به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب "هستیشناسی معرفت" تألیف عبدالحسین خسروپناه و حسن پناهیآزاد که بهتازگی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده است، با حضور مؤلفان کتاب و نیز دکتر سید حسن حسینی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و دکتر بیوک علیزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق در محل خبرگزاری مهر برگزار شد.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق در آغاز سخنان خود گفت: در رابطه با هر کتابی که مورد نقد قرار میگیرد، باید از سه گروه قدردانی کرد؛ یکی پدیدآورنده یا نویسنده کتاب، دوم ناشر و سوم توزیع کننده آن. ناشر و توزیع کننده کتاب از آن جهت اهمیت دارند که میتوانند یک کتاب را با کیفیت خوب به دست خوانندگان برسانند. اما از خبرگزاری مهر هم باید تشکر کرد که زمینه نقد و بررسی این کتاب را فراهم آورده و بخشی از نیروی خود را به کارهای علمی این چنینی اختصاص داده است.
وی افزود: پرداختن به موضوع معرفتشناسی به طور خاص، از نقاط قوت این کتاب است اما مواردی هست که لازم میدانم ذکر کنم. جناب آقای خسروپناه گفتهاند که در کتاب خود در نظر داشتهاند مباحث فیلسوفان درباره معرفت را استخراج کنند که چنین هم کردهاند. ایشان اسم آن را فلسفه معرفتشناسی گذاشتهاند. یکی از انتقادات من این است که ما در رابطه با معرفت، سه نوع بجث داریم نه دو نوع که عبارتند از بحثهای هستیشناسی معرفت، معرفتشناسی علم و ادراک و روانشناسی علم و و ادراک که فیلسوفان ما در هر سه محور بحث کردهاند. این سه محور را باید استخراج کرد و پرسشها را باید حول این سه محور به فیلسوفان عرضه کرد.
علیزاده ادامه داد: برای این کار باید ابتدا طرح و شاکلهای از مباحثی را که فیلسوفان ما در ذیل آنها بحث کردهاند، ارائه کرد، چرا که در واقع مسئلهای تحت عنوان معرفتشناسی، هستیشناسی یا روانشناسی علم و ادراک در آثار فلسفی ما وجود نداشته است. بنابراین این بحثها در جایی دیگر ارائه شدهاند که باید در آغاز به آنها بپردازیم.
این پژوهشگر فلسفه اسلامی تصریح کرد: معرفتشناسیای که فیلسوفان ما مطرح کردهاند، مفهوممحور است، یعنی آنها همه جا درباره تصورات بحث میکنند و اساساً برای گزارهها، جز در بحث صدق، چندان اصالتی قائل نیستند. البته بحث صدق ارتباط زیادی با مباحث معرفتشناسی ندارد اما آقای خسروپناه باز به سرعت از آنها گذشتهاند و نظریه مطابقت را پذیرفتهاند، در حالی که اشکالات بسیاری بر این نظریه وارد است که سراغ آن اشکالات هم نرفتهاند.
وی خاطرنشان کرد: نمیتوان منکر این امر شد که معرفتشناسی در فلسفه غرب به عنوان یک رشته علمی جداگانه، دیری است که جای خود را باز کرده و کتابهای زیادی درباره آن نوشته شده است. جان لاک را به تعبیری میتوان آغازگر بحث معرفتشناسی دانست که در کتابی، مباحث معرفتشناسی را طرح کرده است. کانت هم فیلسوف دیگری بود که دغدغه فیلسوفان را وارد مرحله جدیدی کرد و گفت میان ما و واقعیت، فاهمه فاصلهای ایجاد میکند که این فاهمه در رابطه میان ما با واقعیت دخل و تصرف میکند.
علیزاده یادآور شد: مورخان فلسفه میگویند بعد از کانت هیچ فیلسوفی نتوانست گریبان خود را از این سؤال کانت رها کند و همه قبول کردند که فاهمه واقعاً در فهم ما از واقعیت دخل و تصرف میکند. کانت اما ادعای دیگری هم دارد. او میگوید فاهمه، به چهارده شکل دخل و تصرف میکند که دو تای آنها مربوط به تصورات و 12 مورد مربوط به تصدیقات است که البته این مورد را خیلیها نپذیرفتند و ان قلتهایی درباره آن آوردند.
این استاد فلسفه با تأکید بر اینکه بدون تردید معرفتشناسی در غرب رشد کرده و مسایلی در آن مطرح شده است که در فلسفه ما مطرح نبوده، سخنانش را پی گرفت و گفت: در اینجا یک سری سؤالاتی مطرح بوده که فیلسوفان ما به آنها پاسخ دادهاند و در غرب سؤالات دیگری وجود داشته است که با دیالوگ میان ما و غربیها، نکات بسیاری میتواند به دست بیاید.
وی با شاره به اینکه آقای خسروپناه خود را جستارگشا در باب فلسفههای مضاف میدانند، افزود: البته این نکته را از باب مذمت نمیگویم. اما انصاف این است که در کشور ما فلسفههای مضاف به وجود نیامدهاند. بالاترین مقطع تحصیلی در کشور ما دکتری است که علامت اختصاری، Phd، به معنای philosophiae doctorاست. بنابراین در دوره دکتری علاوه بر یک علم، فلسفه آن را هم میخوانند. در حالی که در کشور ما فرد ممکن است دکتری فیزیک یا اقتصاد بخواند اما فلسفه فیزیک یا اقتصاد نداند و در نتیجه اگر فلسفههای مضاف در دپارتمانهای مختلف ما به وجود بیایند بسیار مفید خواهد بود که آقای خسروپناه در این جهت تلاش میکنند. ایشان تاکنون دو جلد کتاب با عنوان فلسفههای مضاف منتشر کردهاند.
علیزاده در ادامه به بیان ایرادی دیگر به مؤلف کتاب "هستیشناسی معرفت" پرداخت و آن را معطوف به تعریف وی از فلسفههای مضاف دانست: بسیاری از فلسفههای مضاف معرفت درجه دو هستند و باید مراقب بود که معرفت درجه یکی به عنوان فلسفه مضاف عرضه نشود. البته برخی از فلسفههای مضاف، معرفت درجه دو نیستند، مثل فلسفه دین و فلسفه هنر. یعنی هرگاه مضاف الیه یک رشته علمی دیگر باشد، معرفت درجه دو است اما اگر مضاف الیه واقعیتی مثل دین یا هنر باشد، معرفت درجه یک خواهد بود. بنابراین ما اگر میخواهیم فلسفه معرفتشناسی داشته باشیم، اول باید رشته معرفتشناسی را راه بیندازیم. به نظر من ایشان در این کتاب به سراغ نوزادی رفتهاند که هنوز وقت تولد آن نرسیده و حتی نطفه آن شکل هم نگرفته است.
استاد فلسفه دانشگاه امام صادق سپس به ساختار کتاب پرداخت و گفت: به نظر من ساختار کتاب کمی مشکل دارد. ایشان به جای نوشتن مقدمه یا پیشگفتاری بر این کتاب که معمولاً هم شامل مطالب کلیشهای و نگاهی از بیرون به کتاب است و شاکله بحث در آن ارائه میشود، نوشتهاند "در آمد سخن" که چندان علمی به نظر نمیرسد، در حالیکه در جامعه علمی باید چنان سخن گفت که معمول است.
وی ادامه داد: اشکال دیگر در ساختار کتاب ایشان این است که فصلی را با عنوان "کلیات" آوردهاند. کلیات در یک کتاب معمولا شامل دو چیز است، یکی ادبیات بحث ذکر میشود و در آن اصطلاحات کلیدی ایضاح میشوند و دیگر اینکه پیشینه بحث مورد اشاره قرار میگیرد. آقای خسروپناه اما در این بخش چنین نکردهاند و کلیاتی که ایشان آوردهاند، اولاً کلیات نیست و ثانیاً نمیتوان آن را یکی از فصول کتاب در نظر گرفت. همچنین باید رابطهای منطقی بین عنوان کتاب و فصول آن وجود داشته باشد که در این کتاب این چنین نیست. در این رابطه، عنوان کتاب مقسم است و عناوین فصول، اقسام است.
علیزاده تصریح کرد: نکته دیگر راجع به ساختار این کتاب این است که ایشان عناوین کلی کتاب خود را "بخش" نامیدهاند اما برای عناوین جزئیتر کتاب خود از "گفتار" استفاده کردهاند که این واژه نیز کمی غیرعلمی و بیشتر ژورنالیستی است، لذا استفاده از واژه "فصل" علمیتر است. همچنین نکته جزئی دیگر که به نظرم بیشتر ژست گرفتن است تا بحثی علمی، این است که مثلاً در جایی درباره دکارت سخن گفتهاند و در جلوی اسم دکارت در صفحه 51 ارجاعی دادهاند که طبیعتاً شما انتظار دارید اثری از دکارت یا موضوعی مرتبط با بحث را ببینید، در حالی که تلفظ انگلیسی اسم دکارت در پاورقی آمده است که این کار نیز بسیار نامعمول است.
وی سپس به بحث مؤلف در این کتاب درباره رئالیست بودن فیلسوفان اسلامی پرداخت و گفت: درست است که فیلسوفان ما هم از حیث وجودشناختی و هم از حیث معرفتشناختی رئالیست بودهاند اما ما یک اصل رئالیست وجود شناختی داریم و یک اصل رئالیست معرفتشناختی. آقای خسروپناه این دو اصل را منقح نکردهاند. اصل رئالیست وجودشناختی این است که "فی الجمله واقعیتی هست" یا "بعضی امور واقعیت دارند". این ادعا بسیار متواضعانه است و نمیگوید همه چیز واقعیت دارد. در حالی که اصل معرفتشناختی واقعیت میگوید "فیالجمله علوم ما مطابق با واقع است". آقای خسروپناه به این موضوع نپرداختهاند که این مطابقت با واقع را فیلسوفان ما چگونه تبیین میکردهاند.
این مدرس فلسفه و منطق در پایان نکته انتقادی دیگری را نیز طرح کرد: نکته دیگر این است که آقای خسروپناه در کتاب خود گفتهاند علم و ادراکی که ما در فلسفه اسلامی میگوییم اعم از علم حضوری است. بنابراین احکامی که در هستیشناسی علم و ادراک صادر میکنیم، هم شامل علم حضوری میشود و هم شامل علم حصولی. من میخواهم این سؤال را طرح کنم که اگر واقعاً علم حضوری هم محکوم به این احکام است، آنگاه علم حضوری تصور است یا تصدیق؟
علیزاده با شاره به صفحه 52 کتاب "هستیشناسی معرفت" گفت: مؤلف صریحاً این موضوع را بیان کرده است که "کاربرد و معنای موردنظر از علم در معرفتشناسی، مطلق ادراک اعم از حصولی و حضوری است". اگر چنین باشد پس باید گفت که احکام باید شامل هر دوی آنها شود. بنابراین باید توجه داشت که علم حضوری جزء احکام معرفتشناسی قرار نمیگیرد و نمیتوان گفت چون علم حصولی صدق و کذب بردار است، پس علم حضوری هم چنین است و محکوم به احکام معرفتشناختی خواهد بود.
نظر شما