‌گویند همجواری با زندان روی قیمت خانه‌شان تأثیری نداشته است، اما یکی از ساکنان کرج می‌گوید این اختلاف قیمت سال‌های قبل محسوس بوده و اطراف زندان، ارزش املاک کمتر محاسبه می‌شده است اما به تدریج این اختلاف قیمت کمتر شده و انگار وجود زندان در خانه‌های نوساز تأثیر چندانی نداشته و به مرور در تصمیم‌گیری و انتخاب خریداران نیز اثر خود را از دست داده است.

این همسایه قدیمی زندان رجایی‌شهر با اینکه از مجاورت با زندان رجایی‌شهر چندان دل خوشی ندارد، خاطره بدی هم از این هم‌جواری به ذهنش نمی‌رسد. حتی وقتی از او درباره ناامنی در منطقه به سبب وجود زندان می‌پرسم، دعوا یا فضای ناامنی خاصی را به خاطر ندارد: «چیز خاصی به ذهنم نمی‌آید. فقط زمانی که می‌خواستند کسی را اعدام کنند کمی شلوغ می‌شد، ولی در کل درگیری نبود. البته مردم این منطقه از جابجایی زندانیان رجایی‌شهر خوشحال شده‌اند». بعد هم ادامه می‌دهد: «بالاخره ما هر روز از جلوی زندان رد می‌شویم؛ پیاده‌روی می‌کنیم یا با ماشین عبور می‌کنیم. انگار همیشه یک غمی روی دلت باشد که یک سری مجرم و متهم اینجا زندانی هستند، کار نداریم مقصر هستند یا نیستند…»

همیشه یک عده راضی‌اند؛ یک عده شاکی!

کمی از زندان دور می‌شوم تا با دیگر همسایگان زندان که فاصله بیشتری با زندان دارند هم صحبت کنم. زنی مانتویی، جوان و تقریباً سی ساله را می‌بینم که در حال خروج از خانه است. با اینکه انتظار داشتم از وجود زندان در همسایگی خودش گلایه و شکایت کند، در کمال تعجب هیچ گله و شکوه‌ای نداشت: «چهار پنج سال است که ساکن اینجا هستیم، در خیابان صیاد شیرازی. مشکل خاصی هم نداشتیم و راضی هستیم». سوال می‌کنم یعنی برای شما فرقی ندارد که زندان تخلیه شده است؟ خیلی محکم می‌گوید «نه!». درباره تغییر کاربری زندان هم نظری ندارد و می‌گوید: «مسئولان کی به حرف‌های ما گوش کردند که الآن گوش کنند؟ هر کاری بخواهند انجام می‌دهند!».

در یکی از کوچه‌های مشرف به زندان راه می‌روم که خانمی جاافتاده، با سن تقریبی پنجاه شصت سال را می‌بینم که در پارکینگ خانه‌ای را باز می‌کند. یک موتور سه‌چرخه شیک و جدید جلوی خانه پارک شده و قصد دارد آن را داخل ببرد. خودم را می‌رسانم. تا می‌فهمد خبرنگار هستم و درباره زندان پرس و جو می‌کنم با لبخندی معنادار می‌گوید: «ما خودمان توی زندان هستیم!». تعجب را از چهره‌ام می‌خواند و برای اینکه متعجب‌ترم کند، می‌گوید: «چند تا از پسرها و شوهرم توی زندان هستند!». مردد می‌مانم؛ یعنی زندانی هستند؟ احساس ناامنی نمی‌کنم ولی چطور می‌شود از یک خانواده چند نفر در زندان باشند؟

نه می‌توانم از کلمه پیرزن برای توصیفش استفاده کنم، نه زن میانسال! اسمش طاهره است، ولی دستور می‌دهد از فامیل مستعار استفاده کنم. خیلی محکم و جدی و باصلابت صحبت می‌کند. می‌گویم چشم. انگار سال‌ها حضور در زندان روحیاتش را عوض کرده باشد، نگاه و لحن مردانه است. حتی میان حرف‌ها، اصطلاحات مردانه و خشن استفاده می‌کند. همینطور که روی موتور سه‌چرخه‌اش نشسته منتظر است دست از سرش بردارم، می‌پرسم: «چطور همسر و پسرهایتان زندان هستند؟» جواب می‌دهد: «خیلی از اقوام نزدیکم زندان هستند؛ شاید ده نفر! فقط از خانواده خودمان شوهر و سه پسرم زندان هستند. کارشان خدمات و نظارت روی دوربین‌ها و این جور چیزها است».

او که خودش و خانواده‌اش در فضای زندان رفت و آمد دارد، نسبت به همسایگی با رجایی‌شهر بی‌خیال است و حتی شاید ناراحت است: «در این سال‌ها مشکلی به خاطر همسایگی با زندان نداشتیم. شرایط خوب بود. من که ناراحتم. تا وقتی زندان اینجا بود، بچه‌ها و شوهرم اینجا بودند و کنار هم ناهار می‌خوریم. حالا باید این‌همه راه بروند تا زندان قزل‌حصار!؟». گمان می‌کنم بالاخره در این خیابان‌های اطراف خیلی‌ها مثل طاهره خانم باید باشند که از کارکنان رجایی‌شهر بوده‌اند و حالا باید هرروز خودشان را به زندان‌های جدید برسانند. آنها معدود کسانی هستند که نه تنها از تعطیلی زندان رجایی‌شهر خوشحال نیستند، بلکه ناراحت هم شده‌اند!

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

فعلاً محبت کنید درخت‌ها را آب بدهید!

به دیوار شمالی زندان برمی‌گردم. روی دیوار ساختمان‌های سه چهار طبقه‌ای که مشرف به زندان هستند، یکی در میان نقاشی‌هایی کشیده‌اند. بیشتر ساختمان‌های اطراف زندان عموماً سه طبقه هستند. تا اندکی پیش، برای اینکه ساختمان‌ها روی زندان اشراف کامل نداشته باشند، مجوز ساختمان‌ها نهایتاً سه طبقه بوده صادر می‌شد، ولی ساختمان‌های نوساز چهار طبقه هستند. وقتی با اهالی محله صحبت می‌کنم متوجه می‌شوم خانه‌های چهار طبقه اطراف، همین یکی دو سال گذشته ساخته شده‌اند؛ بعد از آنکه تصمیم برای تعطیلی زندان رجایی شهر جدی شده و این جابجایی، افزایش طبقات ساختمان‌ها را میسر کرده است.

خودم را به یکی از ساختمان‌های نوساز و چهارطبقه می‌رسانم که اگر روی پشت‌بام آن بایستی، شاید تمام محوطه زندان پیش چشمت باشد. احتمالاً با یک دوربین به راحتی می‌توان از زندان و زندانی‌ها عکاسی هم انجام داد! جلوی ساختمان مردی جاافتاده نشسته است. خونگرم و صمیمی به نظر می‌رسد. ۱۴ سال است که هر روز صبح چشمش به دیوارهای زندان می‌خورد. دو تا درخت در پیاده‌رو یا بهتر بگویم زمین‌های خاکی کنار خیابان اصلی کاشته است که لااقل یک بار در ماه آنها را آب می‌دهد. شهرداری منطقه به موازات خیابان انقلاب اسلامی شمالی، درخت‌هایی کاشته که بعد از پنج شش سال چندان رشد نکرده‌اند. می‌گوید: «ده بار به شهرداری زنگ زده‌ام که چرا به این درخت‌ها آب نمی‌دهید؟ می‌گویند ما آب می‌دهیم، شما نمی‌بینید! وقتی می‌گویم من تمام روز حواسم به این درخت‌ها است، می‌گویند شب‌ها آب می‌دهیم». بعد دو تا درخت خودش را نشان می‌دهد که از سایر درخت‌ها بیشتر رشد کرده‌اند.

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

پیرمرد اهل دلی است؛ از توجهش به درخت‌ها معلوم است. درباره تعطیلی زندان رجایی‌شهر می‌گوید: «اینکه زندان را تعطیل کردند خوب است. من خودم نوه‌ای دارم که درباره همه چیز سوال می‌پرسد. بعضی وقت‌ها آنقدر سوال می‌پرسد که می‌گویم برو، حوصله‌ات را ندارم! شاید تا حالا ده بار از من پرسیده این دیوار چیست؟ می‌گویم زندان. باز می‌پرسد زندان چیست؟ باید توضیح بدهم که زندان کجاست؟ چرا دیوار دارد؟ چرا زندانبان دارد! چرا داخلش آدم‌ها را زندانی کرده‌اند! چرا آدم‌ها می‌افتند زندان! چه کار می‌کنند که زندان می‌افتند! خیلی حرف‌ها را نمی‌شود زد! یا باید دروغ بگویم یا سرش را با چیز دیگری گرم کنم که از زندان چیزی نپرسد» ادامه می‌دهد: «جرأت ندارم نوه‌ام را بیاورم پای درخت‌هایم. تا بیاید، سوال می‌کند این دیوار چیست و همان سوال‌های قبلی را مدام تکرار می‌کند».

وقتی از مواجهه‌اش با زندان و ملاقاتی‌ها می‌پرسم، جواب می‌دهد: «ما زیاد با زندان کاری نداشتیم. فقط بعضی روزها ملاقاتی‌ها می‌آمدند و می‌رفتند. مشکلی نبود. الآن زندانی‌ها را برده‌اند قزل‌حصار، خُب آنجا هم که دور تا دورش آپارتمان است! مگر قزل‌حصار بیابان است؟ چه فرقی می‌کند که زندانی‌ها در رجایی‌شهر باشند یا قزل‌حصار؟ هر دو در فضای شهری است. تازه اینجا زندان چهارصد پانصد متر از دیوار اصلی فاصله داشت، ولی شنیده‌ام که آنجا این‌طوری نیست».

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

آخرین سوالم درباره انتظار اهالی منطقه از مسئولان برای تغییر کاربری زندان است. همانطور که می‌خندد، دوباره به درخت‌هایش نگاه می‌کند و می‌گوید: «بیشتر از بیست بار به شهرداری زنگ زدم برای آبیاری درخت‌ها و جواب نگرفته‌ام. بعد شما از من می‌خواهید به مسئولان بگویم زندان را چه کار کنند؟ مسئولان همین درخت‌ها را کمی آب بدهند تا جلوه اطراف زندان بهتر شود، نمی‌خواهد به حرف ما گوش کنند و زندان را به پارک و مجتمع‌های فرهنگی تفریحی تبدیل کنند. همین درخت‌ها را آب بدهند کافی است».

فقط فکر درآمدزایی از رجایی‌شهر نباشید!

از گفتگو با اهالی منطقه متوجه می‌شوم گویا بخشی از اهالی محل، شکایت چشم‌گیری از همسایگی با زندان و مشکلات ناامنی مربوط به آن ندارند. گرچه رجایی شهر سایه سردی بر روح محله انداخته است. خانه‌های اطراف زندان هم مرتب و به‌روز هستند و نمای نسبتاً خوبی دارند؛ اگر پشت به زندان بایستید انگار نه انگار که در چند متری یکی از اصلی‌ترین مراکز امنیتی و بازداشت مجرمان کشور هستید.

برای بعضی از اهالی منطقه، بود و نبود زندان و زندگی در همسایگی آن چندان اهمیتی ندارد. شاید مسئولان و تصمیم‌گیران، بنا بر وظیفه و بررسی‌های خودشان برای مدیریت امورات زندان دست به این تغییر زده‌اند، اما هرچند که اهالی معترف یا متوجه نباشند اما به هر حال همسایگی با زندان روی روحیات و فضای عمومی این منطقه از کرج تأثیر خودش را داشته است.

بیشترین و مهم‌ترین انتظاری که همسایه‌های زندان رجایی‌شهر از مسئولان داشتند، تغییر کاربری زندان به نفع مردم بود؛ آنها مخالف فروش زمین‌های زندان بودند و دوست داشتند به جای درآمدزایی از آن، فضای فرهنگی برای اهالی ساخته شود. با توجه به ساخت‌وسازهای گسترده چند سال گذشته و با وجود شهرک‌هایی مختلف مثل شهرک کوثر در اطراف زندان، تغییر کاربری زندان رجایی‌شهر به فضای سبز، پارک، سینما، باشگاه ورزشی، مجتمع‌های تفریحی و فروشگاهی، بیشترین درخواست مردم است. انگار امروز که زندانیان رفته‌اند مردم مردم منطقه نگران آن هستند که سازمان زندان‌ها و قوه قضائیه از رجایی‌شهر برای درآمدزایی بیشتر استفاده کنند و تمام محوطه زندان را به فضای مسکونی و محل رشد برج‌های ده‌ها طبقه‌ای تبدیل سازد.

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

البته آنطور که مسئولان قوه قضائیه اعلام کرده‌اند هنوز تصمیمی برای کاربری زندان رجایی‌شهر گرفته نشده است. بدون شک هر نوع تغییر کاربری در زندان رجایی‌شهر باید متناسب با نیازهای منطقه و انتظارات مردم و همسایه‌های این زندان باشد. همسایه‌هایی که دهه‌ها هم‌جواری با زندان را به جان خریده و حتی امروز نیز شکایت چندانی از این زندان ندارند و قدردان امنیت و آسایش منطقه هستند.

قزل حصار هم موزه و باغ می‌شود؟!

زندان قصر آخرین و معروف‌ترین نمونه‌ای است که به سرنوشت رجایی شهر دچار شده و چند سالی است به باغ موزه تغییر هویت داده و به عنوان محیطی فرهنگی به جای زندانیان میزبان خانواده‌ها و گردش‌های تفریحی و سیاحتی آنهاست. بعد از گذر این سال‌ها، موزه قصر، فضای جالبی به خود گرفته است. همانطور که چرخی می‌زنم فکر می‌کنم آیا چنین تغییری در انتظار رجایی شهر است؟ در راهروها مثل روح سرگردانی پرسه می‌زدم که مرد تقریباً قد بلندی با ظاهری محکم و لباس‌هایی اتوکشیده انگار با مأموریت آنکه سوالاتم درباره رجایی‌شهر را پاسخ دهد نزدیکم می‌شود.

وقتی متوجه کنجکاوی‌هایم درباره سرنوشت زندان‌ها می‌شود، تعریف می‌کند: «اردیبهشت ماه بود که چند نفر از شهرداری و نهادهای دیگر استان البرز به بازدید باغ موزه قصر زندان آمدند. هدف‌شان از بازدید، مشخص کردن و تصمیم‌گیری برای سرنوشت زندان رجایی شهر بود. قرار شد استانداری البرز، زندان رجایی‌شهر را تملک کند و بعد کاربری آن را تغییر دهد. در حال حاضر، بحث این است که زندان رجایی شهر تبدیل به چه شود؛ هتل، موزه یا حتی مجموعه فرهنگی و هنری. از اردیبهشت ماه بعد از بازدید از زندان قصر، برنامه انتقال زندانیان در دست اجرا بوده است تا این مکان را به یک مرکز عام‌ المنفعه تبدیل کنند. رجایی شهر قبل از انقلاب ساخته شد و مانند زندان قصر یا حتی قزل‌حصار، ابتدا در بیابان قرار داشت.

نمونه‌های این‌چنینی بسیاری داریم که زندان یا پادگانی خارج از شهر ساخته می‌شود ولی با گسترش شهرنشینی و ساخت و ساز، در مرکز و بافت مسکونی قرار می‌گیرند، با این حال حتی اگر اهالی محل اعتراضی نداشته باشند، زندان نباید مجاورت و نزدیکی با محل سکونت خانواده‌ها داشته باشد بنابراین دست به تخلیه رجایی شهر زده‌اند.

او لابلای حرف‌هایش حتی اشاره می‌کند که طرح تخلیه زندان قزل‌حصار هم داده شده است و بعد نمونه‌های بیشتری از این تغییر کاربری را می‌شمارد: «پارک هنرمندان ابتدا پادگان نظامی بود، ولی بعد از تملک آن توسط شهرداری به پارک تبدیل می‌شود؛ یا اولین باغ وحشی که در ایران در میدان ونک ساخته شد، بعد از چند سال در اثر اعتراض مردم و عدم تناسب همجواری، آن را به خارج از شهر منتقل کردند. اوایل انقلاب نیز زندانی را در ابتدای اتوبان کردستان کامل تخریب کردند که در حال حاضر تبدیل به بازار میوه و تره‌بار شده است.

چهل سال همسایگی با زندان و زندانی و زندان‌بان!

او تاکید می‌کند که انتقال زندانیان و زندان رجایی شهر جنبه سیاسی نداشته است و با نقل قول‌های متعدد یادآوری می‌کند که از مدت‌ها قبل برای این تغییر کاربری برنامه‌ریزی شده بود. دست آخر هم درباره نحوه این تغییر کاربری پیش‌بینی می‌کند: «احتمال زیاد، فقط ساختمان اصلی را نگه دارند و بقیه این محوطه تبدیل به مجتمع فرهنگی هنری شود. تخریب این ساختمان واقعاً حیف است؛ زندانیان زندان قصر که جابجا شدند، بخش زیادی از زندان را تخریب کردند ولی بعد از مدتی شروع به بازسازی آن کردند و به این نتیجه رسیدند که حفظ آن می‌تواند ارزشمند باشد. البته تا جایی شنیده‌ام گزینه تبدیل رجایی‌شهر به هتل هم مطرح شده است! امروز در سراسر دنیا توریست تیره وجود دارد؛ شاخه و گروهی از علاقه‌مندان به جهانگردی که در دنیای واقعی سراغ داستان‌ها و اماکن ترسناک و جنایی می‌روند و از مناطق ترسناک یا فضاهایی که درگیر حوادث تاریخی تلخ یا تراژدی‌های انسانی بوده‌اند بازدید می‌کنند. حتی در هلند یکی از گران‌ترین هتل‌ها قبلاً زندان بوده است! هر تغییری که رقم بخورد باید فکر شده باشد، تغییری که از همه مهم‌تر به نفع مردم منطقه و اهالی محل باشد.»

کد خبر 5859145

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha