محمدعلی رمضانیفرانی تا یکماه پیش مدیر اداره کتاب وزارت ارشاد بود اما با اینکه رایزنیهای فراوانی با صفارهرندی وزیر وقت ارشاد برای جایگزینیاش به جای مجید حمیدزاده صورت گرفت، فرانی تنها بعد از 10 ماه تصدی این مسئولیت آن را واگذار کرد و به قول خودش "بحمدالله" از سمتهای اجرایی جدا شد و به کار سابقش در دانشگاه بازگشت. به این ترتیب و همانند دوره بعد از برکناری حمیدزاده اداره کتاب باید دستکم چندماهی را بدون رئیس به کار خود ادامه دهد که همین نکته طبیعتاً موجب افزایش نگرانیهایی اهالی نشر درباره وضعیت بررسی کتاب و صدور مجوز خواهد شد.
گفتگو با مدیر سابق اداره کتاب را ابتدا از موضوع مورد علاقهاش یعنی وضعیت به گفته او "نامساعد" علوم انسانی در کشور آغاز کردیم و سپس به دنبال ناگفتههایش از 10 ما مسئولیت اداره کتاب و در آخر هم جوایز ادبی دولتی رفتیم که مشروح آن در پی میآید.
* خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: سوال اولم را از دغدغه اصلی خودتان علوم انسانی شروع میکنم شما در زمان تصدی اداره کتاب وزارت ارشاد بارها نسبت به وفور ترجمه در این حوزه انتقاد داشتید و معتقد بودید آثار تالیفی آن کمتر از ترجمهای است. بدی این شیوه کجاست؟
- محمد علی فرانی: همانطور که اشاره کردید بنده در موارد مختلفی در دوران مسئولیتم به این نکات پرداختهام و قریب 14 سال است که در این حوزه مباحثی را مطرح کردهام که بخشی از آنها در نشریاتی مانند "مصباح" چاپ شده است. بنده ضعف کتابهای علوم انسانی را ناشی از ضعف علمی میدانم و از آنجا که در این حوزه تولیدکننده دانش نیستیم و بیشتر مصرفکنندهایم، طبیعتاً قسمت اعظم کتابهایی هم که در این حوزه منتشر میشود آثار ترجمهای است. البته من با آشنایی با روند پیشرفت دانش در جهان و غرب مخالف نیستم و ضروری است آثار علمی دنیا را بشناسیم و بخشی از این شناخت به ترجمه برمیگردد تا دانشجویانمان مطلع باشند چه اتفاقاتی در دنیا میافتد. مشکل از اینجا ناشی میشود که ما در این زمینه مقلد صرف باشیم که متاسفانه تقریباً همینطور است و ما چیزی نزدیک به مقلد صرف هستیم. علوم انسانی از حیث موضوع با سایر علوم متفاوت است. این موضوع انسان و امور مربوط به افکار، اعتقادات اوست و همان اندازه که انسان نسبت به موجودات دیگر پیچیده است علوم انسانی هم نسبت به دیگر موضوعات پیچیده است. این حساسیتها و ویژگیها میطلبد که ما برای علوم انسانی جایگاه خاصی را مطرح کنیم و به طور ویژه به آن بپردازیم. در بدترین وضعیت ما اگر پزشک نداشته باشیم میتوانیم از پزشکان خارجی استفاده کنیم ولی اگر مورخ یا شاعر کم داشته باشیم، نمیتوانیم مورخ و شاعر خارجی بیاوریم تا تاریخ ما را بنویسند و برای ما شعر بگویند.
* شما دغدغههایتان را درباره علوم انسانی تشریح کردید. آیا همین دغدغه ها بود که شما را به سمت اداره کتاب ارشاد کشاند؟ به عبارت بهتر آیا شما راهکاری برای این "توجه ویژه به علوم انسانی در ایران" در جهت توجه بیشتر به آثار تالیفی نسبت به ترجمهای داشتید که میخواستید در وزارت ارشاد پیاده کنید؟
- این دغدغهها بیش از اینکه دغدغههایی اجرایی باشد، فکری و دانشگاهی است اما همانطور که اشاره کردید بیارتباط با قبول مسئولیت در وزارت ارشاد نبود. به هر حال کسی با این دغدغهها اگر در بستر اجرایی فرهنگ قرار بگیرد میخواهد راهکارهایش را برای حل مشکلات به اجرا و عمل نزدیک کند. منتها همانطور که گفتم این راهکارها، راهکارهایی است که باید به صورت بنیادی هم در حوزه علمیه و هم در دانشگاههای ما پیگیری شود. با یک بخش از یک اداره دولتی نمیشود این کار را انجام داد. علوم انسانی رایج مبتنی بر دیدگاههای نظری، اعتقادی و فلسفی خاصی هستند که به میزانی که با آن دیدگاهها موافقت داشته باشیم میتوانیم آنها را بپذیریم و به میزانی هم که موافقت نداشته باشیم طبیعتاً نسبت به آنها انتقاد داریم. علوم انسانی نسخههای متفاوتی برای انسان میپیجد و بسته به اینکه ما چگونه به انسان نگاه کنیم این نسخهها هم متفاوت خواهد بود. آثاری که از غرب میآید مبتنی بر نگاههای دینی، فلسفی و نظری است که متفکران آن دیار درباره انسان داشتهاند. این نگاهها متفاوت است ولی اغلب غیر الهی است. نمیگویم هر چه که در غرب است غیر الهی است اما بسیاریاش اینگونه است. اگر انسان را مطابق دیدگاه توماس هابز "گرگ انسان" تعریف کنیم یک نتیجه میگیریم و وقتی هم که کسی با این دیدگاه میخواهد در زمینه انسان نظریهپردازی کند مطابق با این دیدگاه کار میکند. اما اگر بیائیم تعریف انسان را از کلام خداوند بگیریم طبیعی است که نتیجه متفاوت خواهد بود. بعد از آن دو گام باید به سراغ شناخت مبانی نظری علوم انسانی از دیدگاه اسلام برویم یعنی باید انسانشناسی اسلامی و هستیشناسی اسلامی و معرفتشناسی اسلامی و تمامی مبانی نظری را که پایههای علم هستند، الهی کنیم و اگر اینگونه شد به طور طبیعی نتایج نظریهپردازی آن هم الهی میشود اما اگر غیر الهی و مبتنی بر نظریات سکولار شد، به طور طبیعی آن علوم هم رنگ این مفروضات را میپذیرند. پس نسخه کلی این است که ما از طریق تحول در مبانی و مفاهیم نظری و پایههای علوم، تحول را ایجاد کنیم.
* آیا وزارت ارشاد جایی بود که شما ایدههایتان را در آن پیاده کنید ؟
- همانطور که در بخش قبل عرض کردم این ایدهها ارتباط ارگانیک و مستقیمی با بحث وزارت ارشاد نداشت گرچه آنجا هم یکی از محلهایی بود که این بحثها در آن قابل پیگیری بود و محل اصلی این بحثها دانشگاه بود که الان هم بحمدالله برگشتهایم به همان جا.
* چرا بحمدالله؟!
- چون علاقه اصلی من این موارد است. اداره کتاب بخشی از مجموعه بزرگتری است به نام معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و مباحث خاص خودش را دارد که البته میشد آن دغدغهها را از آن طریق هم پیگیری کرد اما اینگونه نبود که تنها مکان باشد یا امکان پیگیری مباحث مذکور به طول کامل وجود داشته باشد. ادارات ما و از جمله همین اداره کتاب بیشتر تابع مقتضیات اجرایی هستند تا مباحث عمیق فکری و فرهنگی. برای این اداره وظایفی تعریف شده است از جمله اینکه در حوزه کتاب کار نظارت را انجام دهد و همچنین باید مجوزهایی را که لازم است بدهد و ساختاری هم دارد که از پیش از انقلاب به آن شکل داده و اینگونه نیست که بشود به راحتی این ساختارها را تغییر داد. تغییر در این حوزهها نیاز به عمق بیشتری دارد. حداقل برداشت بنده این است که اصولاً الان تلقی درستی از بحث فرهنگ در جامعه ما وجود ندارد. ما فرهنگ را در سازمانهای اجرایی که بیشتر به همین مقتضیات ظاهریش یعنی همان کتاب و روزنامه بر میگردد تعریف میکنیم. البته فرهنگ همه اینها هست اما همهاش اینها نیست. فرهنگ مقوله وسیعی است که نسبت به انسان مثل هوا میماند . یعنی اینکه اصلاً انسان بدون فرهنگ قابل تعریف نیست. سازمانهای اجرایی ما فرهنگ را در کنار اقتصاد، سیاست و غیره به عنوان یک بخش مورد توجه قرار میدهند در حالی که اصلاً نباید اینگونه باشد و بخش فرهنگ اصلاً بخش نیست فرابخش است و باید بر همه مقتضیات جامعه محیط باشد. یعنی فرهنگ باید نتیجه خودش را در اقتصاد و سیاست و رفتارهای اجتماعی نشان بدهد. اگر اینگونه تعریف کنیم آن وقت در زمان اختصاص بودجه نمیآییم از همه جا شروع کنیم الا فرهنگ و اگر در آخر چیزی ماند به این بخش هم بدهیم. طبیعی است که با چنین رویکردی یک وظیفه اجرایی برای اداره کتاب ما هم تعریف میشود و به همین خاطر در بخش تولید کتاب نه میتواند برنامه داشته باشد نه مقتضیات آن که یکی از آنها بودجه است دستش باشد و باید منتظر باشد که کتابهایی تولید شود و نهایتاً آنها را ممیزی کند و نظارتی بر آنها انجام دهد.
تاکید زیادی روی برنامه داشتید. در دوره شما اداره کتاب دارای برنامه شد؟
- من کلّی خدمتتان عرض کردم. البته سعی بر این بود که برنامه اجرا شود اما در تعاریف که نگاه میکردیم میدیدیم که این اداره در این حد تعریف شده است و اصلاً کار ما نبود که وارد حوزههای دیگر بشویم.
* منظورتان این است که برنامهپذیر نبود؟
-اینگونه که الان تعریف شده است بله! چون میگویند این اداره فقط برای صدور مجوز کتاب باید فعالیت کند.
* به نظرتان اداره کتاب همین کار را هم درست انجام میداد؟
- این کار که جزو وظایف اصلی اداره کتاب است گو اینکه همیشه با نقد و انتقاداتی همراه بوده و بخش عمده آنها هم به حق بوده است. به هر حال کسانی که کار تالیفی و ترجمهای و انتشاراتی انجام میدهند توقعشان این است که کارشان در کمترین زمان و با کمترین مشکل مجوز دریافت کند و چاپ شود. به میزانی هم که زمان طولانی شود و کارها به مشکل بربخورد طبیعی است که ناراحت شوند و از مجموعه اداره کتاب ناراضی شوند. سعی در این بود که این فرآیند هم اصلاح شود و تا حدودی هم اینگونه شد. حداقل به تعبیر کسانی که از بیرون نگاه میکردند. فرآیندها اندکی اصلاح شد و سطح کار بررسی کتاب از نظر کارشناسی خیلی بالا رفت. منظورم این است که سطح کارشناسی و بررسی کتاب در این دوره تقریباً به سطح هیئت علمی دانشگاه نزدیک شد و کسانی که نسبت به کتابها نظر میدادند و میدهند و مسئول گروههای بررسی شدند اعضای هیئت علمی دانشگاه بودند و هستند.
* قبل از دوره شما اینگونه نبود؟
- نه نبود یا اگر هم بود به ندرت و مقطعی بود. به هر حال اگر صاحبنظری در سطح هیئت علمی دانشگاه بخواهد درباره کتابی نظر بدهد طبیعی است خیلی از اشکالات ایجاد نخواهد شد و آنجا که میباید تسامح و اغماض باشد این کار به صورت دانسته صورت میگیرد و جایی هم که باید دقت و ریزبینی باشد این کار به طور منطقی انجام میشود. با این شیوه سختگیری بی جا از یکطرف و تسامح بی جا هم از طرف دیگر صورت نمیگیرد چون اگر سختگیری بی جا بخواهد انجام شود حق ناشر و مولف و مترجم ضایع میشود و اگر هم تسامح بی جا صورت بگیرد حق مخاطبان که مردم هستند از بین میرود. بنابراین خط کشی بسیار دقیقی میان دو حق کاملاّ شناخته شده، یکی حق مولف و تولیدکننده و دیگری تمام مخاطبان و در واقع یک نوع توازن میان آنها برقرار باشد. به همین خاطر اگر بینش کسانی که میخواهند کتابها را ارزیابی کنند ضعیف باشد ممکن است حقوق یکی از این دو دسته ضایع شود. با این ارتقاء کارشناسی و بررسی کتاب تا حد زیادی این تعادل برقرار شد.
* گفتید که سطح کارشناسی کتاب در دوره شما ارتقاء پیدا کرد. با این وجود انتقادات نسبت به کند بودن روند صدور مجوز کتاب مطرح بوده و هست. گو اینکه در سه ماهه اول امسال و شاید بنا به دلایلی که بعداً به آن خواهیم پرداخت روند صدور مجوز اندکی شتاب گرفت. چرا با وجود این به گفته شما ارتقای سطح کارشناسی و بررسی کتاب باز هم روند صدور مجوز نشر کتاب کند بود؟
- به نظرم باید دو نکته را از هم تفکیک کرد. یکی روند واقعی ایجاد شده که آمار و ارقام و ورودی و خروجی کتابها را نشان میدهد و دیگری انعکاس اعتراضها و نارضایتیها به خصوص در رسانهها. بخش آمار که کاملاً روشن است و با سیستمی هم که در اداره به لحاظ سختافزاری و نرمافزاری ایجاد شده میتوان به آن اتکاء کرد. 50 درصد و شاید حتی بیشتر از این رقم و حدود 60 تا 70 درصد کتابهایی که وارد اداره میشد سعی میشد که 24 ساعته مجوز بگیرند.
* یعنی 50 درصد کتابهایی که تحویل اداره کتاب میشد 24 ساعته مجوز نشر میگرفت؟
- بله! معجزه هم نمیکردیم. به هر حال اینها کتابهایی بود که نیاز به بررسی آنچنانی نداشت و در صورت تکمیل مدارک و رعایت ضوابط اصلی مورد یک بررسی کلی قرار میگرفت. کتابهای آموزشی، کمک آموزشی وعلمی محض و کتب حوزه پزشکی و از این دست طبیعتاً مورد ممیزی قرار نمیگرفت و بعد از بررسی کلی مجوزشان را دریافت می کردند. ما سعی میکردیم آن 50 درصد بقیه را هم که مورد ممیزی قرار میگرفتند سریع بررسی کنیم. با توجه به کنترلی که من انجام میدادم این کار هم بیش از دو ماه طول نمیکشید و عمده آنها یکماه بررسی میشد.
* به طور مثال چند درصد کتابها اینگونه بود؟
- شاید حدود 80 درصد از این 50 درصدی که عرض کردم اینگونه بود و بقیه هم دو ماه طول میکشید که اگر این را با آن رقم 24 ساعته محاسبه کنیم، میبینیم که متوسط زمان بررسی آنها خیلی بالا نمیرود. گرچه حتی این هم از نظر بنده و دوستان دیگری که در اداره کتاب بودیم مطلوب نبود. مطلوب این بود که اگر میشد یکماه را یک هفته کرد و یک هفته را پنج، چهار و دو روز کرد و لزومی ندارد که بررسی کتاب دو ماه طول بکشد. سفارش همیشگی ما به گروههای مختلفی که کار بررسی کتاب را انجام میدادند این بود که کتاب بیخود و بی جهت نماند. البته در این بین ممکن بود برخی کتابها به خاطر خاص بودن موضوعشان یا به خاطر اینکه شاید در زمان وارد شدنشان به اداره کتاب مقتضیات را رعایت نمیکردند با وقفه در بررسی مواجه میشد. میدیدیم که برخی کتابها مثلاً در حوزه دین اصلاً به لحاظ محتوایی ضعیف بودند و هیچ آدم دینآشنایی نمیتواند بپذیرد که اینها حرفهای دینی باشد. به هر حال چنین کتابی میخواهد به عنوان اصول دین یا فروع دین یا اخلاق وارد جامعه شود. قطعاً کسی که ربطی هم به اداره کتاب ندارد و مثلاً فعالیت در حوزه علمیه میکند نمیتواند بپذیرد که این حرفها، حرفهای دینی باشد. گاهی این کتابها عودت داده میشد تا مولف برود با استادان آن حوزه مشورت بکند. بعضیها از این تعامل خوشحال میشدند و تشکر میکردند و بعضی هم گلایه میکردند و قبول نمیکردند و میگفتند ما زیر بار نمیرویم و یا میگفتند ما کسانی را نداریم که برویم با آنها مشورت کنیم و اصرار میکردند که کتابشان به همین شکل چاپ شود. اینها از مواردی است که گرچه به لحاظ کمی زیاد نیستند میمانند و محل نزاع میشوند و اگر آن افراد هم دست به رسانهای داشته باشند اعتراضشان را مطرح میکنند. در هر حال نماد بیرونیاش این میشود که گیر اداره کتاب خیلی زیاد است. حتی در این موضع هم سعی بر این بود که اشکالات به حداقل برسد و آن میزان که میشود تسامح کرد و مسائلی را نادیده گرفت این کار صورت بگیرد. اما یکی دیگر از مسائلی که وجود داشت این بود که خیلیها میآمدند و نسبت به کتابی که ما مجوز داده بودیم اعتراض میکردند.
* اینها از چه دستهای بودند و واکنش شما در اداره کتاب نسبت به اعتراض آنها چه بود؟
- خیلی از اهل فن و حتی مردم عادی کتاب را میآوردند و کتاب هم از همانهایی بود که ما سعی کرده بودیم مشکلش را حل کنیم و رضایت مولف را جلب کنیم. آن مقداری از مسئله که قابل توجیه بود طبیعتاً توضیح میدادیم و اگر هم موارد خاصی بود که واقعاً از دست ما دررفته بود و نباید آن کار صورت میگرفت ما هم عذرخواهی میکردیم و هم اگر نیاز بود در چاپهای بعدی تذکر میدادیم که آن موارد رفع و رجوع و اشکالاتش برطرف شود.. این روند تقریباً یک حالت روزمرگی به اداره کتاب داده بود و مقداری ما را از آن کارهای اساسی و بنیادی که میباید در جهت ساماندهی امور انجام میدادیم باز میداشت. از طرفی اداره کتاب در دورههای مختلف، گستره وظایفش متفاوت بود. گاهی صدور مجوز موسسه انتشاراتی هم با این اداره بود و حتی توزیع کاغذ و خرید کتاب و بسیاری مسائل دیگر به عهده این مجموعه بود که البته به مرور زمان به مجموعههای دیگری واگذار شد و الان هم عمده کار اداره کتاب منحصر به بحث صدور مجوز شده است که البته به دید شخصی بنده چیز مطلوبی نبود. به نظر من این مجموعه باید به قول معروف پکیجی باشد که حلقههای آن بتوانند همدیگر را تکمیل کنند. بخشی از آن ارزیابی کتاب باشد، بخش دیگر تعامل با ناشران و بخش دیگر تمدید مجوزها و خرید کتاب و غیره باشد.
* نکتهای که در دوره 10 ماهه فعالیت شما مورد توجه جدی واقع شد بحث صدور مجوز تجدید چاپ یا به عبارت بهتر عدم صدور مجوز تجدید چاپ کتاب بود. یعنی کتابها بیشتر از آنکه کار بررسیشان طولانی شود صدور تجدید چاپشان طول میکشید. گفته میشود این اقدام به این دلیل بود که نشان داده شود که هر کتابی که در دورههای قبل مجوز نشر دریافت کرده لزوماً در این دوره هم قابل چاپ نیست. این فرضیه ارتباطی با سیاستهای فرهنگی دولت نهم داشت که سعی دارد حساب خود را از دولتهای قبل جدا کند. به عنوان کسی که در ماههای پایانی این دولت مسئولیت داشتید در این باره توضیح دهید.
- این هم از همان مصادیقی است که به لحاظ کمی صحیح نیست. یعنی آنگونه که انعکاس یافت نبود و اینطور نبود که تعداد زیادی کتاب یا به قولی همه کتابها بررسی مجدد شده باشد. البته آنگونه که در قانون دیده شده، هم صدور مجوز اولیه در اختیار اداره کتاب است و هم مجوز اعلام وصول که البته ناشران گاهی آن را کاری صوری میبینند. اعلام وصول به این معناست که کسی میرود برای کتابی مجوز دریافت کند و آن محتوا که تحویل اداره کتاب شده مورد قبول واقع میشود و آن شخص مجاز میشود که کتاب را به همان شکل چاپ کند. قانونگذار احتیاطی را در نظر گرفته است به این تعبیر که ممکن است تعدادی ولو کم هم باشند بعد از اینکه مجوز را دریافت کردند در محتوای کتاب دستکاری کنند و بخشی از آن را تغییر بدهند و چاپ و منتشر کنند.
* این نگرانی شما از کجا ناشی میشد؟
- نگرانی بنده نیست، این را قانونگذار وضع کرده است. به خاطر این گفتهاند که بعد از اینکه کتاب چاپ شد صاحب آن باید مجوز توزیع که عنوان آن "اعلام وصول" است بگیرد که نظارت بعد از چاپ هم وجود داشته باشد و نشان بدهد مجوزی که دریافت شده دقیقاً اجرا شده و از زمان اخذ مجوز تا چاپ تغییر در محتوای مجاز داده نشده است. این همانند مجوز پایان کار شهرداری است. شما یک مجوز میگیرید که ساختمان را با فلان ویژگیها بسازید و بعداً میآیند به شما "پایان کار" میدهند و میخواهند بدانند شما همانطور که مجوز گرفتهاید، بنا را ساختهاید یا رفتهاید یکجا دیوار کشیدهاید و از بنا کم و زیاد کردهاید. این لازم است چرا که ممکن است در جاهایی اشکالاتی به وجود بیاید. مثلاً تعداد صفحات زیاد و کم شود و تصویری به مطلب اضافه شود که قبلاً مجوز نداشته است. به همین خاطر آن کتاب بررسی میشود البته زیاد طولانی نخواهد بود. در برخی دورهها بعضی مسئولان بودهاند که اعتقادی به ممیزی کتاب نداشتند و این را اعلام هم میکردند و چیز پنهانی هم نیست که بگوئیم دولت نهم آن را کشف کرده است.
* ولی همه کتابهایی که در ایران چاپ میشود چه این دوره چه دورههای قبل بررسی و به هر نوعی ممیزی شده است.
- اگر به سوابق دقیق وزارتخانه مراجعه کنید میبینید چنین افرادی بودهاند. کسانی بودند که اصلاً اعتقادی به ممیزی نداشتند و بعضی وقتها بررسی کتاب اصلاً تعطیل بوده است. بعضیها هم به تسامح نسبتاً فراگیر قائل بودند و بجز در مواردی خاص بقیه موارد را آسان میگرفتند. البته نمیخواهم این موضوع را هم که اصولاً نیازی به ممیزی هست یا نه تخطئه کنم و بگویم چیز بدی است. به هر حال بعضی هنوز هم این اعتقاد را دارند که بخش ممیزی کتاب هم مانند مطبوعات شود یعنی روزنامهنگاران مطبوعات و در اینجا نویسندگان کارشان را انجام بدهند و آن را چاپ کنند و بعداً اگر بخش ممیزی اداره کتاب اشکالی را مشاهده کرد باید از طریق دادگاه و قانون آن را پیگیری کند و جلو انتشارش را بگیرد. شاید مقتضیات این کار فراهم نشده باشد و اگر روزی ناشران ما تخصصی شوند بشود این کار را کرد. در حال حاضر شرایط دریافت پروانه نشر در کشور ما خیلی سخت نیست و اگر کسی دارای مدرک کارشناسی باشد و یکسری شرایط عمومی را دارا باشد میتواند بیاید مجوز بگیرد. اما اگر ما هم مانند خیلی از کشورهای پیشرفته که ناشرانشان آدمهای مختصصی هستند و حرفشان در حوزه خاص خودشان ملاک و معیار باشد آنوقت میتوان گفت که ناشران خودشان آثارشان را ممیزی و چاپ کنند و اگر ما نکتهای را خلاف دیدیم به سراغ آنها میرویم.
* به نظر شما ناشر دقیقاً به چه شکل میتواند اثری را که میخواهد چاپ کند ابتدا ممیزی کند؟
این یک وضعیت مطلوب است نه موجود. اکثر ناشران نگاهشان به حوزه نشر عمومی است و هر کتابی که دستشان برسد چاپ میکنند. باید ناشران ما از ابتدا گزینش شوند و تنها به افرادی که دارای صلاحیتهای خاصی هستند مجوز نشر داده شود تا اگر کتابی را منتشر کردند حرف خودشان درباره ممیزی آن کتاب حجیت داشته باشد. در این صورت است که میتوان ممیزی بعد از نشر را پذیرفت و در واقع مسئولیت ممیزی اولیه را به خود ناشر واگذار کرد. به همین خاطر اعضای هیئت نظارت بر چاپ کتاب که اساساً مسئولیت اصلی در این حوزه بر عهده آنهاست و اداره کتاب هم به نحوی مجری دیدگاههای این هیئت است به خاطر آن نوع اعتقادی که در بعضی دورهها وجود داشته و همانطور هم عمل شده در زمان اعلام وصول یک کتاب به سوابقش مراجعه کنیم و ببینیم که در زمانی که مجوز گرفته آیا با بررسی مجوز گرفته یا بدون آن. البته ما تعداد زیادی کتاب این شکلی نداشتیم و در مقطعی مانند نمایشگاه کتاب که همه توجهات به این حوزه معطوف بود و اتفاقاً مقارن انتخابات هم بود، این موضوع کمی بزرگنمایی شد. این کتابها همانطور که گفتم میبایست بررسی مجدد میشد و بررسی مجدد هم میتواند نتایج مختلفی داشته باشد. خیلی از این کتابها بلااشکال دیده میشد و ممکن بود از صاحبان بعضی دیگر از آنها هم خواسته شود که در چاپهای بعدی مشکلات را حل کنند. یادم میآید یک یا دو کتاب در آن مقطع لغو مجوز شد البته لغو مجوز هم نبود بلکه بررسی مجدد شده بود حتی بررسی مجدد هم نبود چون اساساً بدون بررسی مجوز گرفته بودند.
* نمایشگاه کتاب یکماه و اندی قبل از انتخابات ریاستجمهوری شروع شد و طبق اظهارات مسئولان وزارت ارشاد روند صدور مجوز نشر در آن مقطع تسریع پیدا کرد. گفته شد این روند به خاطر نمایشگاه بود آیا ارتباطی میان این مسائل وجود داشت؟
- فکر نمی کنم اینطور بوده باشد. اینگونه نبود که برای ما تعیین تکلیف و دیکته شود که این موقعیت چنین کنید و چنان. در حوزه اداره کتاب خود ما با تعاملی که با هیئت نظارت داشتیم تصمیمگیری میکردیم و اینگونه نبود که از بالا مثلاً معاونت فرهنگی یا شخص وزیر در جزئیات دخالت کنند و بگویند چون الان نزدیک انتخابات هستیم چنین کنید و انتخابات که تمام شد چنان کنید. از سوی دیگر ماهم بنا نداشتیم که در حوزه کاری خودمان دستوری عمل کنیم و از اول هم به آنها گفته بودیم که در حوزه کارشناسی خودمان باید آزادی عمل داشته باشیم و لازم نبود که از بالا به ما بگویند چنین کنید و چنان کنید. خود آقای صفارهرندی هم تا آن میزان که ما با یکدیگر تعامل داشتیم این موارد را رعایت میکردند و دخالت مستقیمی در حوزه کاری ما نمیکردند. من از ابتدا این درخواست را خدمت آقای وزیر داشتم که من با این شرط انجام وظیفه میکنم و انصافاً ایشان هم با بزرگواری که داشتند این موارد را رعایت کردند
* چرا بعد از انتخابات از اداره کتاب وزارت ارشاد رفتید؟
- من از ابتدا هم که در اداره کتاب مشغول شدم بنا به لطفی بود که آقای صفارهرندی و دکتر پرویز به من داشتند. چندماهی بود که آقای حمیدزاده استعفاء کرده بودند. شاید چون به آخر کار دولت نزدیک میشدند بعضی افرادی که برای این پست پیشنهاد شدند ملاحظاتی داشتند اما من چنین ملاحظاتی نداشتم و به این موضوع که بعد از 10 ماه که دورهام تمام میشد فکر نمیکردم مسئولیت را پذیرفتم. حالا هم همینطور. موقعیت مناسبی بود که برگردم سراغ کار دانشگاهی خودم. ضمن اینکه به لحاظ کار اجرایی و بعد از مدتی که من در آنجا مشغول بودم جمعبندی من این بود که در دراز مدت نمیتواند کار مطلوبی باشد چون حجم کار خیلی زیاد بود و من که از ساعت 8 آنجا بودم معمولاً تا 11 شب یک بند مشغول کار بودم. به هر حال مطلوب من این بود که به همان کار دانشگاهی خودم برگردم. به همین خاطر از دوستان خواهش کردم به خاطر اینکه مسئولان هم دستشان باز باشد تا نفر بعدی را بیاورند با استعفاء من موافقت کنند.
بخش دیگری از فعالیت شما در وزارت ارشاد به مسئولیت تعدادی از جوایز ادبی برمیگردد. شما دبیر علمی جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه جلال آل احمد، جایزه پروین اعتصامی و جایزه کتاب فصل بودید. از رفتن آقای منوچهر اکبری (دبیر سابق این جوایز) بگویئد. آیا شما به میل خودتان مسئولیت این جوایز را پذیرفتید؟
- محمدعلی رمضانی فرانی : اساساً ورود من به قضایای ارشاد و اداره کتاب از جایزه کتاب سال شروع شد. آقای اکبری که مسئولیت چندین دوره جایزه کتاب سال را بر عهده داشت هم به خاطر مسئولیتی که در بنیاد دائره المعارف داشت و هم اینکه قرار بود در آینده نزدیک رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شود دیگر تمایل نداشت که دبیری علمی این جوایز را هم داشته باشد و میخواست از آنجا برود. دوستان معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و خانه کتاب هم برای پذیرش این مسئولیت چندین بار با بنده تماس گرفته بودند و من هم در حال بررسی مسئله بودم. با مشورتی که با خود آقای اکبری کردم قرار بر این شد که در دوره بعدی بنده مسئولیت را بر عهده داشته باشم به دلیل اینکه جایزه کتاب سال به هر حال کار علمی و فرهنگی تاثیرگذاری است و ضمن اینکه کار تمام وقتی نبود و با مقتضیات بنده منافاتی نداشت. به همین خاطر این مسئولیت را پذیرفتم و با دوستان مشغول به کار شدیم. در همین رفت و آمد و تعامل بود که پیشنهاد مسئولیت اداره کتاب هم پیوستِ موضوع شد و آن هم کار بسیار خوب و تاثیرگذاری بود و مسئولیت ششمین دورهاش را بر عهده داشتم. همچنین جایزههای کتاب فصل، جلال و پروین اعتصامی هم که با مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی جایگاه خاص خودشان را داشتند و جشنوارههایی بودند که در سطح ملی برگزار میشدند. دبیر علمی این جوایز در انتخاب داوران، تنظیم فرمهای داوری و ارزیابی تا برگزاری جایزه نقش مهمی داشت.
* اینطور به ذهن متبادر میشود که تاسیس جایزه جلال به خاطر به حاشیه بردن جایزه کتاب سال بود و گویا ارادهای هم وجود داشت که بخش داستان جایزه کتاب سال را به همین بهانه حذف کند. با توجه به اینکه قرار بوده و هست که به هر برگزیده جایزه جلال 110 سکه بهار آزادی اهدا شود – گو اینکه دوره نخست آن هیچ برگزیدهای نداشت – درباره همپوشانی این جایزه با بخش ادبیات داستانی جایزه کتاب سال به عنوان دبیر علمی هر دو جایزه، توضیح میدهید؟
من فکر نمیکنم اینگونه که شما میگویید باشد بلکه میخواهم خلاف این را مطرح کنم. طراحی جایزه جلال به خاطر این بود که اهمیت خاصی برای حوزه ادبیات قائل شده باشند چون به هر حال جایزه کتاب سال فراگیر است و در 60 گروه-رشته انجام میشود. جایزه جلال هم در حوزه ادبیات و صرفاً برای اینکه توجه ویژهای به این حوزه صورت بگیرد تاسیس شد. این جایزه در حوزههای ادبیات داستانی، تاریخ مستندنگاری برگزار میشود یعنی همان حوزههایی که این نویسنده در آنها تبحر داشته است و همانطور هم که میفرمایید سطح کمی جایزه هم (110 سکه بهار آزادی) بالاتر از جایزه کتاب سال (50 سکه) است. آن نگاه اولیه که همچنان ادامه دارد مبتنی بر توجه بیشتر و اهمیت دادن به حوزه ادبیات داستانی بود نه کم شدن و احیاناً حذف آن. اما در اجرا بعضی مسائل به وجود آمد که در آنجا همپوشانیها خودش را نشان داد. به این مفهوم که اگر در جایزه جلال یک اثر برگزیده میداشتیم و 110 سکه به آفرینندهاش میدادیم با توجه به تقدم زمانی این جایزه بر جایزه کتاب سال به لحاظ برگزاری این اثر در آن جایزه (کتاب سال) هم حضور داشت و این بحث پیش میآمد که اثری که جایزهای گران مانند جلال آل احمد را گرفته، طبیعتاً و به طریق اولی باید جایزه ارزانتر را هم بگیرد یا اینکه نباید هیچکدام را بگیرد. مثل کسی که در یک رقابت قهرمان کشوری بشود طبیعی است که او در استان هم قهرمان میشود چون لابد قبلاً قهرمان استان بوده که رفته در کشور هم اول شده است. اما منطقی به نظر نمیرسید که یک نویسنده بعد از اینکه 110 سکه جایزه جلال را گرفت بیاید 50 سکه جایزه کتاب سال را هم بگیرد. این قبیل مسائل بعداً باعث دقتها و تجدیدنظرهایی شد و این بحث پیش آمد که صاحب چنین اثر برگزیدهای در جایزه جلال آل احمد، فقط تندیس و لوح تقدیر جایزه کتاب سال دریافت کند و مبلغ ریالی آن را نگیرد.
* ولی این اتفاق در مورد یکی از برگزیدگان و به عبارت دقیقتر شایستگان تقدیر جایزه جلال آل احمد نیفتاد. یعنی او جایزه کتاب سال را هم دریافت کرد.
- این مورد همان منطقی را دارد که مد نظر است چون در آنجا (جایزه جلال آل احمد) شایسته تقدیر شده و نه برگزیده و 25 سکه بهار آزادی دریافت کرده نه 110 سکه در کتاب سال میتوانست جایزه بالاتر را کسب کند. یعنی همیشه کسی که در یک مسابقه سطح پایین برنده میشود جا دارد که در یک مسابقه سطح بالا هم برنده شود. به همین سیاق نمیتوان یک برنده استانی را از حضور در یک جایزه ملی محروم کرد ولی بالعکس آن نه! یعنی منطق آن حداقل برای من روشن نبود. البته نکتهای در این میان هست که باید به آن توجه کرد ما نظرمان این بود که جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی همیشه در راس بماند و جایزهای بالاتر از آن نداشته باشیم. اما در زمان تصویب این جوایز، این دقتها صورت نگرفت.
*منظورتان بحث کمی و ارزش ریالی جوایز است؟
بله. جایزه کتاب سال 26 دوره برگزار شده و جایزهای ملی است و ما میخواستیم که تجدیدنظری شود تا جایزه در سطح ملی بماند و من همیشه این پیشنهاد و تاکید را داشتم.
* چرا نظرتان اجرا نشد؟
- به هر حال باید مبادی تصمیمگیر مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و معاونت فرهنگی ارشاد در این رابطه نظر میدادند. البته آنها هم مایل به این کار بودند اما تامین مالی بحث با مشکل مواجه میشد. چون اگر جایزه جلال به برگزیدگان اهدا میشد و از طرف دیگر ما میخواستیم سطح جایزه کتاب سال ارتقا دهیم، آن وقت باید به حدود 150 نفر برگزیدگان جایزه کتاب سال در 60 گروه آن، بیشتر از 50 سکه مصوب آن مثلاً 60 یا 70 یا 100 سکه اهدا میشد که هزینه بسیار سنگینی را به ما تحمیل میکرد.
* پیشنهاد مشخصتان برای حفظ جایگاه جایزه کتاب سال چه بود؟ آیا برای این هدف میخواستید از ارزش ریالی جایزه جلال آل احمد کاسته شود؟
- شاید این انتظار دور از دسترسی باشد اما مطلوب این بود که جایزه جلال ارزش ریالیاش محفوظ بماند اما ارزش ریالی جایزه کتاب سال افزایش یابد. این پیشنهاد به لحاظ عملی قابل اجرا نمیبود و پیشنهاد عملیتر این بود که سطح کتاب سال ارتقا پیدا کند در عوض سطح جایزه جلال مقداری تعدیل شود.
* به عنوان دبیر علمی چندین جایزه دولتی، نظرتان درباره جوایز خصوصی در ایران چیست؟
نمیتوان سخنی کلی درباره همه جوایز دولتی و به صورت یکجا مطرح کرد چرا که هر کدام مقتضیات خاص خودشان را دارند. مطلوب این است که ما جوایز غیر دولتی با سطح کیفی بسیار بالا داشته باشیم و برای نظام ما هم مطلوبتر است که این جوایز به چند جایزه دولتی محدود نشود. در بخش غیر دولتی و علیرغم اینکه باید مسائلی مانند حامیان مالی جوایز، روند داوریها و خودِ داوران و اعضای هیئت علمی آن حتی شفافتر از بخش دولتی باشد، متاسفانه اینگونه نیست یعنی تعریف این جشنوارهها، متولیانشان، داورانشان و اینکه مثلاً بودجههایشان را از کجا میآورند و توسط چه کسانی تامین میشود، حداقل برای ما که علاقهمند بودیم این مسائل را بدانیم و احیاناً کمکی اگر لازم باشد به آنها بکنیم، مشخص نبود. به هر حال اگر میبایست کمکی صورت بگیرد، باید همه کار شفاف باشد؛ اگر جایزهای هیئت امناء و داورانی دارد، باید همه اینها مشخص باشد و بدانیم که بودجهشان از کجا تامین میشود. متاسفانه گاهی این جوایز با مشکلاتی از قبیل نبود مکان برگزاری، مواجه میشوند که من بدون اینکه بخواهم آنها را تضعیف کنم، میخواهم بگویم که بعضی از این مشکلات به ساختارهای خود این جایزهها برمیگردد. گاهی هم که برای اینکه بگویند ما دولتی نیستیم، پُز اپوزیسیون میگیرند و فاصلهشان را با نظام و دولت زیاد میکنند که این موجب برخی محدودیتها برایشان میشود و در واقع خودشان را در این محدودیتها و قید و بندها گرفتار میکنند. بعضی اوقات هم مسئولان برخی از این جوایز به لحاظ بعضی موضعگیریهای فرهنگی دال بر اینکه با طرز فکر و فرهنگ اکثریت مردم، فاصله دارند و نشان میدهد که بیشتر برون گرا هستند تا دورن گرا و با غیر خودیها سمپاتی و علاقهمندی نشان میدهند، از مردم فاصله میگیرند. اما اگر آنها مقتضیات ملی و بومی و فرهنگی خودمان را رعایت کنند، طبیعتاً مردم هم علاقهمند میشوند تا به آنها کمک کنند.
* هفته گذشته وزیر جدید ارشاد معرفی شد. اگر از شما برای همکاری با دولت دعوتی به عمل بیاید باز هم با آن همکاری میکنید؟
- من برای آقای حسینی آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم در امور مربوط به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کامیاب باشد. همان طور که در بخشهای دیگری که خدمت کرده است. من همان طور که گفتم کار مطلوبم همین کارهای دانشگاهی و نظری است و به قول ما اهل فلسفه اولاً و بالذات این کار را میپسندم. اما در بحث خدمت به بخشهای مختلف نظام اگر به شکل اقتضایی تشخیص دادم که میتوانم در فلان جا مفید باشم و بعد از بررسی آن و با توجه به تواناییهایی که دارم یا ندارم پاسخ خواهم داد. به هر حال نسل ما خود را با انقلاب و امام (ره) و ارزشها شناخته و به همین خاطر اگر در جایی از این نظام به ما نیاز باشد سخت است بگوییم نه.
نظر شما