به گزارش خبرنگار مهر، جایزه نوبل اقتصادی سال ۲۰۱۶ یک هفته پیش به طور مشترک به اولیور هارت و بنگت هولمستروم به خاطر تلاشهایشان برای تئوری قراردادها اعطا شد.
حامد قدوسی در توضیح تئوری قراردادها در کانال تلگرامی خود نوشت: از شهودهای مهمی که همان ابتدا در نظریه قراردها میآموزیم (و دو نفر از پیشگامان این حوزه هم امسال برنده جایزه نوبل شدند) بدهبستانی (Trade-Off) است که بین «کارایی» و «بیمه» (یا اطمینان خاطر) وجود دارد. صورت ساده مساله این است که محصول خروجی یک سازمان تابعی از میزان تلاش کارگزار (Agent) به علاوه یک نویز تصادفی است. وجود این نویز باعث میشود که کارگزار هر قدر هم تلاش کند نتواند از کمیت محصول خروجی مطمئن باشد. به عنوان مثال کشاورزی که محصولی را کشت میکند در هر صورت در معرض شوکهای تصادفی بارش و دما و آفات هست و در نتیجه بازده محصولش حاصل جمع تلاش و تخصص خودش و عوامل تصادفی بیرونی است.
وقتی با چنین شرایطی سر و کار داریم تضاد مهمی بروز میکند: اگر بخواهیم از قراردادهای انگیزهای قوی (High Powered) استفاده کنیم باید پرداختی به کارگزار را مستقیما به محصول خروجی مشروط کنیم تا او با حداکثر انگیزه کار کند. ولی از طرف دیگر عامل تصادفی (و خارج از کنترل او) باعث میشود تا دریافتیاش یک متغیر تصادفی بوده و در نتیجه ریسک زیادی به زندگی شخصی وی وارد کند. مثلا صاحب زمین ممکن است به کشاورز بگوید که ۵۰ درصد محصول مال او است. این قرارداد انگیزه زارع برای کار را زیاد میکند ولی ریسک زیادی هم به او وارد میکند که ممکن است خارج از حد تحملش باشد. در نتیجه مالک (که معمولا ریسکپذیرتر از عامل است) ممکن است ریسک محصول را جذب کرده و پرداختی کارگزار را ثابتتر کند. ولی پرداخت ثابتتر از طرف دیگر باعث میشود تا انگیزه کار کردن پایین بیاید! این همان تضاد کلیدی بین دو هدف مهمی است که در تیتر نوشته اشاره کردیم.
با این چارچوب میتوانیم به صورت نظاممندتری در مورد تفاوت نظام اقتصادی کشورها و مکانیسمهای انگیزشی در بازار کار آنها و تعادلهای مختلف موجود تامل کنیم. برخی کشورها (مثلا آمریکا) بیشتر گرایش دارند وزن عامل «انگیزه» و پاداش مستقیم را بیشتر کرده ولی در عوض زندگی روزمره شهروندانشان را در معرض نااطمینانی و ریسکهای سنگین قرار میدهند. کشورهای دیگری (مثلا اسکاندیناوی) ترجیح میدهند ریسک زندگی شهروندان را کم کنند ولی در عوض رابطه بین پاداش و عملکرد را هم ضعیف میکنند. البته برخی از این کشورها از عناصر فرهنگی، تاریخی و حتی مذهبی ضمنی برای درونیسازی حس مسوولیت نسبت به کار بهره بردهاند و تا حدی نبود «انگیزههای قوی» در بازار کارشان را از این طریق جبران میکنند.
نظر شما