پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۱ آذر ۱۳۸۸، ۱۹:۲۷

رهبر معظم انقلاب:

قانون جنبه‌ الزام‌آور و حاکمیتى‌ و ولایتى دارد/ روحیه‌ تحمل حرف مخالف را بالا ببرید

قانون جنبه‌ الزام‌آور و حاکمیتى‌ و ولایتى دارد/ روحیه‌ تحمل حرف مخالف را بالا ببرید

حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی فرمودند:"قانون جنبه‌ى الزام‌آور و حاکمیتى و ولایتى دارد. شما با قانون دارید اعمال ولایت می‌کنید بر جامعه، اعمال اقتدار می‌کنید بر جامعه؛ بنابراین قانون الزام‌آور است".

به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت سالروز شهادت آیت الله شهید سید حسن مدرس و روز مجلس و قانو‌گذاری، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای متن کامل بیانات ایشان را در دیدار رییس و نمایندگان مجلس هشتم در سوم تیرماه سال جاری (3/4/1388)، برای اولین‌بار منتشر می‌کند. متن سخنرانی به این شرح است:

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خیلى خوشامدید برادران و خواهران عزیز! امیدواریم ان‌شاءاللَّه این دوره‌ى جدید مجلس براى کشور، براى یکایک خود شما در آرزوهایى که هر انسان مؤمنى با توجه به حضور در محضر الهى دلبسته‌ى به آنهاست، مبارک و منشأ خیر باشد.

ایام ماه مبارک رجب است. اولین چیزى که در این ایام و بعد در ایام ماه مبارک شعبان، بالاخره در پله‌ى سوم و بالاتر در ماه مبارک رمضان باید مورد توجه یکایک ما قرار بگیرد ـ هر جا هستیم ـ اصلاح خود و زدودن غفلت‌ها و ظلمت‌ها از دل خود باید باشد؛ اصل این است. همه‌ى این ماجراها و کشمکش‌هایى که در زندگى بشر، در بعثت انبیاء، در مبارزات اجتماعى و سیاسى و نظامى‌اى که پیغمبران الهى با دشمنان خدا داشتند ـ رنج‌ها، محنت‌ها، شادى‌ها، پیروزى‌ها، شکست‌ها، همه و همه ـ مقدمه‌ى این است که انسان بتواند در هنگام عبور از این مرزى که ناگزیر باید از آن عبور کرد ـ یعنى مرز زندگى مادى و حیات اخروى و دائمى ـ شادمان باشد، خرسند باشد، حسرت‌زده نباشد؛ همه‌ى حرف‌ها براى این است. اگر گفته‌اند اخلاق خوب داشته باشید، اگر گفته‌اند عمل به این مقررات داشته باشید، اگر گفته‌اند مبارزه کنید، اگر گفته‌اند عبادت کنید، همه براى این است که این ماده‌ى خامى را که به ما سپرده شده است، به کیفیت مطلوب و محصول بهینه برسانیم و از این دروازه خارج کنیم؛ براى این است که این صفحه‌ى سفیدى که به ما سپردند تا آن را با اعمال خود منقش کنیم، با نقش زیبایى، با نقش مطلوبى از آب در بیاوریم و روى دست بگیریم و برویم. همه چیز آن‌جاست، سرنوشت آن‌جاست؛ این‌ها مقدمه است. در این اردوگاهى که ما امروز در آن مشغول تمرین هستیم، براى این که تا یک جایى این تمرین به کار ما بیاید، باید سعیمان بر این باشد که در این اردوگاه از حداکثر فرصت‌ها استفاده کنیم؛ نگذاریم غنیمتى از دست برود، سرمایه‌اى سوخت و سوز بشود و چیزى در مقابل آن عائد نشود.

این که فرمودند: «انّ الانسان لفى خسر»، خسر یعنى همین؛ یعنى سرمایه‌سوز شدن، از دست رفتن سرمایه. همه‌ى ما هر لحظه در حال از دست دادن سرمایه هستیم. سرمایه چیست؟ عمر ماست. لحظه به لحظه من و شما داریم این سرمایه را از دست می‌دهیم. امروز ما نسبت به دیروز بخش دیگرى از سرمایه را باز از دست داده‌ایم. در این عمر چند ده ساله مثلاً، لحظه به لحظه در حال سوختنِ این شمع است؛ در حال نابود شدنِ این سرمایه است. خوب، در مقابل او چه به دست مى‌آوریم؟ این مهم است. «الّا الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». اگر ایمان بود، عمل صالح بود ـ که بخشى از عمل صالح هم که مهمتر است، این است که تواصى به حق بود، تواصى به صبر بود ـ آن وقت این سرمایه رفته است، اما چیز بهترى جاى آن را خواهد گرفت. مثل این که شما پولتان را برمی‌دارید، می‌روید بازار؛ از بازار که مى‌آیید بیرون، این پول از دست رفته است و دیگر توى جیب شما نیست؛ مهم این است که در مقابلش چه با خودتان آوردید؛ از این بازار دست خالى برنگشته باشید. ماه رجب فرصت خوبى است؛ ماه دعاست، ماه توسل است، ماه توجه است، ماه استغفار است. دائم هم باید استغفار کنیم. هیچ کس هم خیال نکند که من از استغفار مستغنى‌ام. پیغمبر خدا می‌فرماید که: «انّه لیغان على قلبى و انّى لأستغفر اللَّه فى کلّ یوم سبعین مرّة». بلاشک پیغمبر هم حداقل روزى هفتاد مرتبه استغفار می‌کرد. استغفار براى همه است؛ بخصوص ماها که در این تحرکات مادى، در این دنیاى مادى غرقیم و آلوده‌ایم. استغفار بخشى از این آلودگى را پاکیزه می‌کند و از بین می‌برد. ماه استغفار است؛ ان‌شاءاللَّه فرصت را مغتنم بشماریم. حلول این ماه را به شما تبریک عرض می‌کنیم. ان‌شاءاللَّه که بر ما و شما این ماه مبارک باشد و از این ماه وقتى وارد ماه شعبان می‌شویم، بخشى از کار را به توفیق الهى انجام داده باشیم.

لازم است تشکر هم عرض بکنیم خدمت نمایندگان محترم از اظهار محبت و اعلام حمایتى که کردید بعد از این عرایض متواضعانه‌ى ما در نماز جمعه. یکپارچگى در اعلام مواضع اساسى در کشور خوب است؛ به‌خصوص آن‌جایى که انسان مى‌بیند دشمنانى در مقابلند، گوش‌ها را تیز کردند، چشم‌ها را خیره کردند، ببینند ضعفى، نُکسى، تردیدى در طرف مقابل هست تا بلافاصله بر اساس آن فرصت‌یابى کنند و حمله کنند. به‌خصوص این‌طور مواقع، صداى واحد خیلى لازم است، خیلى مهم است.

چند نکته را من در باب مجلس خدمت آقایان عرض بکنم؛ البته این‌ها را شماها على‌القاعده می‌دانید. تذکر است دیگر، این‌ها تذکره است. گاهى در شنیدن اثرى است که در دانستن نیست. انسان چیزهایى را می‌داند؛ اما باز هم بشنود، خوب است. بحمداللَّه این مجلس از لحاظ کارشناسى، از لحاظ معرفت و میزان فکرى و علمى، مجلس خوبى است، مجلس بالایى است؛ از این جهت ما خوشحالیم و به خودمان میبالیم.

یک تذکر این است که مجلس قوه‌ى مفکره‌ى کشور است. فکر در لباس قانون تجلى می‌کند، بعد در سراسر وجود کشور سریان و جریان پیدا می‌کند. چیزى که دائم باید در نظر باشد، این است که ببینیم فکر این قوه‌ى مفکره اولاً نسبتش با ارزش‌هاى اساسى انقلاب چیست ـ چون این شاخه‌اى روییده بر بدنه‌ى عظیم و قد کشیده و مستحکم انقلاب است دیگر ـ ثانیاً نسبتش با جامعه، با مشکلات کشور و با نیازهاى مردم چیست. یک نگاه به مبدأ، یک نگاه به منتها؛ یک نگاه به خاستگاه، یک نگاه به هدف؛ این باید روشن باشد. اگر این شد، آن وقت قوانین، هم اصیل خواهد بود، درست خواهد بود، صحیح خواهد بود، هم کارآمد خواهد بود. اگر اوّلى نباشد، قانون مثل شاخه‌ى از درخت بریده است؛ اصالت خود را از دست خواهد داد و دیگر قانون اصیلى نیست. اگر دومى نباشد، قانون اصیل است، مشروعیت دارد، اما مقبولیت ندارد. اگر منطبق بر خواست‌هاى جامعه و نیازهاى فورى و به‌روز و نیز نیازهاى بلندمدت جامعه نباشد، آن وقت دیگر مقبولیت نخواهد داشت به حسب هر مقدارى که در آن جهت کمبود دارد. این یک نکته است که باید در نظر باشد.

حالا مثلاً فرمودید که به سیاست‌هاى ذیل اصل 44 قانون اساسى توجه است. ببینید، این خودش یک شاخص است. اگر سیاست‌هاى اصل 44 را قبول داریم، فرض کنید قانونى بگذرانیم که با این سیاست‌ها نخواند، چطور این مردود است از نظر شما؟ عین همین مساله در شکل کلان مربوط به اصل ارزش‌هاى انقلاب است، اصل مبانى انقلاب است. مبانى انقلاب را باید مرور کرد؛ فراموش نکنید. اینى که گفته بشود ما در نظرات امام (ره) ـ فرض بفرمایید حالا تعبیر «تردید» نمی‌کنند، اما حرف‌هایى می‌زنند که معنایش همان تردید است ـ تردید کنیم، این درست نیست. وصیت‌نامه‌ى امام (ره)، جمع‌بندى شده‌ى فرمایشات امام (رضوان اللَّه تعالى علیه) مبانى انقلاب ماست، اصول انقلاب ماست. امام (ره) مرد بزرگى بود، آگاه بود. این‌ها را دائماً در نظر داشته باشید. قانون، موضع‌گیرى و حرکت بر این اساس باشد. ممکن است یک نفر یک جور بفهمد، یک نفر یک جور دیگر بفهمد ـ این اشکالى ندارد ـ اما باید هدف این باشد، محور این باشد.

یک نکته‌ى دیگر این است که قانون جنبه‌ى الزام‌آور و حاکمیتى و ولایتى دارد. شما با قانون دارید اعمال ولایت می‌کنید بر جامعه، اعمال اقتدار می‌کنید بر جامعه؛ بنابراین قانون الزام‌آور است. این‌ها به جاى خود محفوظ و درست. یعنى طرف شما در جامعه که آحاد مردم ـ از جمله خود شما ـ هستند، در زیر اقتدار قانون قرار می‌گیرند؛ قانون بر آن‌ها اعمال ولایت می‌کند؛ این جنبه‌ى واضح قانون است. یک جنبه‌ى دیگرى وجود دارد و آن، تأثیر فرهنگى و تربیتى قانون در جامعه است. هر قانونى که شما بگذرانید، ولو به حسب ظاهر این قانون ارتباط با مسائل تربیتى و فرهنگى هم ندارد ـ یک قانون اقتصادى فرض بفرمایید ـ این یک اثر مستقیم یا غیر مستقیم فرهنگى و اخلاقى و تربیتى بر روى مردم دارد. رفتارها و خلقیات و تربیت‌ها اثر متقابل دارند؛ هم اخلاق در رفتار تأثیر می‌گذارد، هم رفتار بر اخلاق تأثیر می‌گذارد. شما ببینید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اسائوا السّوئ». کار بد که می‌کنیم، روى دل ما اثر می‌گذارد، روى اخلاق ما اثر می‌گذارد، گاهى روى برداشت‌ها و تلقى‌هاى ما اثر می‌گذارد؛ دلبستگى که پیدا می‌کنیم، این دلبستگى روى ذهنیات ما اثر می‌گذارد. اعمال و رفتار از یک طرف، و اخلاق و تربیت از یک طرف؛ این‌ها تأثیر متقابل دارند.

قانون هم همین جور است دیگر. شما هر قانونى بگذارید، مربوط به حمل و نقل جاده‌اى باشد، مربوط به گمرک باشد، مربوط به اقتصاد باشد، مربوط به سیاست خارجى باشد، هرچه باشد، یک آثار تربیتى و اخلاقى هم دارد؛ به این جنبه از قانون توجه بشود. اگر ما قانونى می‌گذاریم که روح قانون‌پذیرى را در مردم تقویت می‌کند، این خوب است؛ اگر به‌عکس، قانونى می‌گذاریم که روح قانون‌شکنى و بى‌اعتنایى به قانون را در مردم به وجود مى‌آورد ـ ولو به طور غیرمستقیم ـ این مرجوح است. اگر قانونى می‌گذاریم که روح قناعت را در مردم تقویت می‌کند، این خوب است؛ اگر به‌عکس، روح اسراف را در مردم تقویت می‌کند، این بد است. اگر روح دیندارى را در مردم تقویت می‌کند، این خوب است؛ اگر روح لاابالیگرى را در مردم تقویت می‌کند، این بد است. به این جنبه توجه کنید: تأثیر متقابل حقوق و اخلاق؛ ملازمات مسائل حقوقى و مسائل اخلاقى. این‌ها مسائل بسیار مهمى است.

البته این جنبه‌ى نظرىِ مساله است، یعنى اِعمال جنبه‌ى نظرى قضیه است؛ در کنار این، آن جنبه‌ى عملى و خارجى قضیه هم مورد توجه آقایان باشد. یعنى شما که می‌خواهید رعایت اخلاق اسلامى را در قوانین‌تان مورد توجه قرار بدهید، خوب است که عملاً هم جلسات اخلاقى و معرفتى داشته باشید. انسان خالى می‌شود. در بحبوحه‌ى کار، انسان تهى می‌شود. یک مقدارى باید در وسط این گرماگرمِ کارهاى اجرایى، آسمانى شد، خدایى شد، بالا رفت، سبک شد و دوباره برگشت. بنده یک وقتى مثال می‌زدم به این آبى که از آسمان مى‌آید پاکیزه و طاهر و طیب، بعد توى این استخرها و توى این دریاها و دریاچه‌ها آلوده می‌شود؛ بعد از آلوده شدن، باز تبخیر می‌شود، می‌رود بالا؛ دوباره پاکیزه می‌شود، برمی‌گردد. برویم بالا و پاکیزه شویم و برگردیم. من و شما خیلى احتیاج داریم.

ما از دورانى که در قم بودیم، یک رفیقى داشتیم که از لحاظ معنوى خیلى من به او دلبستگى داشتم؛ از جلسات ایشان ـ جلسات دوستانه‌ى دو نفرى، سه نفرى که مى‌نشستیم با هم گعده‌هاى طلبگى می‌کردیم ـ من خیلى بهره می‌بردم؛ از معنویات او، از خلقیات او، از گفتارها و رفتارهاى معرفتى او. ایشان را سال‌ها ندیده بودیم؛ چون رفته بود نجف و ما هم که این‌جاها مشغول بودیم، سرگرم بودیم. بعد از آن که من رییس‌جمهور شده بودم، ایشان به ایران آمده بود. یک وقت تصادفاً ایشان را دیدم، گفتم رفیق! من الان به تو احتیاجم بیش‌تر از آن وقت است. من حالا رییس جمهورم؛ آن وقت یک طلبه‌ى معمولى بودم. قرار گذاشتیم که هر هفته‌اى، دو هفته‌اى یک بار بیاید پیش ما؛ و همین جور هم بود تا از دنیا رفت؛ رحمة اللَّه علیه. ما نیاز داریم. هر کدام مسوولیت‌مان بیش‌تر است، نیازمان بیش‌تر است. «آنان که غنى‌ترند، محتاج‌ترند» به این جلسات اخلاقى، به این جلسات معنوى.

یکى از کارهاى خوبى که در مجلس از اول پایه‌گذارى شد، تلاوت قرآن در اول جلسات رسمى مجلس بود. اخیراً هم در زمان ریاست آقاى دکتر حداد عادل یک سنت خوب دیگرى به آن اضافه شد و آن خواندن ترجمه‌ى قرآن بود ـ که نمی‌دانم حالا هم سارى و جارى است یا نه ـ که خیلى خوب است. این قرآن نباید فقط حالت شکلى پیدا کند؛ باید گوش کنیم، از کلمات قرآن بهره ببریم. دلمان را بدهیم به قرآن. هر کلمه‌اى از این کلمات قرآن می‌تواند یک انقلابى در دل‌هاى ما به وجود بیاورد؛ البته براى کسى که مأنوس با قرآن باشد. به حسب تجربه، آدمى که مأنوس با قرآن نباشد، بهره‌ى زیادى هم از قرآن نمی‌برد. «ایّکم زادته هذه ایمانا». آیه‌اى که مى‌آمد، منافقین می‌گفتند ها چى شد؟ ایمان‌تان زیاد شد؟ چیزى از قرآن نمی‌فهمیدند. اگر انس با قرآن باشد و دل دادن به قرآن باشد، انسان آن وقت مى‌بیند از هر کلمه‌ى قرآن یک قطره‌ى مصفا و پاکیزه‌اى نوش جان می‌کند؛ نورى به دل انسان می‌تابد. به این قرآن و به این تلاوت توجه بشود؛ به‌خصوص که حالا براى کسانى که احتیاج به ترجمه دارند، با ترجمه هم همراه است. جلسات اخلاقى و جلسات معرفتى باشد؛ کسانى بیایند ما را نصیحت کنند؛ چیزهایى را که می‌دانیم هم به ما بگویند. همان طور که عرض کردم، در شنیدن گاهى اثرى است که در دانستن نیست. خیلى چیزها را ما می‌دانیم، اما یادمان نیست؛ وقتى می‌گویند، دل ما بیدار می‌شود.

یک نکته‌ى دیگر این است که مجلس جاى گفت‌وگوست. سطح گفت‌وگوها هم على‌القاعده بالاست؛ چون سطح فکر و علم و معرفت دوستان بحمداللَّه بالاست. اظهارنظر می‌شود، مشورت می‌شود، جاى مشاوره است. آنى که من می‌خواهم تأکید کنم و به همه‌ى شما برادران و خواهران عرض کنم، این است که روحیه‌ى تحمل حرف مخالف را در مجلس بالا ببرید. یک چیزى برخلاف نظر شماست؛ خوب، بگوید؛ آسمان که به زمین نمى‌آید. گوش کنید، بعد هم با استدلال آن را رد کنید. اگر وقت رد کردن و جواب گفتن ندارید، برطبق آن رأى ندهید، عمل نکنید. اگر رفیقى، دوست و آشنایى دارید که می‌خواهید ذهن او را روشن کنید، خیلى خوب، آهسته به او بگویید. نگذارید گفتن‌ها و اظهار نظر کردن‌ها ابتر و ناقص بماند. متأسفانه در مجالس ما از اوائل هم این حالت بود که یک عده‌اى وسط صحبتى، وسط حرفى، پرخاشگرانه صدا را بلند کنند و حرف بزنند. من یادم هست زمان ریاست جمهورى یک بار رفتم مجلس براى یک موضوعى، یک سخنرانى در مجلس داشتم؛ سخنرانى طولانى و مفصلى هم شد. یکى از نمایندگان که با ما دوست هم بود، اما زاویه داشت دیگر ـ از لحاظ افکار سیاسى، یک زاویه‌اى با ما داشت؛ که آن وقت‌ها می‌دانید یک مقدارى برخوردها تند و تیز بود ـ از آن ته مجلس هى شروع کرد با صداى بلند حرف زدن؛ به قول آقایان پارازیت دادن. من می‌گفتم خوب، برادر عزیز! من حرف‌هایم را می زنم، شما هم قبول نکن؛ این که اشکالى ندارد. ساکت می‌شد، اما بعد از یک لحظه‌اى باز صدایش را بلند می‌کرد. او را بعد دیدم، گفتم شما چرا این‌جورى می‌کنید؟ خوب، حرف را گوش کنید؛ بعد هم بیایید شما بایستید آن‌جا ـ مجلس است، مال شماست ـ حرف خودتان را بزنید. من که آمدم حرف بزنم، رییس‌جمهورم، می‌روم بیرون؛ مجلس در اختیار شماست؛ هرچه خواستید، بگویید. گفت نه، نکته‌اش این است که شما وقتى می‌گویید، در دل بعضى‌ها اثر می‌گذارید؛ من می‌خواهم از همین اثر جلوگیرى کنم! خوب، این یک روشى است؛ اما به نظر من روش مجلس شوراى اسلامىِ مجمع نخبگان جامعه‌ى اسلامى نیست.

ما توى بحث‌هاى طلبگىِ خودمان همیشه عادت کرده بودیم. رسم بحث‌هاى طلبگى، حرف تو حرف آوردن است. یعنى یک نفر بنا می‌کند استدلال کردن؛ وسط حرف او می‌گویند نخیر، این‌جورى نیست؛ او می‌گوید نخیر، این‌جورى نیست. بحث‌ها غالباً هم به آخر نمی‌رسد. شنفتید بحث‌هاى طلبگى که کتاب به هم می‌زنند و این‌ها؟ این ناشى از همین است. یواش یواش توى حوزه از سال‌ها پیش این عادت رائج شد که در مباحثات، انسان گوش کند؛ حرفهایى که به نظر انسان غلط، خلاف واقع، سست و ضعیف مى‌آید، همه‌ى این‌ها را گوش کند؛ بعد بگوید خیلى خوب، حالا شما گوش کن؛ این حرفت جوابش این است، این حرفت خدشه‌اش این است. بعضى از رفقاى ما، من می‌دیدم، مى‌بینم تا این اواخر هم آن حالت را حفظ کرده‌اند؛ حرفهای‌شان را می‌زنند، آدم گوش می‌کند تا حرف‌ها تمام می‌شود؛ بعد که انسان شروع می‌کند به حرف زدن، باز آن‌ها شروع می‌کنند همین طور هى جواب دادن! این باب یک مجلسى مثل مجلس شوراى اسلامى نیست.

بنابراین، هم به این معنا که انسان در مجلس حالت تحمل را بالا ببرد، هم به این که سعى شود اظهارنظرها از سر لجاجت نباشد، توجه شود. البته گفتنش آسان است، اما عملش سخت است. من واقعاً قبول دارم که عملش هم سخت است. گاهى انسان از روى لجاجت، از روى ستیزه‌گرى و مخالفت با فلان زیدى یا فلان جریانى یا فلان گروهى اظهار نظرى می‌کند؛ این درست نیست. یعنى حرف زدن بر اساس لجاجت و بر اساس زورآزمایىِ شخصى و جناحى و این‌ها نباید باشد. حرف هر کسى را، ولو آن کسى که حرف می‌زند، جزو جریان شما و گروه شما و جبهه‌ى شما و هرچه که می‌خواهید اسمش را بگذارید، نیست، گوش کنید؛ اگر دیدید حرف درستى است، آن وقت «فیتّبعون احسنه». حکمت قرآنى را ملاحظه کنید: «یستمعون القول فیتّبعون احسنه». باید استماع کرد؛ بعد هرچه بهتر است، انسان قبول کند؛ ولو آن بهتر از زبان کسى در بیاید که انسان او را دوست ندارد، قبول ندارد. این خیلى حالت خوبى است. اگر این پیش بیاید، خیلى خوب است؛ برخلاف این که انسان تا دید این کسى که پا شده، جزو جناح مخالف است، جزو گروه منفى است از نظر من، از همان اول بنا بگذارد که او را رد کند. این به نظرم خیلى مساله‌ى مهمى است. علمى و استدلالى و فکر شده عمل بشود، سالم و اخلاقى گفت‌وگو و مشورت بشود، از سر لجاج نباشد، تحمل نظر مخالف وجود داشته باشد.

یک نکته‌ى دیگر این است که شما این سه سالى که در پیش دارید، با این دولت جدید بناست مجتمعاً کشور را اداره کنید؛ شما در یک جهت، دولت در یک جهت؛ شما مقنن، دولت مجرى؛ باید با هم کار کنید. بنا را بر مماشات، مدارا و روح همکارى بگذارید. البته ما تذکراتى هم در این زمینه درباره‌ى همین مساله‌ى همکارى به دولت داریم و خواهیم گفت ـ در جلسات با عناصر محترم دولت و با مجموعه‌ى دولت ـ او به جاى خود محفوظ؛ اما آن چیزى که به شما می‌خواهیم عرض کنیم، این است که بنا را بر این بگذارید که با دولت همکارى بشود. دولت آن کسى است که توى میدان است. من هم توى مجلس بودم، مثل شماها نماینده بودم، هم توى دولت بودم؛ هر دو حالت را من درک کردم. خوب، بله، نماینده متوقع است که من زحمت می‌کشم، مى‌نشینم قانون می‌گذارم، باید به این قانون عمل بشود؛ این حرف درستى است، حرف حقى است؛ اما دولت هم حرف حقى دارد؛ دولت می‌گوید من توى این سنگلاخ، توى این راه دشوار، توى این سربالایىِ نفسگیر، دارم با این همه بار می‌روم؛ یک جا گیر می‌کنم، کمکم کنید؛ سخت‌گیرى نکنید. دولت، آن عنصر وسط میدان است؛ وسط معرکه است. توى این دسته‌جات سینه‌زنى عَلم‌هایى حمل می‌شود ـ ظاهراً این‌جاها به آن می‌گویند عَلم یا علامت؛ ما در مشهد به آن می‌گوییم جریده، یعنى همین علامت‌هاى بزرگ ـ که گاهى ده شاخه، دوازده شاخه است و خیلى هم سنگین است. این گردن‌کلفت‌هاى مشهد مأمور کشاندن این جریده بودند؛ خیلى هم سخت بود. یادم هست این جریده‌ها را توى بازار مى‌آوردند. یک جایى از بازار بود که یک قدرى وسیع‌تر هم بود؛ آن‌جا باید این را دور می‌زدند و نمایش می‌دادند و کارهایى می‌کردند. این یک نفرى که داشت جریده را حمل می‌کرد، ده نفر، دوازده نفر از او پذیرایى می‌کردند: یکى عرقش را پاک می‌کرد، یکى آب توى دهنش می‌کرد، یکى خداقوّت می‌گفت، یکى گاهى شانه‌اش را مالش می‌داد.

کار اجرایى سخت است. من یادم هست افراد خدمت امام (ره) می‌رفتند، می‌گفتند که آقا فلان جا اشکال دارد، بازرگانى چنین شده. خوب، هر بخشى از کشور نابسامانى‌ها زیاد است و همیشه هم هست؛ آن روز هم بود، خیلى هم بود. می‌رفتند به امام (ره) شکایت می‌کردند. بنده دیده بودم یا از بعضى‌ها شنیده بودم که امام (ره) حرف‌ها را گوش می‌کردند و بعد می‌گفتند آقا کار سخت است. واقعش هم همین است. کار توى برنامه‌ریزى و روى کاغذ و چارت و نمودارهاى گوناگون و فلان یک معنا دارد، اما کار در میدان عمل یک معناى دیگرى دارد. همانى که انسان روى کاغذ خیلى راحت می‌کشد، در عمل خیلى سخت است.

این کالک‌هاى جنگ را مى‌آوردند توى اتاق بنده، دوستانِ دست‌اندرکار در مسائل جنگى هم جمع می‌شدند؛ فرماندهان جنگ توضیح می‌دادند که نقشه‌ى عملیات این است، از این‌جا می‌رویم این‌جا. من می‌دیدم بعضى از دوستان ما نگاه می‌کردند، می‌گفتند عجب، این که خیلى کار آسانى است. این یک خط کوتاه مثلاً به قدر نصف چوب کبریت، حرکت است. خوب، این نصف چوب کبریت، یعنى مثلاً فرض کنید ده کیلومترى که بناست چند هزار نفر در این‌جا درگیر بشوند و تعداد خیلى زیادى کشته و مجروح بشوند. روى نقشه، نصف چوب کبریت راه است و به نظر می‌رسد زحمتى هم ندارد؛ اما در عمل سخت است. غرض، مشکل است؛ باید با دولت مدارا کرد.

نباید بگذارید کار به اصطکاک برسد. مردم هم واقعاً دیگر از اصطکاک خوششان نمى‌آید. بعضى از دوره‌هاى مجلس، دوره‌هاى پراصطکاکى بود. بازخورد این تشنج‌ها در مجلس، بازخورد بسیار منفى‌اى بود. مردم هیچ خوششان نمى‌آید. هر وقت مردم این رادیوى مجلس را باز می‌کردند، یک دعوایى توى آن بود؛ یک حرف نیش‌دار و گزنده‌اى توى آن بود. مردم این را دوست ندارند. مردم می‌خواهند ماها که این‌جا در مسند مدیریت کشور نشستیم، با همدیگر مهربان باشیم، با هم کار کنیم، نسبت به هم صمیمى باشیم. نه این که از گناهان و خطاهاى هم اغماض کنیم؛ ابداً ـ این که هیچ مطلوب نیست، این ضد ارزش است ـ اما نوع برخوردها، نوع صمیمى، نوع مهربانانه، نوع مؤمنانه و برادرانه باید باشد.

یک مساله‌ى دیگر هم ـ که حالا دارد صحبت ما طولانى می‌شود ـ مساله‌ى فرهنگ قانون‌مدارى در کشور است. ما واقعاً احتیاج داریم به این که قانون در تمام امور کشور، یک شاخص، یک محور، یک فصل‌الخطاب محسوب شود. اگر ما قانون‌مدار باشیم، واقعاً این، زندگى مردم را روان خواهد کرد؛ درست مثل چراغ‌هاى سبز و قرمز سر تقاطع‌ها. ببینید رعایت نکردن این مساله چقدر مشکل ایجاد می‌کند. خوب، شما با اتومبیل‌تان رسیدید سر چهارراه. فرض کنید یک دقیقه، دو دقیقه چراغ سبز بود و داشتند می‌رفتند؛ تا شما رسیدید، قرمز شد. سخت است دیگر؛ باید حالا مدتى این‌جا بایستید. ورود شما در این منطقه‌ى ممنوعه، براى خاطر آسایش خودتان و دل خودتان، موجب می‌شود که چند ده برابر شما گاهى آدم و اتومبیل در دو طرف مسیر کارشان دچار اختلال بشود؛ آن کسى هم که به عنوان پلیس راهنمایى آن وسط ایستاده که باید کار را تنظیم کند، دچار مشکل بشود. خوب، قانون را رعایت کنید تا این همه مشکل به وجود نیاید. ببینید، این یک مثال واضحى است که به طور روزمره با آن مواجه‌ایم و لذا غالباً هم رعایت می‌کنند. همه‌ى جاها قانون همین است. اگر رعایت قانون شد، کارها روان می‌شود؛ اگر بى‌قانونى آمد وسط میدان ـ که هر کسى هم براى بى‌قانونىِ خودش بالاخره یک توجیهى دارد؛ یکى می‌گوید آقا این قانون حق من را ضایع کرد، این قانون نمی‌دانم چنین بود، این قانون چنان بود؛ اما این توجیه‌ها قابل قبول نیست ـ کارها مختل می‌شود.

اگر بى‌قانونى رایج شد، کارها گره خواهد خورد؛ ترافیک سنگین خواهد شد، گره‌هاى ترافیکى به وجود مى‌آید، کار مردم از بین می‌رود، مصالح مردم پامال می‌شود. همه بایستى به قانون احترام بگذارند. و من به شما عرض بکنم؛ این مورد هم مثل موارد دیگر از چیزهایى است که فرهنگ آن بایستى از نخبگان سرریز بشود به بدنه‌ى جامعه. اگر شما که جزو نخبگان هستید، قانون را رعایت نکردید، انتظار نداشته باشید که بدنه‌ى جامعه قانون را رعایت کند. ادعاى نخبگى بکنیم ـ نخبگى سیاسى، نخبگى علمى ـ اما در همان مورد کارِ خودمان به قانون بى‌اعتنایى کنیم.

در همین قضایاى جارى هم بنده مُصر بودم و هستم و خواهم بود بر اجراى قانون؛ یعنى یک قدم از قانون فراتر نخواهیم رفت؛ قانون کشورمان، قانون جمهورى اسلامى. مطمئناً نه نظام، نه این مردم به هیچ قیمتى زیر بار زور نخواهند رفت. نقطه‌ى مقابل قانون‌گرایى و انقیاد در مقابل قانون، دیکتاتورى است. این هم دوستان حتماً می‌دانند و بدانند ـ اگر نمی‌دانند ـ که در زمینه‌ى روحىِ همه‌ى ما یک میل به دیکتاتورى وجود دارد؛ این را باید سرکوب کنید. همین طور که عرض کردیم، این فیلِ مستِ درون را با چکش قانون و دین و تعبد دائماً سر به راه نگه داریم. اگر خود ما علاج نکنیم، علاجش مشکل خواهد شد. اگر انقیاد به قانون نبود، روح دیکتاتورى یواش یواش بروز خواهد کرد. در جوامع، دیکتاتورى همین جور به وجود مى‌آید.

آخرین مطلب هم ـ که البته این را من مکرر گفته‌ام ـ این است که نمایندگان محترم در قانونگذارى‌ها نگاه‌شان به کل کشور باشد. البته مصلحت منطقه‌ى خودشان را حتماً باید در نظر بگیرند ـ شکى نیست ـ لیکن آن مصلحت بایستى داخل بشود در مجموعه‌ى نگاه به کل کشور؛ والّا اگر قرار باشد که نماینده‌ى شرق براى شرق کار کند، ولو برعلیه غرب؛ نماینده‌ى غرب به نفع غرب کار کند، ولو برعلیه شرق، این که نمی‌شود. نماینده‌ى شرق بودن یا نماینده‌ى شمال بودن یا نماینده‌ى جنوب بودن خاصیتش این است که در وضع قانون، نیاز آن منطقه را شما می‌دانید و در قانون دخالت می‌دهید، نه اینکه قانون را فقط براى آن منطقه می‌نویسید؛ قانون براى همه است. این، نگاه عام به کشور در باب قانونگذارى.

یکى هم مساله‌ى اسراف و این‌هاست؛ اسراف در هزینه‌ها، اسراف در سفرها؛ این‌ها هم چیزهایى است که گاهى بعضى از نمایندگان محترم به من می‌نویسند یا می‌گویند. خود شما باید به این نکته توجه کنید، نگذارید جورى بشود که مجلس شوراى اسلامى آن حالت پارسایى و زهد را از دست بدهد؛ خیلى بایستى به این مساله توجه شود.

امیدواریم ان‌شاءاللَّه خداوند متعال شما و ما را موفق کند به آن چه که رضاى او در آن است؛ و این دوران مسوولیت مایه‌ى وزر و وبال ما نشود، ان‌شاءاللَّه مایه‌ى سعادت ما و تقرب ما به خداى متعال بشود و در پیشگاه ولى‌عصر (ارواحنا فداه) مقبول قرار بگیرد؛ ان‌شاءاللَّه مشمول دعاى آن بزرگوار بشویم و روح مطهر امام بزرگوارمان و شهدا از ما راضى باشد. 

کد خبر 994216

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha