۵ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۳۰

مجله مهر هم‌سفر یک گروه جهادی؛

مهندسان خاکی بی چشم‌داشت کار می‌کنند

مهندسان خاکی بی چشم‌داشت کار می‌کنند

در این گزارش که در روز مهندس منتشر می‌شود، پای حرف جهادگرانی نشسته‌ایم که بی چشم‌داشت در مناطق محروم سازندگی می‌کنند.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - محدث تک‌فلاح: از سال ۸۶ شروع کرده است. اولین اردوهای جهادی که برگزار می‌کرده را خوب به‌خاطر دارد. محمد مهدی عینی که مهندسی عمران خوانده، در راه عمران و آبادی کشور گام مهمی برداشته است. گروه‌های جهادی‌ای که این سال‌ها با خود همراه کرده است را خوب به‌خاطر دارد و از تک‌تک افراد شرکت کننده در این اردوهای ۸ تا ۱۰ روزه خاطره‌های ماندگاری دارد. تابه‌حال ۲۶ مدرسه و یک درمانگاه ساخته‌اند و ۱۳۰ خانه را تعمیر و بازسازی و ساخت مجدد کرده‌اند. ردپای او و یارانش در استان‌های کرمانشاه و لرستان و اراک و خوزستان مانده است. حتی در دالاهو، روستای زرده هم نگذاشتند که خاطرات ناخوشایند زلزله بر تن مردم عمق بگیرد و از صبح روز زلزله در محل بودند و به یاری خود اهالی، زندگی‌شان را رقم زدند. اما نه تنها ردپای آن‌ها، بلکه دل‌شان نیز به یادگار باقی‌مانده است. پای صحبت‌های او می‌نشینیم و از خاطراتش برای‌مان تعریف می‌کند. از تلخ‌ترین‌ها تا شیرین‌ترین‌هایش.

مهندس دندانپزشک

در روستایی بودیم که مرز لرستان و کرمانشاه بود. روستایی کم امکانات و محروم. جاده‌های روستا بسیار نامناسب بودند و از عدم رسیدگی و مردم مظلومش هر چه بگوییم کم گفتم. تیم دندانپزشکی برای اردوی جهادی آمده بود و مشغول خدمت‌رسانی به مردم شریف آن‌جا بودند. امیرمهدی اژدری هم در بین همین دندانپزشک‌ها مشغول خدمت بود. به‌خاطر دارم روستاییان کانکسی داشتند که برای دو منظور استفاده می‌شد. یک سمت آن علوفه و کاه و گوسفند بود که طویله شده بود و سمت دیگر کانکس، محل تحصیل بچه‌های روستا بود.

«این‌جا مدرسه ندارد.» شنیدن این جمله چهار ستون بدنش را لرزاند. دیگر آرام نگرفت. بنا گذاشت برای جمع‌آوری مبلغی برای ساختن یک مدرسه در این روستا. عزم امیرمهدی برای جمع‌آوری مبلغ جهت ساخت این مدرسه جدی بود. با تمام توان تلاش خود را می‌کرد. حتی بعد از اتمام دوره اردوی جهادی و بازگشت به شهر خود دست از تلاش برنداشت. سه ماه گذشت و همه دغدغه اول او را می‌دانستند. پول خوبی جمع شده بود و او نقشه‌ها در ذهن داشت. عزم سفر کرد و اردوی جهادی بعدی را آغاز کرد. دندانپزشک ما این بار عزم اردوی دندانپزشکی نکرد. عزم مهندسی کرده بود برای ساخت مدرسه در آن روستا. اما… اجل مهلتش نداد و در مسیر اردوی جهادی در یک سانحه تصادف جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

امیرمهدی نتوانسته بود مبلغ لازم برای ساخت یک مدرسه را جمع کند اما در مسیر سازندگی، اجر کار خود را برد. اجر او سرجایش ولی بچه‌های روستا که هنوز مدرسه ندارند چه؟ صدایی از اعماق قلبی شنیده شد: «امیرمهدی رفته، ما که هستیم!» این صدا از یک قلب نبود. از چندین قلب بود. قلب‌هایی که از غم فراغ امیرمهدی داشتند از جا کنده می‌شدند، طنین این صدا قلب‌ها را سرجای‌شان نشاند و با یک «یاعلی» متحد شدند. همه دوست‌داران امیر مهدی اژدری از نیت او باخبر بودند و به‌خاطر این‌که تلاش‌هایش به ثمر بنشیند عزم‌شان را جزم کردند که کار مهندسی آقای دندانپزشک مرحوم را به سرانجام برسانند. امیرمهدی رفت اما محبت امیرمهدی حلقه وصلی شد تا کارش ناتمام نماند و مدرسه‌ای با نیت شادی روح او با کمک دوستانش، در آن روستا بنا شد. مدرسه غدیر خم!

دست‌فروش متروی تهران

در مناطق کوهستانی و یا دورافتاده این استان، جاده‌ها خیلی بد است. در حدی که اگر بارانی ببارد دیگر نمی‌توانی با ماشین از آن‌جا عبور کنی. بچه‌های روانشناس و دندان‌پزشک بودند که برای ساختن چند خانه و یک مدرسه باید مصالح را به روستا می‌رساندند. باران باریده بود و ما در گل و لای آن‌جا گیر کرده بودیم. دست آخر تمام مصالح ساختمان‌سازی را با احشام به مقصد رساندیم. با این شرایط طی دو سال گذشته و کرونا و محدودیت‌های خاص خودش، ۶ مدرسه در مناطق محروم لرستان ساخته‌ایم. تنها یک چیز برای این کار انگیزه به ما می‌داد: بچه‌های این‌جا خیلی با استعداد و باهوش‌ند. فقط از امکانات محرومند. اگر محروم نبودند جز بهترین‌ها می‌شدند.

به‌خاطر دارم یکی از همین بچه‌ها به‌دلیل نداشتن مدرسه و کمبود امکانات رفته بود تهران و در متروهای تهران دست‌فروشی می‌کرد. بعد از این‌که متوجه شد ما در روستای‌شان مدرسه ساختیم خیلی زود و خوشحال برگشت. در این مدرسه دیگر معلم ثابت از شنبه تا چهارشنبه مستقر بود و روز بدون معلم نداشتند. پسرک مشغول تحصیل شد و امروز یکی از بهترین دانش‌آموزان آن مدرسه شده است. من می‌دانم او می‌تواند یک مهندس توانمند و خدوم بشود. این حس اگر شیرین نیست پس چیست؟

مهندسان خاکی بی چشم‌داشت کار می‌کنند

۵۰ کیلومتر دورتر از آبادی

«میربگ جنوبی» یکی از ۳۰ نقطه محروم کشور است، از توابع شهرستان نورآباد استان لرستان. به دلیل وسعت و پراکندگی روستاهای این‌جا خدمات روستایی خیلی کم است. وضعیت بهداشت خیلی سختی داشتند. نه تنها این روستا بلکه تمام روستاهای اطراف هم اوضاع‌شان همین بود. اهل خیری از اهالی و مالکین فشم تهران که فرزند «مهندس» ش را به‌تازگی از دست داده بود، نیت کار خیری را داشت که ما به آن روستا بردیم‌شان و فضا را نشان دادیم. اوضاع را که دید بدون تعلل دست به کار شد. این روستا مرکز روستاهای اطرافش بود که همه باهم از امکانات بهداشتی محروم بودند. مهندس مرحوم باعث ایجاد یک درمانگاه ۶۰۰ متری شد که دو پزشک مقیم و یک مامای مقیم دارد و امکاناتی همچون آزمایشگاه و دندانپزشکی هم دارد. این درمانگاه ۲۲ بهمن همین امسال (۱۴۰۰) بود که افتتاح شد و در حال خدمات رسانی به هموطنان است.

خانه مادر ابوالفضل

خبر رسید به ما مادری که درگیر بیماری سرطان است با فرزندش تنها در خانه‌ای ۴۲ متری زندگی می‌کنند که نیمه‌کاره رها شده بود. خانه در حاشیه خرم آباد بود و دسترسی ما نسبت به مناطق محروم دیگر راحت‌تر بود. به یاد دارم در سالگرد ولادت خانم ام‌البنین، بچه‌ها مهندسی کردند و در یک اقدام گروهی خانه مادر ابوالفضل را تکمیل و دل ابوالفضل را در روز میلاد مادر حضرت ابوالفضل شاد کردند.

عصرانه ثابت اردوی ما هندوانه است

در بین بچه‌های جهادی هیچ محدودیتی برای حضور از اقشار خاص نداریم. از پزشک و دندانپزشک و دامپزشک گرفته تا بازاری و فرهنگی و روانشناس و کشاورز و… حضور پیدا می‌کنند. گروه‌های جهادی حال و هوای جالبی دارند. از این جهت: «روزی که می‌رسند به مقصد، اغلب از دیدن شرایط به فکر بازگشت می‌افتند. در بهترین حالت، ما مدرسه یا محلی شبیه آن را در برای استراحت و محل اسکان داریم. داخل کلاس نیمکت بچه‌ها را برمی‌داریم و جارو می‌زنیم و یک موکت یا فرش پهن می‌کنیم. این می‌شود محل اسکان. از وضعیت خوراک هم اگر بخواهم بگویم این‌که هر روز یک نفر مسئول آشپزی و نظافت خوابگاه می‌شود. اغلب شام‌مان سیب‌زمینی و تخم مرغ آب‌پز است و ناهار ماکارونی. تقریباً تمام مواد غذایی مصرفی‌مان را هم خودمان می‌آوریم که فشار مالی به پروژه تحمیل نکنیم. در فصل تابستان هم که عصرانه ثابت اردوی ما هندوانه است. بسیاری از بچه‌هایی که در این اردوها می‌آیند، نوبت آشپزی‌شان که می‌شود تازه می‌فهمی که برای اولین بار است کفگیر و ملاقه در دست می‌گیرند. آخ که دیدن دارد آن صحنه و خوردن دارد آن غذا. ای کاش می‌شد از آن غذاها برای مادرشان می‌فرستادیم که بفهمند پسر دسته گل‌شان چه کرده است! اما از نظر من خوشمزه‌ترین غذاهای دنیا اند.

از تولید به مصرف!

در این اردوها که در دو موعد تابستان و ایام نوروز برگزار می‌شود، هم خانم‌ها هستند و هم آقایان. خانم‌ها مسئول بخش فرهنگی و آموزش و توزیع ارزاق و… و آقایان اگر در حیطه بهداشت نباشند اینجا باید کارگرمهندس باشند و در ساخت و ساز کمک باشند. تکلیف آقایان که وظیفه خطیر مهندسی را به‌عهده دارند مشخص است. پزشک‌ها و دندانپزشک‌ها هم همین‌طور. می‌ماند خانم‌ها که مخصوصاً در دوران کرونا اتفاق‌های دوست‌داشتنی‌ای رقم زدند. به‌یاد دارم یک خانمی کارگاه بزرگ خیاطی داشت. در ابتدای ایام کرونا کارگاه خود را تعطیل کرد و به اینجا آمد. اما تنها نه! تمام چرخ‌های خیاطی‌اش را آورد و با کمک اهالی و بقیه اعضای اردو مشغول دوختن ماسک شدند. کارگاه تولید ماسک بسیار فعالی راه‌اندازی شد که علاوه بر اهالی روستا، ماسک‌ها را به روستاهای اطراف هم صادر کردند. از تولید به مصرف.

پیوند جهادی

افرادی که در اردوهای جهادی شرکت می‌کنند، اهداف مشترک زیادی دارند. عطا یکی از پسرهای این روزها بود که دو سال، پیش من می‌آمد. در یکی از این مراجعات، دستانش را به هم می‌مالید سرش پایین بود. من و من می‌کرد و تلاش داشت که با سختی حرفش را بزند. در قالب اردوی دندانپزشک‌ها آمده بود و در این چند روز اردو، خودش پیش ما بود و دلش در واحد خواهران گیر کرده بود. بالاخره زبانش راه افتاد و اسم خانم ملکی را شنیدیم. «من از ایشان خوشم آمده است.» دست از پا نشناختم. خانم ملکی را صدا کردم و به آرامی موضوع را برایش مطرح کردم. انگار او هم منتظر این جرقه بود و از عطا بدش نمی‌آمد. القصه! سال بعد خانم ملکی با عطا را به‌عنوان زن و شوهر دیدیم و کلی از این اتفاق خرسند بودیم. البته خودم هم با داستانی مشابه در همین اردوهای جهادی ازدواج کردم و ازدواج‌های جهادی دیگری هم بین بچه‌ها بوده است. ما انتخاب‌مان را کردیم و جهادی ازدواج کردیم و توان‌مان را برای عمران و آبادانی کشور عزیزمان تا جان در بدن داریم خرج می‌کنیم.

مهندسی مدارس و خانه‌ها

چون خودم مهندس عمران هستم، مهندسی خانه‌ها و کلیات طراحی نقشه‌ها را انجام می‌دهم. اما برای مدارس باید تیپ نقشه و کلیات را از سازمان نوسازی و اداره آموزش و پرورش بگیریم و برای درمانگاه هم از اداره مربوط. نقشه اولیه که می‌آید باقی کار را خودم با کمک باقی مهندس‌ها (اعم از دکتر، روانشناس و…) انجام می‌دهم. بالاخره من هم مهندس تجربی‌ام. هم مهندس دلی و هم مهندس دانشگاهی!

کد خبر 5432056

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha