۲۷ دی ۱۴۰۲، ۱۵:۲۳

پاسخی به یک‌مساله تاریخی؛

نامه‌ای که هیچ‌گاه به دست ارتشی‌ها نرسید

نامه‌ای که هیچ‌گاه به دست ارتشی‌ها نرسید

تنها چیزی که شاید بتوان آن را با امان‌نامه‌ ادعایی آقای دهباشی اشتباه گرفت، ماجرای پیامِ نارسیده‌ امام به ارتشیان در بهمن۵۷ است که آقای داریوش فروهر درباره‌اش خاطره نقل کرده است.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سرهنگ شاداب عسگری نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر و دفاع مقدس به‌تازگی مطلبی با عنوان «ردیه‌ای بر ادعای آقای دهباشی درباره ارتش شاهنشاهی» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

عسگری در این‌مطلب برخی مسائل مطرح‌شده توسط حسین دهباشی دیگر پژوهشگر تاریخ معاصر را رد کرده و برای مردود دانستن آن‌ها ادله و اسنادی را ضمیمه نوشته خود کرده است.

در ادامه مشروح متن این‌یادداشت را می‌خوانیم؛

مدتی است بخش کوتاهی از فیلم گفتگوی چندسال قبل آقای حسین دهباشی با آقای ابراهیم اصغرزاده در فضای مجازی در حال بازپخش است. در قسمتی از این فیلم، آقای دهباشی سه نکته پیرامون عملکرد ارتش در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی و چگونگی مواجهه انقلابیون با آنان بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بیان کرده است:

نکته اول: اگر ارتش اعلام بی‌طرفی نمی‌کرد، انقلاب اسلامی علی‌رغم رهبری امام و تلاش‌های انقلابیون با خونریزی بسیار شدیدتری اتفاق می‌افتاد، ولی پس از اعلام بی‌طرفی ارتش، فرماندهان عالی‌رتبه ارتش اعدام شدند.

نکته دوم: زمانی که امام خمینی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد ایران شدند، یک هلیکوپتر هوانیروز ایشان را جابه‌جا کردند. لذا امام به بخشی از ارتشی‌ها اعتماد کردند و سوار هلیکوپتر نظامی شدند.

نکته سوم: سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ارتش، دستگیر نشد؛ بلکه خودش را تسلیم کرد. چراکه امان‌نامه داشت. اما در گام نخست امان‌نامه‌ها شکسته شدند. بلافاصله ربیعی و سران ارتش که باعث خونریزی کمتر شده بودند، در پشت‌بام مدرسه رفاه اعدام شدند.

با توجه به اینکه این ادعاهای پاسخ‌داده نشده، هرچندوقت یک‌بار در فضای مجازی داغ و دست به دست می‌شود، توجه مخاطب را به چند نکته جلب می‌کنم:

۱. ماجرای امان‌نامه:

الف) یکی از اشکالاتی که گریبانگیر تاریخ‌شفاهی ما است، بدیهی‌فرض کردن یک ادعا و بر اساس آن جلو رفتن است. در حالی که آن ادعای بدیهی فرض‌شده، خود نیاز به اثبات دارد. به نظر می‌رسد ماجرای امان‌نامه نیز از این دست موارد است. در سوابق و اسناد تاریخ مربوط به این موضوع، هیچ سابقه‌ای درباره «امان‌نامه به سران ارتش» وجود ندارد. به جز اسناد، هیچ‌یک از سران ارتش شاه و ارتشی‌هایی که محاکمه و اعدام شدند نیز چنین مطلبی را عنوان نکرده‌اند

ب) آقای دهباشی سال‌ها قبل با بهره‌گیری از فرصت و بودجه بیت‌المال، با ۵۷ نفر از سران حکومت پهلوی که مسؤولیت آنها از وزارت به بالا بود، چندهزار ساعت مصاحبه‌ صوتی و تصویری داشته است. در این پروژه ۴ هزار قطعه عکس، ۲۰ هزار برگ سند نو یافته از اسناد دربار و ساواک و کارگزینی ارتش و مجموعه اسناد شخصی مصاحبه‌شوندگان نیز در دسترس ایشان قرار گرفته است. جالب آن که چنین ادعایی حتی در کتاب‌های منتشرشده‌ آن پروژه نیز وجود ندارد.

ج) تنها چیزی که شاید بتوان آن را با امان‌نامه ادعایی آقای دهباشی اشتباه گرفت، ماجرای پیامِ نارسیده‌ امام به ارتشیان در بهمن ۵۷ است که آقای داریوش فروهر درباره‌اش خاطره‌اش را نقل کرده است. ماجرا از این قرار است که مرحوم فروهر ۲۶ دی ۱۳۵۷ از ایران به پاریس رفته و همراه با امام به میهن بازمی‌گردد. او بعدها می‌نویسد: «در سفر پاریس برای دیدار و گفت‌وگو با امام خمینی، قرار شد به وسیله افسرانی که به انقلاب گرایش یافته‌اند و با من آمد و رفت دارند، برای خودداری ارتش از پشتیبانی نظام حاکم، اقدام کنم و ایشان پیام پیوست را نوشتند و دادند تا به ایران برگردم و اگر کار به دلخواه پیش رفت، آن را انتشار دهم. به علت بسته شدن فرودگاه تهران، بازگشتم به ایران به عقب افتاد و سرانجام با خود ایشان به تهران آمدم و بی‌درنگ با سران ارتش تماس گرفتم، ولی آنها که با پادرمیانی ژنرال هویزر با بعضی! رابطه برقرار کرده بودند به اشکال‌تراشی پرداختند و من نیز از این کار خود را کنار کشیدم و سه چهار روز بعد، اصل پیام را به امام خمینی (ره) بازگرداندم و تا اندازه‌ای هم به بازیگری‌های دیگران اشاره کردم».

متن آن پیام که هیچگاه به دست سران ارتش نرسید، چنین بود: ۳ ربیع‌الاول ۹۹

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

ارتش معظم ایران افسران محترم، درجه‌داران، سربازان اعزهم الله تعالی

با احترام خاطرنشان می‌کند از نظر ملت بزرگ ایران شورای سلطنتی و مجلسین و دولت ناشی از آنها، غیرقانونی و فاقد اعتبار ملی است و چون ارتش از ملت و ملت از ارتش است و پشتیبانی هر یک از دیگری از وظایف ملی است، لازم است به احترام ملت و رأی قاطع آن، ارتش خود را از دولت غاصب برکنار کند و این مطلب را اعلام کند. اینجانب به واسطه رهبری مبتنی بر حکم شرعی و آرای اکثریت قریب به اتفاق ملت، دولت موقت را برای تشکیل مجلس مؤسسان و دیگر امور مقدماتی معرفی می‌کنم تا ارتش محترم به وظیفه قانونی و ملی خود رفتار نماید و انشاءالله تعالی به نابسامانی‌ها و آشفتگی‌ها خاتمه داده شود. مطمئن باشید در صورتی که به وظیفه ملی و قانونی خود عمل نمایید، ملت و دولت ناشی از آن در احترام و پشتیبانی شما کوشا خواهد بود. لازم به تذکر نیست که در این موقع حساس و خطیر، اختلاف کلمه موجب انهدام ارکان کشور خواهد شد و همه ما مسئول آن هستیم. والسلام علیکم روح‌الله موسوی خمینی»

همانطور که آقای فروهر نوشته، این نامه هیچ‌گاه بدست ارتشی‌ها نرسید. دقت در متن این نامه هم مشخص می‌کند که نمی‌توان آن را به «امان‌نامه» تعبیر کرد.

***

د) با توجه به مطالب بالا، آیا آقای دهباشی سندی، نقل قول یا خاطره دیگری که بتوان بر آن تکیه کرد در این‌باره دارند؟ کاش بر اساس «البیّنه علی المدعی» ایشان آنچه این ادعا را اثبات کند ارایه دهند.

۲. اعدام سران ارتش شاهنشاهی، از واقعیت تا بزرگنمایی

الف) متاسفانه آقای دهباشی طوری از «اعدام سران ارتش» بلافاصله پس از پیروزی صحبت می‌کند که اگر مخاطب اطلاعی درباره آن نداشته باشد، گمان می‌کند فردای پیروزی انقلاب، چندده تن از سران ارتش در پشت‌بام مدرسه رفاه اعدام شده‌اند. در حالی که این اعدام‌ها فقط محدود به ۴ نفر است یعنی ارتشبد نصیری رییس ساواک، سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس ستادش سرلشکر رضا ناجی که براساس قوانین حکومت پهلوی، بر تمامی حکومت نظامی‌های فعال در سطح کشور جایگاه آمریت داشته و حداقل در ارتباط با شهدای ۱۹ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مسؤولیت غیرقابل انکاری داشته‌اند / سرلشکر خسروداد نیز به جنایت در کهگیلویه و بویراحمد و منزل آقای شریعتمداری و ماجرای ۱۷ شهریور متهم بود.

اردشیر زاهدی در کتاب خاطراتش نکته‌ای مرتبط با همین موضوع می‌نویسد که به نظرم، نکات بالا را تکمیل می‌کند. او می‌نویسد: «شهبانو فرح برایم تعریف کرد که شاه بعد از بازگشت از آن بازدید هوایی در روز عاشورا، دستور داد تمام افراد فامیل و نزدیکان خانواده‌های پهلوی و دیبا به فوریت از کشور خارج شوند. افسران عالیرتبه ارتش و مدیران بلندپایه مملکتی با کسب اجازه از شاه از مملکت خارج شدند و فقط شخص شاه و شهبانو تا روز نخست‌وزیری بختیار در کشور باقی ماندند ب) اما ادعای اصلی یعنی اعدام سران ارتش. آنچه در ادامه ذکر می‌کنم بر اساس پژوهش‌های چندین‌ساله‌ام در این موضوع و بررسی هزاران برگ سند است. درطول تاریخ ارتش شاهنشاهی، حدود ۲۰۰۰ نفر به درجات امیری (تیمساری) رسیدند. از این‌تعداد، ۱۸ نفر ارتشبد و حدود ۴۰۰ نفر سپهبد، حدود ۶۰۰ نفر سرلشکر و قریب ۱۰۰۰ نفر سرتیپ هستند. بررسی اسناد معاونت طرح و برنامه ستاد ارتش نشان می‌دهد در مقطع پیروزی انقلاب، ۶۰۰ تیمسار شاغل در ارتش مشغول کار بودند. با عنایت به اینکه در آن زمان، حضور تیمساران ارتش محدود به نهادهای مرتبط مثل ارتش و شهربانی و ژاندارمری و ساواک نبود، بلکه رد حضور آنان را می‌توان در بسیاری از نهادهای غیرنظامی مثل نخست‌وزیری و وزارت امورخارجه نیز دید.

ج) با توجه به آماری که در بالا ذکر شد، آیا آقای دهباشی می‌توانند بگویند آنچه اعدام سران ارتش می‌نامند، چند نفر بوده است؟ منظور من از تعداد اعدام‌شدگان، فقط مقطع کوتاه پس از پیروزی انقلاب نیست، بلکه برای اینکه خیال ایشان و خوانندگان محترم راحت شود مایلم این بازه زمانی را تا سال ۱۳۶۱ گسترده کنم. جهت اطلاع عرض کنم کم‌ترین آمار اعلام شده در رسانه‌های ضدانقلاب، ۶۱ نفر است. در حالی که تعداد واقعی تیمساران اعدامی از بهمن ۵۷ تا ۱۳۶۱، فقط ۵۶ نفر است. آمار دقیق و جزئی آن هم به شرح زیر است: از رؤسای ساواک و اداره دوم ۱۰ نفر، از فرماندهان حکومت نظامی ۱۵ نفر که به جز یک نفر، مابقی در مقطع پیروزی انقلاب شاغل بودند، از فرماندهن نیروهای سه‌گانه ۱ نفر، از دادرسی ارتش ۳ نفر، شهربانی ۱۱ نفر، ژاندارمری ۳ نفر، معاونین ستادها ۶ نفر و فرماندهان یگان‌های عمده نیز ۷ نفر. کاش آقای دهباشی خود، کلاهشان را قاضی کنند چنین رقمی از چنان عددی را می‌توان چنین ناجوانمردانه، «اعدام سران ارتش که باعث خونریزی کمتر شده بودند» نامید و انقلاب را متهم به چنین جفایی نمود؟

د) اردشیر زاهدی در کتاب خاطراتش نکته‌ای مرتبط با همین موضوع می‌نویسد که به نظرم، نکات بالا را تکمیل می‌کند. او می‌نویسد: «شهبانو فرح برایم تعریف کرد که شاه بعد از بازگشت از آن بازدید هوایی در روز عاشورا، دستور داد تمام افراد فامیل و نزدیکان خانواده‌های پهلوی و دیبا به فوریت از کشور خارج شوند. افسران عالیرتبه ارتش و مدیران بلندپایه مملکتی با کسب اجازه از شاه از مملکت خارج شدند و فقط شخص شاه و شهبانو تا روز نخست‌وزیری بختیار در کشور باقی ماندند. تنها کسانی گیر افتادند که از نظر شاه در طول ۱۳ سال گذشته به نوعی خیانت کرده و آشوب‌های مملکت ناشی از عملکرد اشتباه آنها بود. همچنین، اعلیحضرت از اعدام بعضی از سران رژیم شاهنشاهی توسط دادگاه انقلاب اظهار خوشوقتی می‌کردند».

۳. ارتش، با شرفان و بی‌طرفان:

گمان می‌کنم در نظر آقای دهباشی، ارتش یک کل واحد تلقی شده که صددرصد بدنه‌اش حامی و وفادار به شاه و رژیم شاه بوده‌اند. به همین خاطر برایشان عجیب است که چرا امام سوار هلی‌کوپتر ارتش می‌شوند. به نظرم اینجا هم رجوع به اسناد، می‌تواند برایمان راهگشا باشد.

الف) آیا می‌دانستید تعداد شهدای ارتش در سال ۱۳۵۷ بیش از ۱۰۵ نفر است که بیش از ۴۰ نفرشان در در ۱۹ تا ۲۲ بهمن ماه ۵۷ به درجه رفیع شهادت رسیدند. مشخص است وقتی داریم از «شهدای ارتش» در آن بازه صحبت می‌کنیم منظورمان کسانی است که در مخالفت با رژیم شاه به قربانگاه رفته‌اند. ازباب نمونه عرض کنم که یکی از این شهدا، خانم اقدس احمدوند از کارکنان شاغل در بیمارستان‌های ارتش بود.

ب) آیا می‌دانید بر اساس اسناد، بیش از ۷۰ نفر از کارکنان ارتش و صنایع وابسته به آن در حکومت پهلوی به جرم طرفداری از امام‌خمینی، دستگیر، محاکمه و زندانی شدند؟ و آیا اطلاع داشتید که هیچ سازمان یا ارگان دولتی دیگری در حکومت پهلوی، این تعداد نیروی پایور مخالف با حکومت پهلوی نداشته است؟ آیا می‌دانستید یکی از شهدای کشتار ۱۷ شهریور به نام شهید «حسینعلی فیض‌آبادی» از همان کارکنان پایور نیروی هوائی است که در صف اول جمعیت حضور داشته و با تیر مستقیم نیروهای گارد به شهادت می‌رسد؟ آیا می‌دانستید در همان روز استوار اسماعیل غزنوی که با لباس شخصی مشغول کمک به مجروحین بود نیز شهید می‌شود؟

ج) ۱۲ بهمن ماه، هنگامی‌که امام از آخرین پله هواپیما پایین آمدند، سرتیپ حسین فرجی‌فر مدیر «حفاظت پیرامونی» نیروی هوایی فرمان داد: «به احترام حضرت امام و فرماندهی معظم کل قوا، ایست خبردار» و خودش و نیروهایش به امام احترام نظامی گذاشتند. اولین‌حلقه محافظت از امام را هم کارکنان نیروی هوایی تشکیل می‌دادند. بالگردی هم که آقای دهباشی از سوارشدن امام به آن تعجب می‌کند، مربوط به نیروی هوایی خلبانش سرگرد سیدین بود. جماعتی که نه امان‌نامه داشتند و نه بعدها اعدام شدند. این واقعیت‌هایی بود که شاه نمی‌خواست یا نمی‌توانست آنها را ببیند و باورکند. به همین خاطر مرداد ۱۳۵۷ در گفتگو با یکی از مطبوعات خارجی گفت: «من و ۷۰۰ هزار نیروی نظامی چطور اجازه خواهیم داد که ایران ملعبه دست مخالفین شود؟» اما ۲۲ بهمن‌ در جلسه شورای عالی فرماندهان ارتش وقتی ارتشبد قره‌باغی از سپهبد بدره‌ای که فرماندهی نیروی زمینی و گارد شاهنشاهی را هم زمان برعهده داشت پرسید تیمسار شما چه تعداد نیرو دراختیار دارید پاسخ شنید «کمتر از ۷۰۰ نفر»

آقای دهباشی می‌گوید «سپهبد ربیعی، دستگیر نشد، ایشان خودش را تسلیم کرد به‌جهت امان‌نامه‌ای که داشت. اما بلافاصله اعدام شد» جهت اطلاع باید عرض کنم اولاً پرونده‌ی بازجویی‌ها و دادگاه ربیعی موجود است و در آن، چنین چیزی وجود ندارده) حال ماجرای بی‌طرفی ارتش چه بود؟ به نظرم ما برای نظردادن درباره هر موضوعی نیازمند رجوع به واقعیات و اسناد موجود هستیم، نه پیش‌فرض‌های ذهنی یا مشهورات. در آخرین گفتگوی جلسه شورای عالی فرماندهان ارتش، دو گزینه جدی مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌گیرد: اعلام هم‌بستگی یا اعلام بی‌طرفی. پس از گفتگوهای مفصل و بحث و تبادل، ۲۷ نفر رأی به بیطرفی می‌دهند. بنابراین آنچه باعث شد بدنه‌ی ارتش مثل پرسنل نیروی هوایی به انقلاب بپیوندند، نه اعلام بی‌طرفی توسط سران آن و نه گرفتن «امان‌نامه»، بلکه بصیرت و خواست خودشان بود. به نظرم اینکه بخواهیم بدنه‌ی گسترده‌ی ارتش که به انقلاب پیوسته و در سالهای بعد نیز در خدمت میهن و انقلاب بوده‌اند را، به سران ارتش شاهشنشاهی و امان‌نامه سنجاق کنیم، کاری خلاف مروت و جوانمردی و توهین به آنها است.

۴) سپهبد ربیعی

آقای دهباشی می‌گوید «سپهبد ربیعی، دستگیر نشد، ایشان خودش را تسلیم کرد به‌جهت امان‌نامه‌ای که داشت. اما بلافاصله اعدام شد» جهت اطلاع باید عرض کنم اولاً پرونده‌ی بازجویی‌ها و دادگاه ربیعی موجود است و در آن، چنین چیزی وجود ندارد.

دوم اینکه اگر به کتاب «فرماندهی و نافرمانی» که خاطرات سپهبد شاپور آذربرزین در گفتگو با خود آقای دهباشی است مراجعه کنیم، درباره او اطلاعاتی هست که با این ادعا در تعارض است. مثل تلاش ربیعی برای «آماده سازی یک جت فالکن و ۵ هزار دلار برای اقدام به فرار از کشور و اینکه از روز اول میگفته که من کودتا می‌کنم.»

سومین نکته قابل توجه، روایت اردشیر زاهدی از ربیعی است. او می‌نویسد: «حبیب‌اللهی که در جلسات فرماندهان ارشد مشارکت فعال داشت در مراکش نزد شاه رفته و می‌گوید سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی با تجهیز یک اسکادران بمب‌افکن قصد بمباران مقر (آیت‌الله) خمینی و همکاران او را داشته، اما چند نفر از افسران نیروی هوایی نقشه او را خنثی کرده بودند» زاهدی ادامه می‌دهد: «شاه از اعدام سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی و سرتیپ خسروداد فرمانده هوانیروز ناراحت شدند. اعلیحضرت این دو نفر را زندانی نکرده بودند و آن دو فرصت کافی برای فرار از کشور را داشتند. لیکن دیر جنبیدند و به دام افتادند. شاه به روان سپهبد ربیعی درود می‌فرستاد و به یاد می‌آورد که در موقع خروج از ایران ربیعی و خسروداد خود را به روی پاهای شاه انداخته و با گریه از او خواسته بودند تا چند ساعت دیگر در ایران بماند و به آنها اجازه بدهد تا مخالفان را بمباران هوایی کنند. اما، شاه بعدها می‌گوید که بنا به توصیه دوستان آمریکایی و انگلیسی، او می‌بایستی از ایران خارج می‌شد.»

آقای دهباشی حتماً می‌داند ژنرال هایزر آمریکایی، چهار روز پیش از رفتن شاه در تاریخ ۲۲ دی ۱۳۵۷، در گزارشی به واشنگتن خبر می‌دهد سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی و ارتشبد حسن طوفانیان می‌گویند که ارتش باید به‌محض رفتن شاه دست به کودتا بزند. او می‌نویسد: «آنها بازگشت خمینی را به‌کشور فاجعه می‌دانند؛ فکر می‌کنند بختیار موفق نخواهد شد و معتقدند که با گذشت زمان ارتش توان کودتا را از دست خواهد داد».

کد خبر 5997283

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha