به گزارش خبرنگار مهر، نشست "متافیزیک و مسئله دیگری" با سخنرانی سیاوش جمادی ظهر امروز پنجشنبه، 13 آبان در مؤسسه معرفت و پژوهش برگزار شد.
سیاوش جمادی در ابتدای این نشست با اشاره به اینکه هدف او طرح پرسش است، گفت: هر کدام از ما انسانها ضمیر "من" را بیان میکنیم. باید توجه داشت که "من" یک پیوستار و مقوماتی دارد که بازگشتش به شخص خاص و متعین است. با وجود اینکه انسان اشرف مخلوقات است ولی هر یک از این "من"ها در میان رفتگان و ناآمدگان نقطهای بیش نیستند.
وی افزود: در عرفان اسلامی این "من" با عنوان نفس مورد توجه است و در فلسفه با عنوان سوژه و من شناخته میشود. حال سؤال این است که چگونه این "من" نقطه بودن خود را فراموش میکند و خودش را مرکز کائنات احساس میکند.
وی تصریح کرد: دیگری در فلسفه و حکمت از دیرباز به معانی مختلف وجود داشته است. یک معنای عام برای آن وجود دارد که به آنچه که ماسوای "من" است اشاره دارد. این غیریت معنای کلی دارد و اشیاء و موجودات را در بر میگیرد. معنای خاص "دیگری" به معنای کسی که هم جنس "من" است، است. به عبارت دیگر در این معنا "دیگری" انسان است که این معنا مراد این بحث است.
مترجم "متافیزیک چیست؟" تأکید کرد: سؤالی که مطرح است این است که نگاه به دیگری چگونه بوده است. آیا در تاریخ تفکر بشر نگاه به دیگری از مبدأ "من" بوده و یا "دیگری". برخی میگویند این بحث یک مغلطه زبانی است. چرا که من برای شما دیگری هستم و شما هم برای من دیگری محسوب میشوید. برای این بحث آنرا از منظری اخلاقی مورد بررسی قرار میدهیم و نه از منظری معرفت شناختی.
وی در ادامه به بحث دیگری در تاریخ فلسفه غرب پرداخت و گفت: برای بررسی دیگری نزد افلاطون به تمثیل غار او توجه میدهم. آدمهای موجود در غار در این تمثیل به عنوان انسانهای این جهان هستند و تصویرهایی شبح گونه را میبینند. صاحب این سایهها برای افلاطون حقیقت است که در پشت سر افراد داخل غار قرار دارند. در واقع آنچه انسانهای درون غار را هدایت میکنند همین سایهها هستند. انسانهای داخل غار در تمثیل افلاطون یکدست هستند.
جمادی خاطر نشان کرد: بر این اساس دیگری انسانی برای افلاطون وجود ندارد. در میان این افراد داخل غار، فیلسوف به منبأ اصلی سایهها میرسد و به حقیقت افلاطونی که ایده است میرسد. فیلسوف شاه علاوه بر اینکه به حقیقت میرسد بر انسانها نیز کنترل دارد و هر کسی که خود را در جمهوری با قوانین مرجع مطابقتی که از بالا طرح میشود تطبیق ندهد از آن حذف میشود و از این مدینه فاضله طرد میشود.
مترجم "نیچه: درآمدی به فهم فلسفهورزی او" تأکید کرد: بر این اساس سیاست افلاطونی همگون شدن همه چیز با یک مرجع مطابقت بالایی است. البته خود فیلسوف شاهان در جمهوری برده "خیر مطلق" هستند.
وی در ادامه با تصریح اهمیت ارسطو در تاریخ متافیزیک غرب، گفت: ارسطو در تاریخ متافیزیک غرب تحول عظیمی ایجاد کرد. ارسطو حقیقت افلاطونی را از آسمان به زمین آورد. او با این که به استاد خود افلاطون علاقهمند است میگوید افلاطون را دوست دارد اما حقیقت را بیشتر از افلاطون دوست دارد. ارسطو میخواهد به انسانهای داخل غار شخصیت و آزادی سیاسی بدهد. برای ارسطو شرط امکان اخلاق و سیاست "دیگری" است. ارسطو با طرح انسان خوب و شهروند خوب در نظریه سیاسی خود جایی برای زنها و بردگان که از حق رأی و مشارکت سیاسی برخوردار نبودند باز میکند.
وی افزود: نفس و خود در نظر ارسطو مفهومی کلی است و به معنای روان متعین خاص "من" و "تو" نیست. در عصر جدید یک مسأله همین نفس منفرد است. به عبارت دیگر در این دوران انسان متوجه نفس خود میشود و به وحدت فوقانی که همه را مطیع خود میکند فکر میکند. در عصر مدرن توجه از مرجعیت کلیسا به "خود" چرخش پیدا میکند. مسأله مهم دیگر این عصر موضوع تودهوارگی است. این تودهوارگی ناشی از وضعیت اجتماعی است و شاهد تودهای شدن چاپ، هنر، کشتار، اردوگاهها، رفاه و فقر هستیم. در این عصر مسأله و موضوع انتشار به وجود میآید.
مترجم "هایدگر و سیاست" تأکید کرد: در این عصر اتوریته از بین نمیرود بلکه جای آن اتوریته جدیدی مینشیند. بین حریم خصوصی و وجود اجتماعی فاصله زیاد میشود و این دو قلمرو از هم بیگانه میشوند. این اتوریته جدید "نفس" و "من" کلی نیست بلکه همان "من"ی است که دکارت در تأملات خود مطرح میکند: من میاندیشم پس هستم.
وی تصریح کرد: باید توجه داشت که دکارت سخنگوی عصر جدید است و اندیشه او مبتنی بر اندیشههای قبلی است و در خلأ تفکر نکرده است.
وی در ادامه به بحث "دیگری" نزد لویناس اشاره کرد و گفت: از نظر لویناس تمام تاریخ متافیزیک غرب سرکوب دیگری است. علت این موضوع این است که دیگری را از مبدأ سوژه به لحاظ اخلاقی نگریسته است. او توجه به دیگری را از منظر و مبدأ دیگری مطرح میکند و دیگری برای او مقدس است.
نظر شما