۱۰ دی ۱۴۰۲، ۱۶:۲۴

در موزه سینما مطرح شد؛

خواندن خاطرات نشنیده آقای تهیه‌کننده/ سینما چطور وارد زندگی شد؟

خواندن خاطرات نشنیده آقای تهیه‌کننده/ سینما چطور وارد زندگی شد؟

موزه سینما در ادامه انتشار سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود بخش‌هایی از گفت‌وگوی تصویری با منوچهر شاهسواری تهیه‌کننده سینما و مدیر فرهنگی را پیش روی مخاطبان قرار داد.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط‌عمومی موزه سینما، موزه سینما در ادامه انتشار سلسله برنامه‌های تاریخ شفاهی خود به مناسبت زادروز منوچهر شاهسواری تهیه‌کننده سینما و مدیر فرهنگی بخش‌هایی از گفت‌وگوی این هنرمند را منتشر کرد.

منوچهر شاهسواری با بیان اینکه در سال ۱۳۳۶ در بندر ماهشهر متولد شده و اصالتش مربوط به لرهای بختیاری است، گفت: یادم می‌آید در چابهار با پدیده‌ای به نام «عکس» مواجه شدم و زمینه مطالعاتی نظیر مجله و کتاب به اندازه‌ای که در آن زمان مرسوم بود، در خانواده من هم وجود داشت.

وی با بیان اینکه علاقه زیادی به مطالعه داشته است، افزود: علاقه‌ام به اندازه‌ای بود که وقتی مادرم سبزی می‌خرید حتی روزنامه‌هایی را که دور آن پیچیده شده بود می‌خواندم، البته این موضوع در بسیاری از افراد هم نسل من رایج بود.

شاهسواری یادآور شد: پدرم یک دوربین عکاسی بسیار ابتدایی به من جایزه داد و همان دوربین دریچه تازه‌ای را روی من گشود. با آن دوربین عکس‌هایی می‌گرفتم و برای ظهور آن‌ها را به زاهدان ارسال می‌کردم، البته بعدها خودم چاپ عکس را یاد گرفتم. مدتی گذشت و این روند ادامه داشت تا اینکه به سراغ دوربین‌های حرفه‌ای رفتم.

وی با اشاره به فعالیت‌های تئاتری خود نیز توضیح داد: در نوجوانی در این مدیوم فعالیت داشتم یادم می‌آید در یک نمایش نقش سربازی را که در دفاع از وطن شهید می‌شد، بازی می‌کردم.

شاهسواری درباره نحوه آشنایی خود با دنیای سینما بیان کرد: در نوجوانی پدرم هفته‌ای یک بار ما را سینما می‌برد. ما مرتب و حداقل هر ماه یک بار از بندر ماهشهر به آبادان سر می‌زدیم. در آن سال‌ها در سینما تاج آبادان فضای خاصی از نظر فرهنگی وجود داشت. من از دوران کودکی تصاویر جذابی از پالایشگاه و انعکاس چراغ‌های آن روی اروند در خاطرم دارم.

وی با بیان اینکه در تبریز به دبیرستان فردوسی رفت، ادامه داد: در آن دوران در واحد فوق برنامه، نشریه‌ای را تولید می‌کردیم و مربی داشتیم که فارغ التحصیل تئاتر بود که با ما تمرین‌های بدن و بیان انجام می‌داد. او ما را به دانشجویی معرفی کرد که در دانشگاه تبریز درس می‌خواند و کلاس آموزش سینمای هشت میلیمتری را راه انداخته بود. در آنجا فیلمبرداری و مونتاژ را آموختیم و تعداد زیادی فیلم برای سینمای آزاد تبریز ساختیم.

شاهسواری با بیان اینکه در یک مدرسه‌ای عکاسی و فیلمبرداری یاد گرفته و یاد هم می‌داده است، گفت: در همان دوره نوجوانی حتی فیلمبرداری درس می‌دادیم، دوربین را در اختیار بچه‌ها قرار می‌دادم و در پارک فیلمبرداری می‌کردیم. در همان دوره باید عکس می‌گرفتیم و خودمان عکس‌ها را به ظهور می‌رساندیم. عزیز ساعتی و محمود ریگی از اساتید آنجا و از بچه‌های همان مدرسه بودند که هم می‌آموختند و هم به ما درس می‌دادند. محمود سماک باشی، جهانگیر میرشکاری و بهروز معاونیان نیز از هم دوره‌های من بودند؛ افرادی که امروز در این حرفه سرآمد هستند.

خواندن خاطرات نشنیده آقای تهیه‌کننده/ سینما چطور وارد زندگی شد؟

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود توضیح داد: آن زمان در تلویزیون محیطی آموزشی حاکم بود بدین معنی که در استودیو برنامه ضبط می‌کردیم و افراد به نوبت مسئولیت‌های مختلفی را بر عهده می‌گرفتند.

شاهسواری با بیان اینکه قرار بود برای ادامه تحصیل به دانشگاه یو سی ال ای برود، ادامه داد: من پذیرش و ویزا را دریافت کرده بودم و برای ۲۲ شهریور سال ۱۳۵۷ بلیت داشتم. ۱۶ شهریور در روز پنجشنبه نماز عید فطر برگزار شد؛ همان نماز معروفی که مطهری و مفتح در تپه قیطریه اقامه کردند و پس از آن، راهپیمایی عظیمی تا پیچ شمیران به راه افتاد و من با افراد زیادی به راهپیمایی پیوستیم و در آنجا به دعوت نوری از علمای خیابان پیروزی، برای روز بعد قرار راهپیمایی گذاشتیم.

شاهسواری درباره حوادث آن روز مهم یادآور شد: آن روز شیفت کشیک من در تلویزیون بود. در واحد نور نشسته بودیم و جسته و گریخته اخباری از بیرون به ما می‌رسید. دوستی به نام جواد عظیمی‌نژاد، فیلمبردار واحد خبر به من زنگ زد و گفت به عنوان دستیار همراه او باشم تا به میدان ژاله (میدان شهدا فعلی) که در آنجا تظاهرات شده است، برویم. در شلوغی این مسیر نمی‌شد به حرکت ادامه داد، اما جواد رفت و از تظاهرات فیلمبرداری کرد. وضعیت حیرت‌آوری بود و صدای هلی‌کوپتر و تیراندازی شدیدی به گوش می‌رسید و من برای اولین‌بار بود که چنین اتفاقی را تجربه می‌کردم. شب که به خانه آمدم حال خوشی نداشتم‌. حالا دیگر شهر از همه چیز مطلع شده بود. اولین‌بار بود که پدرم به من چیزی گفت و من گوش نکردم. وی به من گفت تو چهار روز دیگر مسافری اما من هیچ وقت به آن سفر نرفتم.

شاهسواری درباره دلیل اینکه چرا ترجیح داد در ایران بماند، بیان کرد: ما نسلی بودیم که فکر می‌کردیم نیازمند تغییر مهم هستیم، نسلی که ریشه‌ای قوی داشت و در دوره دانشجویی، اعلامیه پخش کرده و اعتصاب می‌کردیم.

کد خبر 5981539

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha