۲۱ بهمن ۱۳۸۹، ۹:۲۳

کرباسی‌زاده:

آفرینش‌گرایان به آفرینش دفعی جهان قائلند

آفرینش‌گرایان به آفرینش دفعی جهان قائلند

عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران آفرینش‌گرایان را گروهی خواند که می‌گویند برای سخن گفتن درباره خلقت باید به مباحث مربوط به آفرینش در کتاب مقدس توجه کرد و به آفرینش دفعی جهان، ناتوانی جهش و انتخاب طبیعی در تبیین تنوع گونه‌های زیستی و تغییر محدود در گونه‌های زیستی قائل هستند.

به گزارش خبرنگار مهر،  در ادامه سلسله نشستهای گروه مطالعات علم مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، نشست "آفرینش‌گرایی: تاریخچه و مسائل فلسفی" با سخنرانی دکتر امیر احسان کرباسی‌زاده روز چهارشنبه 20 بهمن در محل این مؤسسه برگزار ‌شد.

کرباسی‌زاده سخنانش خود را با اشاره به منازعه معروف هاکسلی و ویلبرفورس در سال 1860 درباره نظریه تکامل داروین آغاز کرد و بخشی از گزارشی را که از این مناظره نقل شده، برای حضار خواند: ویلبرفورس در این مناظره چنین می‌گوید که مایلم از آقای پرفسور هاکسلی که کنار من نشسته است و به محض نشستن من، من را تکه تکه خواهد کرد، بپرسم که اجداد او آیا از طرف مادر بزرگ یا از طرف پدر بزرگش به میمونها می‌رسند. پرفسور هاکسلی جوابی نداد اما از طرف جمع به جایگاه خوانده شد تا سخنی بگوید. به جایگاه رفت و با لحنی تمسخر آمیز گفت من صرفاً به خاطر دانش اینجایم. شما می‌گویید که تکامل، خداوند را کنار می‌گذارد و در عین حال معتقدید که از ماده کوچک و بی جانی که به اندازه ته این مداد است به‌وجود آمده‌اید. پس از آنکه هاکسلی بی اطلاعی ویلبرفورس از دانش زمانه را به رخش کشید، گفت: من از اینکه از نسل میمونها باشم هیچ خجالت نمی‌کشم. شرم من وقتی است که از نسل کسانی باشم که موهبت فرهنگ و خطابه را برای تعصب و مدعیات کذب خرج می‌کنند. 

وی در ادامه به موردی دیگر از منازعات میان طرفداران نظریه داروین و اهالی کلیسا و نیز مدعیات مذهبی یعنی "محاکمه میمون" پرداخت و سخنانش را چنین پی گرفت: جان اسکوپس در دبیرستانی در شهر دیتون ایالت تنسی آمریکا زیست‌شناسی درس می‌داد. وی در یکی از کلاسهای خود به نظریات داروین نیز پرداخت. پس از آن اما مسئولان دبیرستان از او شکایت کردند و مدعی ‌شدند وی ماده قانونی باتلر در این ایالت را نقض کرده است.

کرباسی‌زاده افزود: بنا بر ماده قانونی باتلر، غیر قانونی است که معلمان در مدارس عمومی، خصوصی و یا دانشگاههای ایالت تنسی، که همه یا قسمتی از بودجه خود را از بودجه‌های عمومی دریافت می‌کنند نظریه‌ای را تدریس کنند که داستان الهی خلقت انسان را که در انجیل آمده است انکار کند و نسب انسان را به موجودات پستتری برساند.

وی ادامه داد: در دادگاه اسکوپس از یک سو برایان که انسانی دموکرات و شدیداً مذهبی بود، به عنوان نماینده مسئولان مدرسه حضور داشت و در سوی دیگر دارو که انسانی ملحد بود و به کتاب مقدس نیز اعتقادی نداشت، به عنوان مدافع اسکوپس در این دادگاه حضور یافت.

کرباسی‌زاده سپس بخشی از نقل‌قولهایی را که از این دادگاه شده است برای حضار بیان کرد و گفت: در نهایت اما اسکوپس به دلیل نقض ماده قانونی باتلر گناهگار شناخته و به پرداخت 100 دلار جریمه محکوم شد.

عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ادامه داد: می‌توان گفت که اسکوپس و دارو به عنوان انسانهای آزاداندیش که مدافع نظریه تکامل بودند در مقابل کسانی مثل برایان و ویلبرفورس قرار می‌گیرند که تعصب مذهبی چشم‌شان را کور کرده است و این همان تقابلی است که در فلسفه به آن آفرینش‌گرایی گفته می‌شود.

وی با اشاره به اینکه نظریه تکامل انسان هم‌اکنون در خود جامعه امریکا نیز بسیار کم در مدارس درس داده می‌شود، تصریح کرد: سرآغاز این بحث به کتاب مقدس بازمی‌گردد که در سفر تکوین، باب اول و دوم داستان آفرینش توضیح داده شده است.

کرباسی‌زاده آفرینش‌گرایان را گروهی خواند که می‌گویند برای سخن گفتن درباره خلقت باید به مباحث مربوط به آفرینش در کتاب مقدس توجه کرد و سپس برخی از آموزه‌های آفرینش‌گرایان را چنین برشمرد: آفرینش دفعی جهان، ناتوانی جهش و انتخاب طبیعی در تبیین تنوع گونه‌های زیستی، تغییر کاملاً محدود در گونه‌های زیستی، نیاکان متفاوت انسان و بوزینه، تبیین شکل کنونی زمین با توسل به فاجعه‌های هولناک و فراگیر نظیر طوفان نوح و عمر بسیار کم زمین و گونه‌های زیستی.

وی یادآور شد: اسقف آشر (1656 - 1581) در محاسباتی که انجام داد، تاریخی را برای خلقت جهان مشخص کرد. وی این تاریخ را ظهر روز یک‌شنبه، 23 اکتبر 4004 قبل از میلاد مسیح عنوان کرد که پس از آن این تاریخ جدی گرفته و در انجیلها نیز با عنوان گاهشماری آشر نیز ذکر شد. اما از قرن هجدهم انفجاری در رابطه با اطلاعات درباره تنوع گونه‌ها و موجودات و قدمت زمین رخ داد تا آنجا که در قرن نوزدهم هم متألهین و هم زیست‌شناسان به این نتیجه رسیدند که عمر زمین بیشتر از آن چیزی است که اسقف آشر به آن اشاره کرده است و از سوی دیگر گونه‌ها بسیار متنوع بوده و به یکدیگر نیز شبیه هستند.

این پژوهشگر مطالعات علم افزود: یک سال پیش از انتشار کتاب داروین درباره تکامل، فیلیپ گوسه کوشید آنچه را در علم دیرینه‌شناسی وجود دارد با مدعیات الهیاتی تطبیق دهد. وی کتابی با نام "ناف آدم" در سال 1858 نگاشت و در آن چنین گفت که خداوند فسیلها را آفرید تا انسانها را آزمایش کند، همانگونه که آدم و حوا را همراه با ناف آفرید بدون آنکه آدم و حوا از پدر و مادر زاده شده باشند.

وی خاطرنشان کرد: این نظر طرح شد که شاید در خلقت شش روزه، برخی موجودات و فسیلها آفریده شده‌اند که البته این نظر قابل قبول نیست. تعبیر دوم این بود که بین خلقت اولیه و خلقت دوم فاصله‌ای وجود داشته است و سومین نظر نیز این بود که این شش روز می‌تواند به معنای روزهای 24 ساعته معمول نباشد. همچنین نظر دیگری نیز در رابطه با خلقت مطرح شد که بنا بر آن خداوند قبل از خلقت آدم و حوا انسانهای دیگری را نیز آفریده است که همین امر سبب تنوع گسترده انسانها شده است.

 کرباسی‌زاده سپس با اشاره به اینکه داروین در سال 1859 کتاب "منشأ انواع" را نوشت، گفت: در نظریه تکامل، تکامل به عنوان یک امر واقع محسوب می‌شود و بر اساس آن همه صور موجودات زنده نتیجه فرآیند طولانی تکامل از یک یا چند شکل اولیه هستند. اما کار مهم داروین تعیین مسیر تکامل و ساز و کار و علت تکامل بود به این معنا که وی نقشه یا مسیر شکل‌گیری موجودات زنده موجود از اشکال اولیه تا کنون و نیز سازوکار و علت تکامل را با پاسخ به سؤالاتی نظیر "قانون حاکم بر تبدل انواع چیست"؟ و "چگونه گونه‌ای، گونه‌ای دیگر را به وجود می‌آورد؟" مورد توجه و بررسی قرار داد.

این پژوهشگر فلسفه و مطالعات علم ضمن بیان این نکته که در نظریه تکامل داروین، گونه‌ها با انتخاب طبیعی به گونه‌هایی دیگر تبدیل می‌شوند و گونه‌هایی باقی می‌مانند که با محیط سازگارترند، تصریح کرد: داروین برای نظریه خود شواهدی نیز ارائه می‌کند. نخست اینکه تعداد گونه‌های جانوران که در کتاب مقدس از آنها نام برده شده است حدود 100 عدد است در حالی که تعداد گونه‌های شناخته شده در زمان داروین به همراه گونه‌های منقرض شده  حدود 70000 بوده است.همچنین شباهت میان اندامهای گونه‌های متفاوت و نیزشباهت میان جنینهای گونه‌های متفاوت شواهد دیگری در تأیید نظریه تکامل محسوب می‌شوند.

عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با تأکید بر اینکه نظریه تکامل داروین پس از  مدتی بسیار مورد توجه قرار گرفت، خاطرنشان کرد: آسا گری، گیاه‌شناس و استاد دانشگاه هاروارد، فردریک جورج رایت، کشیش و زمین‌شناس آمریکایی در امریکا و هاکسلی در انگلستان مبلغان نظریه داروین شدند. آسا گری انتخاب طبیعی را به عنوان علت تکامل پذیرفت اما خلقت انسان را جداگانه می‌پنداشت. علاوه بر آن، او تنوع و جهشها را تا اندازه‌ای معلول دخالت خداوند می‌دانست. رایت اما محافظه‌کارتر بود و تکامل و انتخاب طبیعی را محدود به گیاهان و جانوران چهارپا می‌پنداشت. 

کرباسی‌زاده با اشاره به واکنش داروین به آسا گری، سخنانی از داروین دراین‌باره را بازگو کرد: ما هر چه سعی می‌کنیم از این عقیده پرفسور گری که "دگرگونیها به جهتهای سودمندی هدایت شده‌اند" سر در نمی آوریم. اگر فرض کنیم که هر دگرگونی خاصی از روز ازل مقدر بوده است در این صورت آن شکل‌پذیری شاکله‌بندی که منجر به بسیاری از انحرافهای زیان آور ساختار می‌گردد و نیز قوه وافر تولید مثل که ناگزیر به تنازع بقا و نتیجتاً انتخاب طبیعی یا بقای اصلح می‌انجامد باید قوانین طبیعی زایدی به نظرمان بیایند. از سوی دیگر، آفریدگار قادر مطلق همه چیز را مقدر می‌کند و همه چیز را پیش بینی می‌کند. بنابراین ما با مشکل لاینحلی روبرو می‌شویم مثل قضیه جبر و اختیار.

 وی سپس به مواجهه رایت با نظریه داروین و توسل جستن وی به این نظریه پرداخت و گفت: رایت می‌گوید من معتقدم که حیوانات حداکثر از چهار یا پنج نمونه اصلی پدید آمده‌اند و گیاهان نیز از تعداد نمونه اصلی برابر یا کمتری زاده شده‌اند. محتملاً تمام گونه‌های حیاتی که تاکنون بر روی زمین زیسته‌اند از شکلی آغازین پدید آمده‌اند که حیات در آن دمیده شده است.

این پژوهشگر فلسفه در ادامه به تکامل خداباورانه اشاره کرد و افزود: تا سال 1890 تکامل در میان اغلب زیست‌شناسان خداباور آمریکایی و اروپایی پذیرفته شده بود. اما هیچ کدام از آنها تنوع و جهشهای تصادفی را نمی‌پذیرفتند و دست خداوند را در تولید تنوع باز می‌گذاشتند. به عنوان مثال فردریک تمپل، اسقف کانتر بوری در 1884 می‌گوید خالق، به ذرات مادی یا در آغاز یا در زمانی از تاریخ آفرینش خود که حیات را ایجاد کرد نیرویی اعطا کرده است که با گذر زمان موجودات زنده‌ای مانند امروز تکامل پیدا کنند؛ یا اوبری مور، متأله و گیاه‌شناس آکسفورد در سال 1890 چنین می‌گوید که داروین‌گرایی آموزه‌ای کاملاً مسیحی است چرا که حضور قدرت خلاقانه خداوند را در تمام جهان آشکار می‌کند.

وی سپس به حملاتی که به نظریه داروین صورت گرفته است پرداخت و گفت: در اواخر دهه 1860، ویلیام تامپسون ادعا  کرد که چون درون زمین داغ است و به تدریج باید در حال سرد شدن باشد بنابراین مدت زمانی طولانی لازم است (در حدود میلیاردها سال) تا شرایط حیات بر روی آن به‌وجود آید. از طرف دیگر بر حسب محاسبات تامپسون، عمر زمین را بین بیست تا چهارصد میلیون سال حدس زده‌اند در حالیکه تکامل و نظریات یکنواخت‌گرایانه زمین‌شناسی به میلیاردها سال زمان نیاز داشتند.

کرباسی‌زاده ضمن بیان اینکه داروین هیچ جوابی به این حملات نداد، افزود: هرشل نیز بر این نظر است که همواره باید شعوری هدفمند در کار باشد تا مراحل را تغییر دهد، مقدار آنها را تنظیم کند، انحراف آنها را محدود کند و آنها را در مسیر معینی استمرار بخشد. از طرف دیگر ما نمی‌خواهیم انکار کنیم که این شعور ممکن است طبق قانون عمل کند.

وی در ادامه با اشاره دو دسته از هزاره‌گرایان مسیحی یعنی پساهزاره‌گرایان و پیشاهزاره‌گرایان تصریح کرد: از نظر پساهزاره‌گرایان که عموماً لیبرال، موافق تعابیر و تفاسیر انجیل و موافق اندیشه پیشرفت‌اند و بیشتر با آفرینش‌گرایی همدل‌اند، پادشاهی خداوند قبل از روز رستاخیز بر روی زمین و با کمک انسانها محقق می‌شود، اما از نظر پیشاهزاره‌گرایان که کاملاً بنیادگرا و مخالف تفاسیر غیر مطابق با اصل متن کتاب مقدس و مخالف اندیشه پیشرفت اجتماعی هستند، هیچ چیز مگر لطف خداوند باعث رستگاری نمی‌شود و پادشاهی خداوند تنها با عنایت او صورت می‌گیرد.

کرباسی‌زاده در ادامه با اشاره مجدد به "محاکمه میمون" گفت: ویلیام جنینگز برایان (1925 – 1860) که در دادگاه اسکوپس، در مقابل دارو قرار گرفت، از سردمداران اصلی جنبش علیه تکامل در آمریکا محسوب می‌شود. از نظر وی نظریه داروین سبب بی‌دینی افراد می‌شود. از همین روی وی نهضتی را راه انداخت که بر ضد ادعاهای داروین بود.

این پژوهشگر مطالعات علم افزود: برایان برای آنکه به کار خود رنگ و لعاب علمی بدهد، به مسئله چشم پرداخت. تکامل‌گرایان حدس می‌زنند زمانی بوده که چشمی در کار نبوده است. چنین فرضی لازمه نظریه ایشان است. چند رنگ دانه پوستی یا چند کک و مک بر روی پوست حیواناتی که چشم نداشتند به‌وجود آمده است. این دسته رنگدانه‌ها یا کم و مکها باعث تجمع پرتوهای نوری شده‌اند که از خورشید به آنها می‌رسد. وقتی که حیوان نحیف اندکی گرمای خورشید را حس می‌کند به طرف خورشید بر می‌گردد تا نور بیشتری جذب کند. افزایش جذب انرژی خورشیدی پوست را ملتهب می‌سازد و عصبی از پوست بیرون می‌آید و چشم از آن عصب می‌زاید.

کرباسی‌زاده در پایان گفت: البته خود داروین هم اعتراف می‌کند که فرض اینکه چشم، با همه ظرایف و امکانات بی‌بدیل برای تنظیم دیدن فواصل دور و نزدیک که آن را تبدیل به عضوی بی‌نظیر و غیر قابل شبیه‌سازی شدنش می‌کند، از طریق انتخاب طبیعی به‌وجود آید، فرضی به‌غایت نامعقول و بی اساس است. 

کد خبر 1250286

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha