پیام‌نما

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ * * * و [نیز یاد کنید] هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد که اگر سپاس گزاری کنید، قطعاً [نعمتِ] خود را بر شما می‌افزایم، و اگر ناسپاسی کنید، بی‌تردید عذابم سخت است. * * * گر سپاس خدا كنيد اكنون / نعمت خويش را كنيم افزون

۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۴:۱۱

با مهر بخوانیم؛

بخش‌های خواندنی کتاب «صلح امام حسن(ع)»

بخش‌های خواندنی کتاب «صلح امام حسن(ع)»

بعضی کتاب‌ها خیلی زود بر سر زبان ها می‌افتد. کتاب هایی که بسیار خواندنی‌اند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم. روزهای تعطیل می‌توانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را در «مجله مهر» بخوانید.

مجله مهر - احسان سالمی: بدون شک یکی از فرازهای مهم تاریخ شیعه، دوران زندگی پُر از حادثه امام دوم شیعیان، امام حسن مجتبی(ع) است. دورانی که با حوادث سختی همراه بود. موقعیت‌های سختی که این امام بزرگ شیعه را در مظلومیت قرار داد و با اینکه خلافت و اداره جامعه اسلامی حق و تکلیف الهی بر دوش او بود، با مکر و حیله معاویه از ایشان ربوده شد.      

اما روزهای پرحادثه زندگی این امام غریب به یکی از گوشه‌های تاریک و مورد ستم تاریخ اسلام است که نه مورخان پیشین ما بطور شایسته آن را نشان داده‌اند و نه نویسندگان جدید برای تحلیل آن - چنانکه باید - کوشش نموده‌اند و همین انگیزه های خاص گذشتگان و سستی و اهمال دیگران بتعث شده تا این دوران سخت صورتی زشت به خود بگیرد و به سرنوشت دیگر فاصله های فراموش شده و از یاد رفته و دگرگون گشته ی تاریخ - که غالبا از روی عمد چنین شده‌اند - دچار شود.  

کتاب «صلح امام حسن(ع)» برای پرکردن بخشی از این خلا نگاشته شده است. اثری جذاب و خواندنی به قلم شیخ راضی آل‌یاسین که با ترجمه مقام معظم رهبری تبدیل به اثری ماندگار در این عرصه شده است. 

این اثر که یکی از جامع‌ترین آثار موجود پیرامون ماجرای صلح امام حسن(ع) است، در 474 صفحه به بررسی تحلیلی شرایط پیش از آغاز جنگ میان امام و معاویه و دلایل پذیرش پیشنهاد صلح از جانب امام حسن(ع) پرداخته است. 

نویسنده سعی کرده به دور از هرگونه تعصب و از طریق استدلال‌های منطقی به بسیاری از شبهات و سوال‌های پیرامون دلایل پذیرش صلح از جانب امام حسن(ع) پاسخ دهد و مخاطب خود را با استناد به اسناد تاریخی و استدلال‌های عقلی قانع کند.      

این اثر دارای سه بخش است که در بخش اول به مرور اجمالی زندگی امام حسن(ع) و جایگاه معنوی ایشان پرداخته است و در فصل دوم به بررسی موقیت سیاسی دوران آغاز خلافت امام(ع) و شروع جنگ با معاویه پردخته است. فصل سوم نیز در ارتباط با قرارداد صلح امام و معاویه و مفاد این پیمان است.         

نویسنده در فصل آخر کتاب به سراغ مقایسه میان شرایط امام حسن(ع) و شرایط امام حسین(ع) رفته و برخی از تفاوت‌های میان شرایط این دو امام و دلایل تصمیم هرکدام برای صلح و جنگ را توضیح داده است.          

فارغ از قلم و نگاه استدلالی نویسنده، از ترجمه خوب و روان آن توسط مقام معظم رهبری نیز نباید غافل شد. ترجمه‌ای که باعث شده، مخاطب ایرانی این اثر بهتر بتواند با آن ارتباط برقرار کند.          

کتاب «صلح امام حسن(ع)» را دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر کرده است و تاکنون بیش از هشت بار تجدید چاپ شده است.

با هم بخش‌هایی از این کتاب را می‌خوانیم:

پرده اول: مظلومیت مضاعف حسن بن علی(ع) حتی در تاریخ!

دست تحریف، سیمای منور حسن‌بن علی(ع) را در نظر مردم سطحی و قضاوتگران بی‌تحقیق، چه شرقی و چه غربی به شکل خلیفه‌ای بی‌کفایت و زن‌دوست و خلافت به مال دنیا فروش!! ترسیم کرده و بسی نسبت‌های ناروا و ظالمانه و بی‌منطق و دور از حقیقت به او داده است.    

این در حالی است که مورخان همواره چهره واقعی این امام بزرگ را پوشانده‌اند و زشت‌ترین و ناپسندترین نوع پوشیده داشتن موهبت‌هایی که بزرگان از آن برخوردار بوده اند آن است که مردمی بد ذوق یا بداندیش عهده‌دار باز گفتن تاریخ زندگی آنان و قضاوت در شخصیت ایشان گردند و با تظاهر به دانش و معرفت و ادعای خوشفکری، دست درازی به عظمت‌ها و بزرگواری‌ها را مایه‌ی فضل فروشی قرار دهند، بی‌آنکه رنج دقت و مطالعه‌ی لازم را تحمل کرده باشند طرز عمل و رفتار این‌گونه مردم، اگر بر چیزی دلالت کند، آن چیز جز ضعف نفس فراوان ایشان نیست.  

حسن بن علی را چه زیان اگر دل‌های کودن و مغزهای گیج، بر او ستم کنند ولی روشن بینان منصفانه در او بنگرند؟ بی‌گمان، صحنه‌های گوناگون زندگی این امام و مواهبی که خدا بدو ارزانی داشته و عمق و دور اندیشی و هدفهای بزرگ او آنچنان هست که او را در ردیف برگزیده‌ترین چهره‌های جاوید بزرگان جهان قرار دهد.

ایرادها و خرده‌گیری‌های سست اندیشان بر سیاست امام حسن - که غالبا غیرمنصفانه و سطحی و بدون آشنایی با شرایط خاص است - یگانه عاملی بوده که مشکله‌ی تاریخی داستان امام حسن را بوجود آورده است همچنان که بدون شک، گرایش‌های حزبی در برخی و جانبداری از سیاست حاکم در برخی دیگر و عدم آشنایی با واقعیت در دسته‌ی سوم، در اظهار نظرهای یکجانبه و قضاوت‌های سریع مؤثر بوده است. این‌ها به حسن بن علی به دیده‌ی یک رهبر شکست خورده نگریسته‌اند و فراموش کرده‌اند که درباره‌ی علل و موجبات این شکست -یعنی آنچه آنها شکستش می‌خوانند - نیز بررسی‌ای بعمل آورند تا بفهمند که آنچه واقع شد چیزی جز انعکاس وضع مردمی که حسن بر آنان حکومت می‌کرد، نبود سر مستی از باده‌ی فتوحات و پیروزی‌های جدید با همه‌ی جلوه‌های زیانبخش این حالت، آن‌چنان بر نسلی که حسن می‌خواست بر آن حکومت کند تاخته و آنان را فاسد ساخته بود که امید اصلاح مشکل می‌نمود و گناه یک رهبر چیست اگر مردمش فاسد و سپاهیانش خائن و اجتماعش فاقد وجدان اجتماعی باشند.         

فراموش کرده‌اند که حسن بن علی را با چهره‌ی یک سیاستمدار هشیار و زیرک بنگرند که روحیات حریف و تمایلات و انگیزه‌های اجتماع و عوامل زمان را به‌دقت مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهد و آنگاه از روی بصیرت و روشن بینی، نقشه‌اش را طرح می‌کند و نتیجه‌ی آن را پیش بینی می‌نماید، با خط مشی مدبرانه‌اش، آینده‌ی ملتی را تضمین می‌کند و با نتائج حتمی آن، قبر دشمنان خود را می‌کند، گردبادهای حوادث را ماهرانه رد می‌کند و در چهره‌ی پیامبر صلح با موفقیت تضمین شده و در حالیکه بخاطر اصلاح طلبی‌اش سر بلند و افراخته گردن است، از میان کولاک حوادث بیرون می‌آید و آنگاه می‌میرد در حالیکه راضی نیست بخاطر او قطره‌ی خونی ریخته شود. راستی، اگر این فضل فروشان انتقادگر، منصفانه بنگرند، کدام عظمتی برتر از این است؟

پرده دوم: خطبه طوفانی امام حسن(ع) و بیعت مردم کوفه       

[در این فصل نویسنده به موضوع چگونگی بیعت مردم با امام حسن(ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارشان می‌پردازد و فرازهایی از سخنرانی ایشان در میان مردم کوفه و طریقه بیعت هرگروه از مردم را شرح داده است.]

به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد، بی‌آنکه نظر به روشی که مردم با او در پیش خواهند گرفت داشته باشد و فقط بدین منظور که درباره‌ی فاجعه ی بزرگ شهادت علی(ع)، با مردم سخن بگوید، آنگاه چنین آغاز سخن کرد: «همانا در این شب آنچنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته‌اند و آیندگان بدو نخواهند.

رسید همانکس که در کنار رسول خدا جهاد می‌کرد و جان خود را سپر بلای او می‌ساخت، رسول خدا پرچم بدو می‌سپرد و او را به میدان می‌فرستاد، آنگاه جبرئیل از سوی راست و میکائیل از سوی چپ، او را در میان می‌گرفتند و از میدان باز نمی‌گشت! مگر آنگاه که خدا پیروزی نصیب او کرده بود در شبی وفات یافت که موسی در آن شب جان سپرد و عیسی در آن شب به آسمان‌ها رخت بست...»     

حسن بن علی در یاد بود پدرش از روش معمول تخلف ورزیده و بگونه‌ای دیگر و با زبانی دیگر، پدر را یاد کرده است. چرا؟ آیا اندوه شدیدی که از این مصیبت بزرگ، بر حسن بن علی وارد شده، او را که خطیبی چیره دست و فرزند بزرگترین سخنران عرب است، از سخن گفتن باز داشته و راه گفتاری چنین متعارف و معمول را بر او بسته است؟ یا آن‌که وی خود از روی عمد این طرز سخن را انتخاب کرده است و با انتخاب این روش مخصوص، تقدم و برتری و مهارت خود را در فن خطابه و بلاغت و مراعات تناسب و گزیده و سنجیده گویی، ثابت و مسلم ساخته است؟    

این، یکی از مواردی بود که حسن بن علی در خطابه‌ی خود، با قدرت خدا داد، خویشاوندی نزدیک خود را با جدش پیغمبر و پدرش علی -آن خداوندان سخن- ثابت کرد و از آن روز به بعد نظایر این خطابه از حسن بن علی -با عنوان خلیفه‌ی مسلمین- به موجب قبول بیعت عمومی و به حکم پیشامدها و حوادثی که مستلزم سخن گفتن و ایراد خطابه بود، طبعا فراوان دیده می‌شد.         

پسر عمویش، عبیدالله بن عباس در مسجد جامع که از انبوه جمعیت، مالامال بود، در برابر منبر ایستاد نخست لحظه‌ای انتظار کشید تا طوفان گریه‌ای که بدنبال این خطابه، سرتاسر مسجد را فرا گرفته بود، فرو نشست آنگاه با صدای طنین‌دار و رسای موروثی خود همچون سروش آسمانی، فریاد برآورد: «هان ای گروه مردمان! این پسر پیغمبر و جانشین پیشوا و امام شماست، با او بیعت کنید که خدا بوسیله‌ی او دنباله روان رضای خود را به راه‌های سلامت رهبری می‌کند و -به اذن خود- آنها را از تیرگی‌ها به نور می‌کشاند و به راه راست هدایت می‌کند.»

در آن هنگام هنوز در میان مردم، بسیار بودند کسانی که گفتار صریح پیغمبر را درباره ی امامت او بعد از پدرش، شنیده بودند لذا پس از گفتار کوتاه ابن عباس، گفتند: «وه که او چه محبوب است و چه حقدار بر ما و شایسته‌ی خلافت!» و با شوق و رغبت به بیعت او شتافتند و این، در روز بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم از هجرت، یعنی روز وفات پدرش امیرالمؤمنین بود.    

پس از پایان بیعت، امام حسن(ع) دوران حکومت خود را با این خطابه‌ی تاریخی و بلیغ - که در آن از مزایای اهل بیت و حق مسلم آنان در مورد خلافت، سخن رفته و به مردم در مورد حوادث خطرناکی که فضایتیره و ابر آلوده اجتماع، آبستن آن بود، هشدار داده شده است آغاز کرد: «زنهار به بلندگوهای شیطان گوش فرا مدهید که او دشمن آشکار شماست وگرنه، همچون دوستان او خواهید بود که بدانها می‌گفت: امروز هیچکس از مردم بر شما پیروز نیست و من پشتیبان شمایم پس آنگاه که دو گروه یکدیگر را دیدار کردند، پشت به آنان کرد و گفت: من از شماها بیزارم، من چیزی می بینم که شما نمی‌بینید، به زودی نیزه‌ها را و شمشیرها را طعم‌ ای و عمودها را و تیرها را هدفی خواهید یافت دیگر در آنروز ایمان آوردن آنان که پیش از آن ایمان نیاورده یا در ایمان خود خیری کسب نکرده‌اند، سودی نخواهد داشت.»           

سپس از منبر فرود آمد، کارگزاران شهرها را مرتب ساخت، احکام امراء را صادر کرد، و به رسیدگی کارها پرداخت.

پرده سوم: تصمیم بر جنگ و آغاز توطئه منافقین     

[نویسنده پیش از این به شرح اتفاقات پیش آمده در روزهای اول خلافت امام حسن(ع) می‌پردازد و در این فصل به عوامل گرفتن تصمیم امام برای آغاز جنگ با معاویه می‌پردازد و چگونگی آغاز تشکیل سپاه توسط امام برای جنگ با معاویه را شرح می‌دهد.]

پس از گذشت اندک زمانی از وفات امیرالمؤمنین(ع) بود که معاویه برای ایجاد رعب در مرزهای امن و آرام و هشدار به شیر مردان کوفه و اعلام تدریجی جنگ، فریاد مخالفت خود را که میکوشید پر طنین و مهیب نیز باشد، سر داد. او مرگ علی را بهترین فرصتی می‌دانست که می‌توان از آن برای خاتمه دادن به ماجرای کوفه و شام استفاده کرد و این آخرین تصمیمی بود که او و مشاورانش بر آن اتفاق کرده بودند و این مشاوران، همان یاران شب و روز او بودند که جنبش مخالفت با خلافت هاشمی را با تجربه‌ای توأم با تیز هوشی و زیرکی، رهبری می‌کردند، مانند: مغیره بن شعبه، عمر و بن عاص، مروان بن حکم، ولید بن عتبه، یزید بن حر عبسی، مسلم بن عقبه، ضحاک بن قیس فهری.           

معاویه در انتخاب موقعیت مناسب و هم در ایجاد روح اخلالگری در کوفه، توفیق یافت او برای این‌کار، با اهتمام هر چه تمامتر، وجدانهای پست را با پول خریداری می‌کرد و جاسوس‌هایی به اطراف می‌فرستاد که در هنگام رفتن، با خود انواع دروغ‌ها را می‌بردند و در بازگشت، اخبار و اطلاعات گوناگونی در مورد تصمیم‌های گرفته شده یا مقدار امکانات جنگی دشمن، با خود به ارمغان می‌آوردند و این مؤثرترین و قوی ترین حربه‌های جنگی او بود. معاویه تمامی عشایر و سپاهیانش را به بسیج عمومی فراخواند. بخشنامه‌ای به همه‌ی نواحی قلمرو خویش فرستاد به این صورت: «با رسیدن این نامه، با ساز و برگ تمام بسوی من حرکت کنید.»           

امام حسن نیز متقابلا تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه، دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. به دعوت او مؤمنان با اخلاص و حاملان قرآن، فرماندهان جنگ و پارسایان اسلام گرد او جمع شدند، مانند: حجر بن عدی، ابوایوب انصاری، عمر و بن قرضه ی انصاری، حبیب بن مظاهر، هانی بن عروه و... که همان‌ها جناح نیرومند جبهه‌ی امام حسن(ع) را تشکیل می‌دادند.           

خوشبینی شدیدی که همه‌ی مردم را فرا گرفته بود، در هنگامه ی دعوت به جهاد، کوفه را تکان داد و مردم دسته دسته به صفوف جنگ پیوستند در میان این داوطلبان جنگ، عناصر مختلفی نیز وجود داشتند که پیش از آن هیچکس از ایشان چنین شور و نشاطی درکارهای شایسته و اقدامات خداپسند، بیاد نداشت. لذا در اردوگاه امام حسن، در کنار آن دسته یاوران با اخلاص، توده‌ی مجهول الحالی از مردم و جماعتی از وابستگان به فامیل‌های سرشناس و خیل انبوهی از بداندیشان که طرز فکری بیگانه از طرز فکر امام حسن داشتند و ای بسا فقط به جاسوسی برای دشمن آمده بودند و بالاخره گروهی از مردم سست عنصر که معمولا هنگامه جنگ را با گریز علاج می‌کنند و ای بسا امیدی به جز گرد آوردن غنیمت ندارند، نیز قرار گرفتند. علاوه بر اینها مجادلات و مناقشات حزبی - که بزرگترین خار راه آمادگیهای لازم شرائط جنگ است - نیز در میان آنان فراوان وجود داشت.

امام حسن از نخستین روز، از عواقب این ناهماهنگی اسفبار بیمناک و نا مطمئن بود و این چیزی است که برخی از مصادر، صریحا بدان اشاره می‌کنند. او به این انبوه مردمی که پیش روی او حماسه ی جنگ می‌سرودند، نه اطمینان پایداری داشت و نه امید اخلاص و همفکری.           

در پشت سر این توده‌ی مردم، سران منافق و دو روی کوفه بودند که به هیچ وجه امید اصلاح و هدایت آنان نمی‌رفت، مانند: اشعث بن قیس، منذربن زبیر، اسحق بن طلحه، حجربن عمرو، شبث بن ربعی، عمر بن سعد، حجار بن ابجر، عروه بن قیس و شمر بن ذی الجوشن.           

و امام حسن می‌دانست که عاقبت با این دسته، ماجرایی خواهد داشت. اینها همان کوفیان نافرمانی بودند که علیرغم ادعای مسلمانی، برای خود وکسانی مانند خود بر طبق میل و اراده‌ی خود، دستور اخلاق وضع می‌کردند! از همان لحظه‌ای که با حسن بن علی بشرط اطاعت کامل و بر (شنوایی و فرمانبری) بیعت کردند، بصورت دستیاران دشمن او در ایجاد بلوا و شورش در آمدند، پیوسته در فکر حادثه جویی و دام گستری و فرصت طلبی و توطئه برای بزرگترین جنایتها بدون کوچکترین نگرانی از عواقب دنیوی و اخروی آن. خطری که از پیوستن این عده به سپاه، امام حسن را تهدید می‌کرد بزرگتر از خطری بود که از دشمن روبرو و آشکار، انتظار می‌رفت.

پرده چهارم: مقایسه میان شرایط امام حسن(ع) و شرایط امام حسین(ع)

بسیاری از مردم معتقدند که روح مناعت هاشمی که همواره چون عقابی بلند پرواز، قله‌های مرتفع را به زیر پَر دارد، با رفتار حسین(ع) متناسب‌تر است تا رفتار حسن(ع). و این یک نگرش ابتدایی و سطحی و دور از عمق و دقت است.      

حسن(ع) نیز در دیگر موقعیت‌ها و صحنه‌های زندگیش همان هاشمی شکوهمند و بلند پروازی بود که در افتخارات، همپا و همطراز پدر و مادر خود محسوب می‌شد و این هر سه نمونه‌ی کامل و مثال عالی مصلحان مسلکی تاریخ بودند و آنگاه هر یک از ایشان جهادی و رسالتی و نقشی مخصوص خود داشت که از اعماق شرائط موجود و اوضاع و احوال او سرچشمه می‌گرفت و هر یک در جای خود چه از لحاظ شکل جهاد و چه از لحاظ شکوه و مجد و چه از لحاظ پیگیری حق از دست رفته‌ی مغصوب، عملی مبتکرانه و بی‌سابقه بود.

نوشیدن جام شهادت در موقعیت امام حسین و حفظ سرمایه‌ی زندگی بوسیله ی صلح در موقعیت امام حسن، بعنوان دو نقشه و دو وسیله برای جاودان داشتن مکتب و محکوم ساختن خصم، تنها راه حلهای منطقی و عاقلانه‌ای بودند که با توجه به مشکلات هر یک از دو موقعیت، از انجام آنها گزیری نبود و جز آنها راه دیگری وجود نداشت، هر یک از این دو راه در ظرف خود، برترین وسیله‌ی تقرب بخدا و امتثال فرمان او بود. هر چند که از لحاظ دنیوی چیزی جز محرومیت به همراه نداشت و باز هر یک پیروزی حتمی و قاطعی بود که در طی تاریخ جلوه‌ی خود را آشکار ساخت، گرچه در حین وقوع جز محرومیت و از دست دادن قدرت، مظهری نداشت.           

این دو فداکاری: نثار کردن جان در ماجرای حسین و چشم پوشی از حکومت و قدرت در داستان حسن، آخرین نقطه‌ای است که رهبران مسلکی در نقشها و رسالت‌های انسانی و مجاهد تبار خود بدان رسیده‌اند. قدرت حاکم در دوره‌ی هر یک از این دو برادر، یگانه عاملی بود که شرائط خاصی از لحاظ دوستان و یاوران و شرائط خاصی از لحاظ دشمنان و معارضان برای وی ایجاد کرده بود که به شرائط آن دیگری شباهتی نمی‌داشت و بدیهی است که دو گونگی شرایط، لازمه‌ی طبیعی‌اش دو گونگی شکل جهاد و در نتیجه، دو گونگی پایان و فرجام ماجرا بود.

وضع خاص هر یک از لحاظ دوستان و یاوران           

خیانت دوستان کوفی در ماجرای امام حسین، برای وی گام موفقیت آمیزی بود در راه رسیدن به آن شکوه و موفقیت درخشان تاریخی ولی خیانت همین جمع، در ماجرای امام حسن - در مسکن و مدائن - ضربت مهلکی بود که صفوف او را متلاشی ساخته و حالت آمادگی برای جهاد را از وی گرفت.       

توضیح آنکه: حادثه‌ی بیعت شکنی کوفیان نسبت به حسین(ع) پیش از آن بود که وی آماده‌ی جنگ شده باشد و به همین دلیل بود که سپاه کوچک ولی یکپارچه ی وی در آن هنگام که برای نبرد آماده شد از شائبه هر گمانی که موجب دغدغه باشد بر کنار و به سپاهیان فداکار امامی که دارای هدف ها و ایده آل‌های بزرگ است کاملا شبیه بود. در حالیکه در ماجرای امام حسن عامل اصلی نومیدی آن حضرت از پیروزی نظامی، همان سپاهی بود که دو سوم نفراتش از میدان گریخته و بازیچه‌ی دسیسه های معاویه گشته و جبهه امام حسن را در دستخوش هرج و مرج و آشوب و عصیان ساخته بودند.
از اینجا می‌توان کاملا پذیرفت که یاران و دوستانی که با امام حسن بیعت کرده و همچون سپاهیانی مجاهد در اردوگاه وی حضور یافتند و سپس بیعت را شکسته و بسوی دشمن گریخته و یا بر امام خود شوریدند، از آن کسانی که بیعت برادرش امام حسین را پیش از روبرو شدن با آن حضرت شکستند، بدتر و خطرناکتر بوده‌اند. بنابراین، حسین پس از آنکه حوادث کوفه، یاران او را در بوته آزمایش افکنده و نیک و بد آنان را از یکدیگر جدا و ممتاز ساخته بود، سپاهی فراهم آورد که - با همه کوچکی - از لحاظ اخلاص و فداکاری ممتازترین سپاهی بود که تاریخ به یاد دارد. ولی حسن حتی در میان شیعیان با اخلاص خود نیز نمی‌توانست یاورانی که از هر جهت مورد اطمینان وی باشند فراهم آورد چه - همانطور که در فصول قبل بیان شد - آشفتگی و هرج و مرج چندان در اردوگاه وی همه گیر شده بود که اساسا امکان ادامه ی کار وجود نداشت. و چه تفاوتی از این بالاتر، میان وضع دوستان و یاوران آن دو برادر؟          

وضع خاص هر یک از لحاظ دشمن

دشمن امام حسن، معاویه بود و دشمن امام حسین، یزید و برای روشن شدن تفاوت میان این پدر و پسر، شهادت تاریخ که پسر را (کودنی احمق) و پدر را (هشیاری تیزبین) - و به گمان بعضی: نابغه‌ای در تیز هوشی - معرفی کرده، بسنده است.         

حدسی که امام حسن در مورد فرجام کار خود با دشمن تاریخی اش معاویۀ بن ابی سفیان بن حرب می‌زد و دور نمایی که از وضع آینده خود در صورت درگیری با معاویه، مشاهده می‌کرد، کاملا معقول و به واقع نزدیک بود. به گمان قوی دنباله‌ی این جنگ به بزرگترین فاجعه و قاطعترین ضربت نسبت به اسلام کشیده می‌شد و بالاخره عواقب آن با نابودی آخرین فردی که دل در گرو طرز فکر اصیل اسلام و مکتب علوی داشت، خاتمه می‌یافت. ولی امام حسین برای نفی این حدس در مورد خودش، کافی بود بیاد آورد که دشمنش بچه‌ی ناز پرورده‌ای است که به هیچ وجه از عهده حل مشکلات و مهار کردن امواج مخالف و بکار بستن نقشه های وسیع بر نمی‌آید و آنچه در ماجرای خلافت و درگیری با رقیبان از نظر او مهم است آن است که سلطنتی با خزائن فراوان در اختیار او قرار گیرد، گو آن که از نظر آبرو و اعتبار چنان باشد که «اخطل» شاعر –به روایت بیهقی– روبروی او بدو بگوید: «حقا که دین تو همچون دین دراز گوش است بل، که تو از هرمز کافرتری!»          

کد خبر 2997144

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • بی نام ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۰
      0 0
      ظرف زهر را نوشیدو جگر بسوخت علی وفاطمه بسوخت پیغمبر بسوخت جگرش بسوخت ولی بیادغربت علی بیاد دستهای بسته ی حیدر بسوخت یاد در افتاد و فاطمه پهلو شکست یاد کوچه ، یاد سیلی و مادر بسوخت از غم حسین وکربلا اشکها جاری کرد در غم عباس واکبر،درغم اصغربسوخت درغم سجادو زینب درغم دست بسته ها برتنی که دست نداردبر تن بی سربسوخت مظلوم و غریب و تنها حتی در خانه اش خون جگرخورد ازیاران، ازهمسربسوخت کفنش را بر بدن دوختند آن نامردان با هز ا رها تیر بر پیکر بسوخت