۱۸ آبان ۱۴۰۰، ۱۵:۰۹

آبتین گلکار مطرح کرد؛

داستایفسکی انقلاب را برای جامعه روسیه خطرناک می‌دانست

داستایفسکی انقلاب را برای جامعه روسیه خطرناک می‌دانست

آبتین گلکار در یکی از نشست‌های «یک هفته با داستایفسکی» که در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد گفت که داستایفسکی انقلاب را برای جامعه روسیه خطرناک می‌دانست و به آن اعتقادی نداشت.

به گزارش خبرگزاری مهر، بیستم آبان (یازدهم نوامبر) دویستمین سالروز تولد نویسنده شهیر و جهانی روس، فئودور داستایفسکی، است. مرکز فرهنگی و بین‌الملل شهر کتاب به این‌مناسبت با همکاری بنیاد روسکینی‌میر برنامه «یک هفته با داستایفسکی» را ترتیب داده که در آن در قالب سخنرانی، یادداشت یا مقالاتی از صاحب‌نظران، دانشگاهیان، مترجمان و اهل ادب و رسانه به بازخوانی و تأمل در آثار و شخصیت داستایفسکی پرداخته می‌شود.

این رویداد از روز شنبه، بیستم آبان، آغاز به کار کرد و به میزبانی و سخنرانی علی‌اصغر محمدخانی آغاز شد. در ادامه زهرا محمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و نماینده بنیاد روسکی‌میر در ایران، آبتین گلکار، عضو هیئت علمی زبان و ادبیات روسی دانشگاه تربیت مدرس و مترجم، به ترتیب درباره زنان در آثار داستایفسکی، کودکان در منظر و آثار داستایفسکی، «یادداشت‌هایی از خانه مردگان» سخنرانی کردند.

کودکان داستایفسکی: از نیه‌توچکا تا کولیا

آبتین گلکار به عنوان دیگر سخنران این نشست ضمن بیان اینکه داستایفسکی در مقایسه با نویسندگان و اشراف روس زمانه‌ی خودش با زنان و کودکان مهربان‌تر بوده است و چنان‌که از خاطرات همسر و فرزندان او برمی‌آید با همسر و فرزندانش اوقات خوشی را می‌گذارنده و به فرزندان خود احساسات شدیدی داشته است، حضور کودکان را در نقش قهرمان‌های فرعی در رمان‌های داستایفسکی به این مساله مربوط دانست. در عین حال، تأکید کرد که داستایفسکی به جزئیات کارهای خود اهمیت زیادی می‌داده است و توجه به این شخصیت‌های فرعی و مهم می‌تواند جنبه‌های پنهان‌تری از تفکر داستایفسکی را برای ما مشخص بکند. او در بخش‌هایی از سخنان خود گفت: در آثار داستایفسکی اغلب بچه‌ها را در ارتباط با دیگر شخصیت‌ها می‌یابیم. انگار این عنصر برای ایجاد درکی درست‌تر از دیگر شخصیت‌ها تمهید شده است. برای نمونه، وقتی راسکولنیکف در «جنایت و مکافات» در کوچه متوجه می‌شود فردی به قصد آزار به دنبال بچه‌ای افتاده است، واکنش نشان می‌دهد و پلیس را خبر می‌کند. او برای نجات کودک دست به عمل می‌زند و با این کار برای ما از عابران بی‌اعتنا متمایز می‌شود. خیلی اوقات هم داستایفسکی شخصیت‌های بزرگسال را به کودکان تشبیه می‌کند، مثلاً در «جنایت و مکافات» سونیا و الیزا و بارزتر از اینها در «ابله» پرنس میشکین را. اما موضوع اصلی من بررسی شخصیت‌هایی است که در آثار داستایفسکی در سنین کودکی هستند.

وی افزود: با بررسی کودکان در آثار این داستایفسکی سیری تکاملی در نگرش او به کودکان می‌یابیم. در آثار اولیه شاهد کودکان قربانی‌شده هستیم. این کودکان تحت تأثیر شرایط، از فقر گرفته تا پدر و مادر و سایر عوامل اجتماعی، به نوعی قربانی اجتماع به حساب می‌آیند. نیه‌توچکا در «نیه‌توچکا» و نلی در «بیچارگان» نمونه‌هایی از کودکان آسیب‌دیده اولیه داستایفسکی هستند. اینها معمولاً سرنوشت خوبی هم ندارند. اما از «جنایت و مکافات» به بعد در شخصیت کودکان قدری تفاوت مشاهده می‌شود. راسکولنیکف که تصادفاً در میخانه‌ای با مارملادوف آشنا شده است، بعد از مرگ او به خانه‌اش می‌رود و بچه‌های او را می‌بیند. او از میان کودکان مارملادوف مجذوب پولیا می‌شود و با خودش می‌گوید، این دختر جنم، شور، هیجان درونی و توان بالایی دارد. این‌بار دیگر این‌طور نیست که انگار این شخصیت محکوم به فناست یا سرگذشت بدی انتظارش را می‌کشد. پولیا دختری بسیار باعرضه و شبیه سونیا است که قدرت اداره‌ی خانواده را در سونیا الگوی خودش قرار داده است و حتی، در اواخر رمان زندگی مادر، بچه‌های دیگر را اداره می‌کند. پولیا سختی زیادی می‌کشد، ولی نیرویی بیشتر از قهرمان‌های دیگر دارد.

گلکار اضافه کرد: همین سیر تکاملی را در رمان «ابله» هست. کولیا، برادر گانیا، در این رمان نیز مشابه پولیا قدرت بیشتری دارد. گرچه این شخصیت چندان نظر خواننده را به خودش جلب نمی‌کند. این سیر نشان می‌دهد که چیزی در پس ذهن داستایفسکی هست. او اشاره می‌کند که این کودکان به واسطه رنج‌هایی که در کودکی کشیده‌اند، عقل زودرس دارند و خیلی اوقات تکیه‌گاه بزرگترها هستند. پس، هم کولیا در «ابله» هم پولیا در «جنایت و مکافات» تکیه‌گاه خانواده و پدر و مادرشان هستند و حتی عاقل‌تر نشان داده می‌شوند. در مقایسه با پولیای «جنایت و مکافات» کولیا با افراد دیگری جز خانواده‌اش هم نشست و برخاست می‌کند و تحت تأثیر آنها قرار می‌گیرد. اگر پولیا فقط راسکولنیکف را می‌بیند و قدری از او تاثیرمی‌پذیرد، جهان‌بینی کولیا تحت تأثیر رفتارهای پرنس میشکین و بیش از او تحت تأثیر ایده‌های انقلابی و آرمان‌های بزرگ ایپولیت قرار می‌گیرد. در «برادران کارامازوف» نیز کولیا کراسوتکین قدرت بیشتری دارد.

این مترجم توضیح داد: کولیا برای همکلاسی‌هایش نقش رهبر را ایفا می‌کند و می‌تواند هر کسی را دفع یا جذب بکند. او در صحنه‌های ابتدایی قدری منفی نشان داده می‌شود و سازمان‌دهنده آزار و اذیت ایلیوشا، بچه آسیب‌دیده و ضعیف همکلاسی، است. ولی کولیا از یک جایی تغییر می‌کند و در آخرین روزهای زندگی ایلیوشا می‌کوشد با کاری او را خوشحال بکند و به‌نوعی گناه خودش را جبران بکند. گذشته‌ازاین، ایلیوشا نیز دیگر مانند قهرمان‌های آسیب‌دیده قبلی نیست. ایلیوشا آسیب‌دیده و محکوم به فناست، اما به خشونت و انتقام فکر می‌کند و می‌خواهد این آسیب‌دیدگی‌ها را تلافی بکند. چنان‌که یک‌بار چاقویی مخفی می‌کند و در دعوا کولیا را زخمی می‌کند. درحالی‌که قهرمان‌های کودک آغازین داستایفسکی اغلب دخترانی بودند که هربلایی را به عنوان تقدیر محتوم می‌پذیرفتند. در رمان‌های آخری اما بچه‌ها برای جواب دادن قدرت بیشتری پیدا می‌کنند. این به نوعی با تغییرات اجتماعی روز در روسیه آن زمان همسو است. دیگر مردم ظلم را کاملاً نمی‌پذیرفتند. ظلم به حدی رسیده بوده که دیگر ناچار به واکنش می‌شدند. به نظرم دنبال کردن ارتباط میان خط سیر زندگی، واکنش‌ها و نگرش کودکان به جهان در آثار داستایفسکی و حال و هوای اجتماعی روسیه جالب است.

گلکاردر ادامه ضمن بیان اینکه کلیشه‌هایی از نویسندگان و متفکران دموکرات انقلابی آن زمان روسیه پیدا و پنهان در سخنان کولیا به چشم می‌خورد و حتی اسم کولیا مصغر نام دو تن از برجسته‌ترین شخصیت‌های ادبی و سیاسی و اجتماعی روسیه در آن زمان است، گفت: داستایفسکی نظر مساعدی درباره اندیشه‌های این متفکران انقلابی نداشته و انقلاب را برای جامعه روسیه خطرناک و محتوم می‌دانست. برداشت من خواننده این است که داستایفسکی می‌گوید با این وضعی که جلو می‌رویم بالاخره کولیا کراسوتکین جلو می‌آید و ضمام امور را به دست می‌گیرد و واکنش نشان می‌دهد. او با این اتفاق، همدلی ندارد و این امر را شاید بهتر از همه در رمان «شیاطین» نشان می‌دهد که نقیضه‌هایی برای شخصیت‌های انقلابی است و نشان می‌دهد اینها در نهایت روسیه را به جای خوبی نخواهند رساند. شاید در حد زیادی هم پیشگویی‌های پیامبرانه‌ی او را در قرن بعدی در فجایع روسیه دیدیم. در صحنه‌ی پایانی «برادران کارامازوف» انگار آلیوشا، کازامازوف صلح‌طلب، با این بچه مدرسه‌ای‌هایی ائتلاف می‌کند که رهبرشان کولیا است. اما مشخص نیست ما باید از این صحنه چه برداشت کنیم. آیا آلیوشا بالاخره مقهور کولیا شده است یا اینکه بالاخره توانسته است قدری از آن وجهه انقلابی و تخریب کولیا کم بکند و روحیه متعادل‌تری در این گروه به‌وجود بیاورد.

چه راز و رمزی در آثار داستایفسکی نهفته است؟

علی‌اصغر محمدخانی در بخش‌هایی از سخنان خود گفت: چه راز و رمزی در آثار داستایفسکی هست که بعد از گذشت دویست سال از زادروزش همیشه تازه است و جهان را تسخیر کرده است؟ چه شرایطی در قرن نوزدهم و بیستم روسیه منجر به بروز نویسندگان و شاعرانی برجسته چون داستایفسکی، تالستوی، چخوف، گوگول، بولگاکف شده است؟ چه ویژگی‌هایی در آثار داستایفسکی آنها را در صدر ادبیات جهان قرار می‌دهد؟ کدام نویسنده دیگری این‌گونه زندگی و درد و رنج و زیست انسانی را کاویده و توانسته در زندگی کوتاه و دشوار خود خالق شاهکارهای ادبی جهانی شده است؟

او درباره زندگی این نویسنده اشاره کرد: این نویسنده، مورخ، فیلسوف، روانکاو، جامعه‌شناس که به‌خوبی در دل مردم جهان نفوذ کرد، در یازدهم نوامبر ۱۸۲۱ در مسکو به دنیا آمد و زندگی پرفرازونشیبی داشت. او در محیطی چشم به جهان گشود که بوی دارو و فقر از آن به مشام می‌رسید و عاری از شادمانی بود. مادر مهربان زود درگذشت و او را تنها گذاشت و پدر مردی تندخو، خودخواه و خسیس بود که در هجده سالگی فئودور به دست دهقانان عاصی کشته شد. فئودور در جوانی، خیلی زود از کار اداری دست کشید تا تمام وقت به ادبیات بپردازد. ابتدا برای امرار معاش به ترجمه مشغول شد و آثاری چون «اوژنی گرانده» بالزاک و «دون کارلوس» شیلر را ترجمه کرد. نوشتن «مردم فقیر» در ۱۸۴۶ موفقیت فراوانی برای او به ارمغان آورد و نامش را بر سر زبان‌ها انداخت. در ۱۸۴۹ به جرم فعالیت‌های ضدتزاری بازداشت و زندانی شد. حکم اعدام او به چهار سال زندان با اعمال شاقه در سیبری تبدیل شد. در سیبری به رنج، دشواری و بیماری‌هایی دچار شد، ملت روس را از نزدیک شناخت و با خدا بیشتر آشنا شد، چراکه انجیل تنها کتاب مجاز برای زندانیان بود. در ۱۸۵۹ بخشوده شد و اجازه یافت با همسرش به سن‌پترزبورگ بازگردد، بعد از دوسال دوری از این شهر. از این دوره نوشتن و انتشار آثار خود را تداوم بخشید.

او درباره آثار بعد از زندان و تبعید داستایفسکی توضیح داد: «یادداشت‌های خانه مردگان» (۱۸۶۱) تقریباً زندگی‌نامه شخصی داستایفسکی است که به صورت اول شخص مفرد نقل شده و شامل مشاهدات او در زندان سیبری است. واقع‌بینی آمیخته با خشونت و فریادهای مشقت‌باری که این اثر منعکس می‌کرد، مردم روسیه را سخت منقلب کرد و حتی تزار را گریان ساخت. «یادداشت‌های زیرزمینی» (۱۸۶۴) در زمان حیات نویسنده اقبال چندانی نداشت و در قرن بیستم بود که منتقدان آن را از آثار برجسته داستایفسکی به شمارآوردند. «جنایت و مکافات» (۱۸۶۵) اولین اثر بزرگ داستایفسکی به شمار آمد و او را در خارج از روسیه به شهرت رساند. «قمارباز» (۱۸۶۶) تجربه تلخ شخصی داستایفسکی در اقامتی خارج از کشور و عشق مفرط او به قمار را به تصویر می‌کشد. «ابله» (۱۸۶۸) در ردیف شاهکارهای داستایفسکی است و با قدرتی عظیم بر روح خواننده چیره می‌شود. «شوهرباشی» (۱۸۷۰) از نظر ادبی بهترین اثر طنزآمیز داستایفسکی است و بسیار متوازن و در شیوه مسخره‌آمیز، بدیع و طبیعی است. «جن‌زدگان» (۱۸۷۰) از مهم‌ترین آثار داستایفسکی به شمار آمد که در خارج از کشور نوشته شد و موضوع آن دسیسه‌های سیاسی است. «یادداشت‌های روزانه یک نویسنده» به صورت نوشته‌های جداگاه از سال ۱۸۷۳ تا ۱۸۸۱ منتشر می‌شد و شامل مجموعه مقالاتی درباره‌ی مسائل جاری از اوضاع سیاسی و جهانی تا مساله بردگی بود. داستایفسکی در این یادداشت‌ها وضع یک میهن‌پرست ارتدوکس مسیحی را در برابر مسائل عصر خود نشان می‌دهد و در مذهب روسیه مزیتی می‌بیند که شایستگی آن را دارد که روزی راهنمای اروپا یا حتی سراسر جهان شود. «برادران کارامازوف» (۱۸۷۹) شاهکار داستایفسکی و از عمیق‌ترین آثار ادبی اروپایی در نیمه دوم قرن نوزدهم به شمار آمد. در این داستان دو نیروی متعارض غالب بر روح داستایفسکی نشان داده می‌شود: یکی ایمان به اصل نیکی نهفته در نهاد بشر که به صورت ایمان مذهبی و مسئولیت مشترک در عالم بشریت جلوه می‌کند و دیگری، نیروی بد که مدام او را به جانب گردابی مخوف سوق می‌دهد.

معاون فرهنگی شهرکتاب اضافه کرد: داستایفسکی در مراسم صدمین سال تولد پوشکین در مسکو نطقی ایراد کرد و با چنان شور و جاذبه‌ای سخن گفت که او را غرق در گل کردند و دستش را بوسیدند، حتی دانشجویی به پای او افتاد و بیهوش شد. «خطابه پوشکین» شاهکار واقعی شناخته شد. داستایفسکی موضوع مورد علاقه خود، آشتی‌دادن فرهنگ و هنر غرب و روسیه را در آن مطرح کرد. داستایفسکی سرانجام در ۲۸ ژانویه ۱۸۸۱ ناگهان بر اثر خونریزی شدید درگذشت. پس از تدفین زندگی واقعی داستایفسکی آغاز شد، در ماورای زمان و مکان و در دل دوستداران او.

محمدخانی تأکید کرد: داستایفسکی در ایران جایگاه تأمل‌برانگیزی دارد. بسیاری از مترجمان به آثار او توجه کردند و آثار او بارها از زبان‌های اروپایی و در سال‌های اخیر از زبان روسی به فارسی برگردانده شده است. همچنین، فیلسوفان، متفکران و هنرمندان تئاتر و سینما به داستایفسکی توجهی درخور داشته‌اند و آثار و مقالاتی براساس و درباره آثار و اندیشه‌های او خلق شده است. داستایفسکی به مسائلی چون شک و ایمان، اخلاق و دین، امید و عشق، درد و رنج، بودن و نبودن، معنای زندگی می‌پردازد و آثارش سرشار از ایده‌های فلسفی، روان‌شناحتی، معنوی است. به باور منتقدان در تاریخ ادبیات جهان، آثار کمتر نویسنده‌ای چون آثار داستایفسکی محل بحث و منازعه در روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و فلسفه و دیگر شاخه‌های علوم انسانی بوده است.

او در پایان درباره وضعیت انتشار برخی آثار از و درباره‌ی داستایفسکی در ایران از سال ۱۳۵۷ تا کنون گفت: از میان ۹۳۴ اثر داستایفسکی، «قمارباز» ۲۳۰ نوبت با شمارگان ۲۸۶۹۰۰ نسخه، «برادران کارامازوف» ۱۲۱ نوبت با شمارگان ۲۱۴۴۵۰ نسخه، «جنایت و مکافات» ۱۰۲ نوبت با شمارگان ۱۶۲۸۷۰ نسخه، «ابله» ۹۳ بار با شمارگان ۱۴۲۰۰۰ نسخه، «شب‌های روشن» ۹۱ بار با شمارگان ۱۳۱۳۵۰ نسخه، «بیچارگان» ۳۰ نوبت با شمارگان ۳۷۹۵۰ نسخه، «یادداشت‌های خانه‌ی مردگان» ۲۷ نوبت با شمارگان ۴۰۱۱۰ نسخه، «همزاد» ۲۳ نوبت با شمارگان ۳۸۴۰۰ نسخه منتشر شده است.

اتفاق نظر داستایفسکی و تالستوی در ترسیم زنان

زهرا محمدی در بخش‌هایی از سخنرانی خود گفت: ادبیات روسی با زنان مهربان نبوده است. مهم‌ترین قهرمان زن در آثار ادبی قرن هجدهم، لیزای بیچاره نیکولای کارامزین، چنان خسته‌کننده و آزاردهنده توصیف می‌شود که خواننده می‌خواهد هرچه زودتر از صحنه روزگار محو شود. در قرن نوزدهم، پوشکین کمی این وضعیت را تغییر می‌دهد، اما این تغییرات ماندگار نیست. در ادبیات روسی، پوشکین اولین و شاید تنها کسی است که به فردیت زنان و جهان درونی آنها اهمیت می‌دهد. او با ساختن شخصیت تاتیانا در «یوگنی اونگین» ما را با زنی مواجه می‌کند که فکر می‌کند، کتاب می‌خواند، طبیعت را دوست دارد، عشق ورزیدن را بلد است، شهامت و جسارت بیان عواطف و احساسات خودش را دارد و می‌تواند خویشتندار و به چارچوب‌های اخلاقی پایبند باشد. حتی خواب‌های این زن اهمیت پیدا می‌کند. پوشکین درونی‌ترین حالات روحی او را توصیف می‌کند تا بگوید برخلاف آنچه در ادبیات روسی مرسوم است، فقط توصیف ظاهر زنان اهمیت ندارد و جهان درون زن هم مهم است. برای همین تا به امروز تقریباً همه مخاطبان روس یک‌صدا تاتیانا را محبوب‌ترین زن آثار ادبی می‌دانند. بعد از این، با زنانی کوچک در آثار چخوف، گوگول و تورگنیف مواجه می‌شویم و نیمه دوم قرن نوزدهم هم زنان فقط زمانی اهمیت پیدا می‌کنند که شخصیتشان در رابطه با مردان تعریف می‌شود.

او درباره زنان در آثار داستایفسکی نیز اشاره کرد: سه ویژگی غالب در زنان آثار داستایفسکی وجود دارد. یکی فروتنی خاکسارانه، دیگری، غرور بی‌پایه جهنمی است که با فروتنی تضاد دارد، ولی گاهی خودش را نشان می‌دهد. سومی، نوعی حماقت و بلاهت مقدس است که داستایفسکی حتی به‌نوعی ستایشگر آن است. زنان در آثار داستایفسکی بیشتر لاغر و با چهره‌ای خشک و جدی توصیف می‌شوند. چند تیپ شخصیتی برای زنان داستایفسکی تعریف می‌شود که مهم‌ترین آنها تیپ مادر است. این مادرها به دو دسته تقسیم می‌شوند. یکی مادرانی که رنج و فشارهای چندانی را در زندگی تحمل نکرده‌اند و زندگی نسبتاً آرام و مرفهی داشتند و حامی همیشگی فرزندانشان هستند. در سبک گفتار این مادران نوعی محبت همیشگی، استفاده از واژه‌های تحبیبی و مهربانانه برای فرزندانشان دیده می‌شود. این زنان صادق و شرافتمندند و هیچ‌وقت از مرز شرافت و اخلاقی که بر خودشان تحمیل کردند عدول نمی‌کنند. نمونه بارز این زنان مادر راسکولنیکف است.

وی افزود: دسته دیگر مادرانی مانند کاترینا مارمالادوف، نامادری سونیا، هستند که سختی‌های زندگی آنها را به بن‌بست رسانده و تبدیل به آدم‌هایی تلخ، عبوس و ناراضی شده‌اند که دائماً در حال ناسزا گفتن به همسر، جهان و حتی فرزندانشان هستند و همه را در از عرش به فرش رسیدن خودشان مقصر می‌دانند و احساس می‌کنند جهان و زندگی با آنها خیلی ناعادلانه رفتار کرده است. دسته دیگر، زنانی افسونگرند که مستبد و خودمحور و پر از هیجان و شور و در یک کلام برده‌سازند. در حرف‌های این زنان از افعال امر زیاد استفاده می‌شود، واژه‌هایشان ناسزا نیست ولی تحقیر و تهدیدآمیز است و وعده به زانو درآوردن مردم در صحبت‌هایشان هست. شاید بارزترین اینها ناستازیا فیلیپونا در «ابله» باشد که زنی افسونگر است و نمی‌توان گفت داستایفسکی او را خیلی دوست دارد.

محمدی گفت: داستایفسکی در زنان داستان‌هایش ترکیبی از پاکی، شرافت و حماقت را می‌پسندد و این را در زنان محبوب خودش توصیف می‌کند. این پاکان شرافتمند کسانی هستند که صادق‌اند و ابله؛ آماده‌ی فداکاری و از خودگذشتگی‌اند و ابله؛ آماده توجیه همه‌ی اعمال کسی هستند که دوستش دارند و به این دلیل ابله؛ آماده‌اند که فقط برای حمایت از دیگران و برای حامی بودن همیشگی به‌هرشکلی آسیب ببینند و درعین‌حال ابله‌. و اینها سونیا مارمالادوف است. سونیا محبوب داستایفسکی است، اما باز از زبان راسکولنیکفی که عاشق او می‌شود حماقت را به سونیا نسبت می‌دهد. البته که سعادت‌مندترین‌ها در میان زنان از نظر داستایفسکی تسلیم‌شده‌ترین‌ها هستند. شخصیت دیگری که در این دسته‌بندی می‌گنجد ناتاشای «بیچارگان» است. در نهایت، گروه دیگری از زنانی که به آثار داستایفسکی راه پیدا می‌کنند زنان عصیانگر و سرکشی هستند که شاید داستایفسکی و تالستوی خیلی هم دوستشان ندارند، مثل لیزاویِتا یپانچینای «ابله». این زنان صادق، مغرور و مستقل‌اند و ابایی ندارند از اینکه نارضایتی‌شان را ابراز کنند و به‌واسطه ابراز آن از جانب ساختارهای اجتماعی که احاطه‌شان کرده‌اند سرزنش شوند و در آن چارچوب‌ها نگنجند.

وی در توضیح بیشتر توصیف داستایفسکی از زنان اشاره کرد: داستایفسکی مثل تالستوی تقریباً زنی را توصیف نمی‌کند مگر در نسبتش با مردان و جز نقشی که مردان در زندگی آنها یا آنها در زندگی مردان دارند. مثلاً در «جنایات و مکافات» لحظات شخصی راسکولنیکف خیلی توصیف می‌شود اما سونیا فقط زمانی اهمیت دارد که برای سعادت پدرش، خانواده اش یا راسکولنیکف به کارهای مختلفی می‌پردازد یا تن می‌دهد؛ یعنی خود سونیا در مقام فردی مستقل خیلی اهمیتی ندارد. تالستوی از داستایفسکی هم با زنان بی‌رحم‌تر است. تنوع تیپ و شخصیت زنان تالستوی خیلی بیشتر از داستایفسکی است. علاوه بر تیپ‌هایی که نزد داستایفسکی برشمردیم، تالستوی زنانی را توصیف می‌کند که مثل بچه‌ها ساده‌لوح‌اند و زندگی را می‌آرایند؛ زنانی که خیلی رند و فرصت‌طلب‌اند و می‌دانند چطور باید از موقعیت‌های پیش آمده به نفع خودشان استفاده کنند؛ زنانی که در دست هر کسی که از راه می‌رسد بازیچه‌اند؛ زنانی که اغواگر و افسونگرند و تالستوی به شدت سرزنششان می‌کند.

نماینده بنیاد روسکینی میر در ایران، درباره آناکارنینا و پاشنکا در جایگاه نمونه مهم زن سقوط‌کرده و زن ایده‌آل تالستوی توضیحاتی داد و در پایان گفت: پس، تالستوی و داستایفسکی در هر موردی با هم اختلاف داشته و متفاوت باشند، در مورد تصویری که از زنان می‌سازند با هم در صلح و تفاهم و دوستی به‌سرمی‌برند. ادبیات روسی و شاید به‌طورکلی ادبیات و جهان با زنان مهربان نبوده است، درحالی‌که اگر جهان بهتری بخواهیم باید زمین را پاس بداریم و زنان را و کودکان را.

کد خبر 5347714

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha