نیکولاس اونف معتقد است سازهانگاری "دوگانگی دکارتی ذهن و ماده" را میپذیرد، اما در عین حال مفروضههای تجربهگرایانه و واقعگرایانه علوم را به چالش میکشد. به بیان دیگر، او منزلت وجودی جهان خارج از ذهن را منکر نیست، اما بر آن است که ما نمیتوانیم همه ویژگیهای جهان را مستقل از گفتمان راجع به آن بشناسیم.
شرایط مادی نیز اهمیت دارند و نمیتوان همه چیز را به امر ذهنی تقلیل داد. اونف با انتقاد از ونت که سازهانگاری را معنا محور یا معنایی میداند، بر آن است که سازهانگاری چنین نیست.
کردارها که به شکلی زبانی قوام یافتهاند نیروی محرکی هستند که در فرایند قوام متقابل جامعه و کنشگران یا اشخاص عمل میکنند. حقایق آن گونه که ما آنها را میپنداریم از استدلاهایی که در موردشان میشود جدایی پذیر نیستند. واقعیت، کردارها هستند یعنی اعمالی که انجام میشوند و کلماتی که گفته میشوند.
قواعد شرایط انتخاب را شکل میدهند و فرصتهایی را برای ارزیابی هزینهها و پیامدهای راههای بدیل نشان میدهند.
اعمال، جامعه را از طریق قواعد، قوام مجدد میبخشند. این قواعد هم جنبه تکوینی دارند و هم جنبه تنظیمی.
اونف با تکیه بر نظریه کنش کلامی میان نیات سخنگویان و فعالیت زبانی تحت حاکمیت قواعد ارتباط برقرار میکند. به این ترتیب، توافق میان متکلمان و شنوندگان در مورد محتوا و تکالیفی که به طور ضمنی در بیانات وجود دارد، به هنجارها و توافقاتی قوام میبخشد که میتوانند در طول زمان در قالب قواعد نهادینه شوند.
به عبارت دیگر، فهمی مشترک از قواعد وجود دارد و قواعد معنای رفتارها را مشخص میکنند. قواعدند که رفتار بشری را هدایت (و نه تعیین) میکنند و به آن معنا میبخشند.
میان سه نوع کنش کلامی و سه نوع قاعده پیوند برقرار است: کنشهای کلامی اظهاری، هدایتی و تعهدی در مقابل سه نوع قاعده تعلیمی، هدایتی و تعهد.
این قواعد هستند که عوامل مادی را به منابع تبدیل میکنند، زیرا به برخی از کارگزاران فرصت آن را میدهند از مواردی که براساس قواعد به آنها دسترسی دارند، برای ایجاد قواعدی جدید که به نفع خودشان است استفاده کنند.
رابطه قواعد با منابع مبتنی بر این فرض است که درجهای از کنترل بر شرایط مادی لازم است؛ یعنی آگاهی عملی شرایط مادی و همچنین قواعدی را که اجتماعاً بر ساخته شدهاند مد نظر قرار میدهد. با توجه به دسترسی متفاوت به منابع، روابط اجتماعی نامتقارن یا روابط قدرت یا به تعبیر اونف "حکم" شکل میگیرد.
نظر شما