
*خبرگزاري "مهر" - گروه دين وانديشه : در ابتدا درباره واژه نشانه شناسي و گستره اين علم توضيحاتي ارايه بفرماييد ؟
در اوايل اين قرن دو نفر واژه نشانه شناسي را به مفهومي كه امروز ما بكار مي بريم مطرح كردند . سوسور يكي از اين افراد است كه از كلمه سميولوژي استفاده مي كند و ديگري چارلز سندرس پيرس است كه از كلمه سميوتيك استفاده مي كند |
- دكتر فرزان سجودي : در اوايل اين قرن دو نفر واژه نشانه شناسي را به مفهومي كه امروز ما بكار مي بريم مطرح كردند . سوسور يكي از اين افراد است كه از كلمه سميولوژي استفاده مي كند و ديگري چارلز سندرس پيرس است كه از كلمه سميوتيك استفاده مي كند . سوسور و پيرس اين مسائل را در ابعاد تازه اي به كار بردند. سوسور در كتاب " دوره زبان شناسي عمومي" اشاره نسبتا مختصري به علم نشانه شناسي دارد ولي اين اشاره او با كليت نظام فكري سوسور كاملا انطباق و انسجام دارد و به همين دليل هم زمينه ساز رشد نشانه شناسي در دوره هاي بعد مي شود. اين مسئله به اين معناست كه سوسور زبان را نظام نشانه اي مي داند، يعني قبل از هر چيز به واسطه دلالت و دلالت نشانه هاي زباني يعني دلالت دال و مدلول در نشانه هاي زباني وارد عرصه زبان شناسي مي شود. وقتي كه مي گوييم زبان را نظامي نشانه اي مي داند يعني اين كه با يك نظام سروكار دارد كه وراي اين گفتار ما قرار دارد . گفتار ما تجلي يا در واقع به امكانات تبديل كردن آن نظام بالقوه است، يعني انتخاب و ممكن كردن يك ارتباط كلامي از طريق به فعل رساندن امكانات نظام زباني است . به نظر سوسور نشانه شناسي علمي است فراگيرتر از زبان شناسي و زبان شناسي شاخه اي از نشانه شناسي است. براي اين كه تنها نظام نشانه اي موجود، زبان نيست بلكه در جوامع انساني علاوه بر نظام هاي زباني، نظام هاي ديگري هم هستند كه مثل زبان از طريق دلالت نشانه اي ارتباط برقرار مي كند. سوسور بر اين باور است كه نشانه شناسي علمي است كه به بررسي چگونگي عملكرد نشانه ها در درون جامعه مي پردازد.
*آيا نشانه شناسي به شيوه اي و با نگاهي متفاوت از وضع موجود كه توصيف كرديد داريم ؟
فرق نظام فكري پيرس با سوسور در اين است كه نظام فكري سوسور ساختار گرايانه است . به نظر سوسورما نظام هاي فراگير اجتماعي داريم كه از جمله آنها زبان است . انسان درون آن نظام به وجود مي آيد و نمي تواند در فرديت خودش آن نظام را تغيير بدهد . اين نظام است كه سلطه دارد و درون آن نظام نشانه هاي سلبي معنا پيدا مي كند |
- بله، ما يك نگاه ديگري هم به نشانه شناسي داريم و آن نشانه شناسي آمريكايي است كه پيرس منطقدان آن را بنيانگذاري كرده كه نوع نگاهش به نشانه شناسي كمي با سوسور متفاوت است . دستاورد عمده پيرس كه امروز ما به آن توجه مي كنيم و براي ما مهم است فرايندي است كه به آن نشانگي مي گويد . اين فرآيند نشانگي در حقيقت فرآيند عمل كردن توليد معناست كه يك نشانه چطور عمل مي كند و دلالت مي كند تا معنا به وجود بيايد. فرق نظام فكري پيرس با سوسور در اين است كه نظام فكري سوسور ساختار گرايانه است كه به اصطلاح انسان را از عرصه كاركرد نظام بيرون مي گذارد. مي گويد ما نظام هاي فراگير اجتماعي داريم كه از جمله آنها زبان است كه انسان درون آن نظام به وجود مي آيد و انسان خيلي نمي تواند در فرديت خودش آن نظام را تغيير بدهد، لذا نظام يك هستي اجتماعي است پس در نتيجه انسان زدايي مي كند و نظام را بر انسان غالب مي كند. اين نظام است كه سلطه دارد و درون آن نظام نشانه هاي سلبي معنا پيدا مي كند. اما سيستم فكري پيرس سه گانه است و در اين نظام پيرسي سه عامل دخالت دارد: يكي نمود است ، چيزي شبيه مفهوم دال سوسوري ، يعني اين كه نشانه اي است كه دلالت مي كند بر چيزي ؛ دوم، تفسير نموده است كه در ذهن مخاطب شكل مي گيرد . در اينجا پاي يك عامل انساني به ميان كشيده شده . در نظام سوسوري دال و مدلول يك رابطه قطعي همزمان در درون نظام زبان و نظام نشانه اي است . اينجا وقتي كه نمود داريد در مقابلش يك تفسيري داريد كه اين تفسير در واقع معنايي است كه در ذهن مخاطب شكل مي گيرد ؛ و سرانجام ، يك موضوع يا ابژه داريد كه به عبارت ديگر آن چيزي است كه نمود به آن اشاره مي كند.
نوع تفكر پيرس در سمانتيك تفاوتهايي با نشانه شناسي ساختارگرايي سوسوري دارد و دستاورد ديگر پيرس اين است كه يك طبقه بندي از نشانه ها ارايه مي دهد و نشانه ها را به سه گروه طبقه بندي مي كند: نشانه هاي شمايلي ، نشانه هاي نمايه اي و نشانه هاي نمادين يا سمبليك |
پس سوسور نه با جهان مصداقي كارداشت و نه فرد در مقابل اجتماع برايش مهم بود. اينجا ما با نظامي سروكار داريم كه هم تفسير در ذهن مخاطب شكل مي گيرد و هم اين كه ابژه دارد . يعني اين كه موضوعي دارد كه فرآيند معناسازي به آن ارجاع مي دهد. .نوع تفكر پيرس در سمانتيك تفاوتهايي با نشانه شناسي ساختارگرايي سوسوري دارد و دستاورد ديگر پيرس اين است كه يك طبقه بندي از نشانه ها ارايه مي دهد و نشانه ها را به سه گروه طبقه بندي مي كند: نشانه هاي شمايلي ، نشانه هاي نمايه اي و نشانه هاي نمادين يا سمبليك. اين دستاورد پيرس، كه نشانه هاي نمادين زباني به مفهومي كه پيرس مي گفت در گروه سوم يعني نشانه هاي نمادين پيرس قرارمي گيرد كه كاملا قراردادي هستند وهيچ رابطه علي و معلولي يا تصويري و شمايلي باموضوعشان ندارند و در نهايت اين كه خط فكري پيرس در نشانه شناسي آمريكايي راه خودش را ادامه داد.
* آيا نظر اين افراد اين است كه نشانه قرارداد است؟
- قوت قراردادي بودن نشانه ها را شما در درجه اول در سوسور مي بينيد ، اما در پيرس ما با يك پيوستاري از انگيختگي به سمت قراردادي بودن سروكار داريم. يعني نشانه شمايلي بيشترين انگيختگي را دارد و مثلا برابري عكس با صاحب عكس بيشترين انگيختگي را دارد و نشانه نمادين بيشترين جنبه قراردادي بودن و كمترين وجه انگيختگي را دارد. اما نشانه شناسان امروزي عموما معتقدند كه همه نشانه ها اعم از اين كه نقش دلالتشان شمايلي و نمايه اي و سمبليك باشد در نفس خودشان قراردادي هستند . يعني حتي يك عكس كه نمونه اعلاي نشانه شمايلي است باز ناشي از اطلاع ما از قراردادهاي نظام رمز عكاسي است. پس خود به خود همه نشانه ها در ذات خودشان نوعا قراردادي هستند. نشانه هاي راهنمايي و رانندگي نوع بارز و آشكاري از نشانه هاي شمايلي قراردادي هستند و اين نشانه هاي شمايلي وجه شمايل خودشان را بر اساس قراردادهاي فرهنگي و اجتماعي بدست مي آورند.

* اينجا يك سوال پيش مي آيد و آن اين كه علائم راهنمايي و رانندگي واقعا قراردادي هستند و بعضي چيزها اين طور نيستند مثلا رولان بارت منوي يك رستوران را مثال مي زند كه اين واقعا به آن معني يك قرارداد نيست، پس اينجا چگونه بايد اين مقوله قرارداد را مطرح كنيم؟
- در راهنمايي و رانندگي قرارداد آشكارتر است و يك نظام و سازماني اين قرارداد را تدوين كرده است ، اما دربرخي ديگر از نظام هاي نشانه اي ، به ويژه نظام هاي نشانه اي فرهنگي اين امر پنهان تراست .
* يعني قرارداد در ذهنيت شكل مي گيرد؟
- بله، در ذهنيت شكل مي گيرد، سوسور حرف از اين مي زند كه زبان شناسي شاخه اي از نشانه شناسي است و بعد مي گويد نشانه شناسي شاخه اي از روان شناسي اجتماعي است . بدون شك آنچه كه سوسور از روان شناسي اجتماعي مورد نظر داشته با روانكاوي كاملا متفاوت است و در واقع حرف از يك ذهنيت گشتالتي اجتماعي مي زند كه اين قراردادها را در درون خودش حفظ مي كند و به آنها تداوم مي بخشد . شما شعر را در نظر بگيريد كه در شعر اين جنبه برجستگي زيبايي آفرين ناشي از گريز از هنجارهاي نظام متعارف زبان پيوسته به چشم مي خورد .
* آيا حوزه هاي كاركرد نشانه شناسي در حوزه ها و بسترهاي شناختي ، عقلي است يا حسي؟
نشانه ها دلالتهايشان را از درون نظامهاي پذيرفته شده اجتماعي به دست مي آورند . وقتي كه شما عقل و حس را مطرح مي كنيد، خود را وارد اين حوزه مي كنيد و يك فلسفه فردي مطرح مي شود ، اما نشانه شناسي فلسفه فردي نيست. نشانه شناسي اجتماعي است ، يعني اين كه من بر مبناي يك غايت خردورزانه بار معنايي خاصي به نشانه بدهم يعني با پيروي خاص عقلاني بياييم اين نشانه را در نظر بگيريم، آن موقع نشانه انگيخته مي شود |
- نشانه ها دلالتهايشان را از درون نظامهاي پذيرفته شده اجتماعي به دست مي آورند . وقتي كه شما عقل و حس را مطرح مي كنيد، خود را وارد اين حوزه مي كنيد و يك فلسفه فردي مطرح مي شود، اما نشانه شناسي فلسفه فردي نيست. نشانه شناسي اجتماعي است ، يعني اين كه من بر مبناي يك غايت خردورزانه بار معنايي خاصي به نشانه بدهم يعني با پيروي خاص عقلاني بياييم اين نشانه را در نظر بگيريم، آن موقع نشانه انگيخته مي شود. من اگر هنرمند باشم مي خواهم كاري بكنم كه چشمگير و برجسته باشد. اين كار انگيخته است. يعني من نظام موجود اجتماعي را دارم و كاملا انگيخته و با هدف مشخص در دلالتهايش و هنجارهاي دلالتي اش اختلال به وجود مي آورم و هنجارهاي دلالي تازه اي را به آن تحميل مي كنم. جامعه، انگيزه من و غايت من را كه از اين نشانه توليد شده دنبال كرده و از طريق تطبيق دلالتهاي آن نشانه با نظام اجتماعي ارتباط برقرار مي كند. بنابراين ، نظام هاي نشانه اي اجتماعي هستند. يعني مفاهيمي نيستند كه افراد با اهداف خاصي بوجود آورده باشند .
اگر بگوييم نشانه ها عقلاني هستند بايد يك تعريف تازه اي از عقلانيت اجتماعي به دست بدهيم. عقلانيت اجتماعي در جهت ارتباطات و معناسازي و فرهنگ سازي اجتماعي ، نظامات نشانه اي را در واقع در حكم كليت هايي محصول آن كليت ها بوجود مي آورد و نه در حكم مفردات محصول فعاليت ذهني افراد. فرد مي تواند در آن نظام از پيش هنجارشكني اجتماعي بكند. ادبيات كلاسيك ما نظام رمزگان پيچيده و گسترده اي دارد كه حاصل مدرسه اي و آكادميك شدن است و آن اين كه اين نظام ناظر بر كاركردهاي زبان در اين ادبيات و دلالتهاي ادبيات و صنايع ادبي است. در حالي كه شايد روزي كه شاعر شعر مي سرود پيوسته اين موارد را در تعامل داشته يا هميشه شاعر اين نظام را در اختيار داشته و اين امكانات بالقوه ادبي كردن زبان را در نظر داشته و پيوسته چيزهايي را به آن از طريق سبك هاي فردي اضافه كرده است. بنابراين وقتي مي گوييد عقلي يا حسي من مي خواهم بگويم كه نظام نشانه اي اجتماعي كار مي كند، فردي كار نمي كند . اما ما افرادي كه در معرض متون نشانه اي هستيم ، چه متن نوشتاري و كلامي و زباني باشد و چه متون تصويري و ديداري كه ناشي از كاركرد نظام هاي تصويري باشد، از مجاري حسي در معرض اين متون قرار مي گيريم . يعني اين كه متن نوشتاري هم ديداري است. به نظر من در حال حاضر براي ارتباط با متون حاصل از نظام هاي نشانه اي هيچ راهي جز ارتباط حسي وجود ندارد. ما در حال حاضر متن را يا مي شنويم و يا مي خوانيم و به قول دكتر صفوي در بعضي مواقع مي بوييم.
*اغلب نشانه شناسان مواردي را كه مطرح مي كنند چيزهاي طبيعي و محسوس است . مثلا رولان بارت نظام غذاها را مثال مي زند ، آيا امكان دارد مثلا در آثار هيدگر نشانه شناسي كنيم، يعني نشانه هاي فكري و مفهوم عقلاني را نشانه شناسي كنيم؟ يا مثلا در اثر چنين گفت زرتشت نيچه نشانه شناسي كرد؟
نشانه شناس معتقد نيست كه يك علم جامع الاطراف دارد و به همه چيز پاسخ مي دهد . هر علمي از يك منظر به جهان پرتو مي افكند . مثلا كاري كه نشانه شناسي در پرتو كاركرد نشانه شناسي مي كند كمتر مي تواند جنبه زيبايي شناسي آثار را در آن تاكيد كند . هر چند كه ابزارهايي براي زيبايي شناس به دست مي دهد كه بتواند چگونگي كاركرد زيبايي شناسي اين متن را ارايه بكند |
- حتما مي شود از نشانه شناسي استفاده كرد . به خاطر اين كه آثار هيدگر، نيچه ، ابن سينا، فارابي و ديگران همه به زبان نوشته شده، يعني اولين گام در نشانه شناسي اين آثار آماده است. البته نشانه شناس معتقد نيست كه يك علم جامع الاطراف دارد و به همه چيز پاسخ مي دهد . هر علمي از يك منظر به جهان پرتو مي افكند . مثلا كاري كه نشانه شناسي در پرتو كاركرد نشانه شناسي مي كند كمتر مي تواند جنبه زيبايي شناسي آثار را در آن تاكيد كند . هر چند كه ابزارهايي براي زيبايي شناس به دست مي دهد كه بتواند چگونگي كاركرد زيبايي شناسي اين متن را ارايه بكند. نشانه شناسي ابزارهاي خودش را دارد. نشانه شناس در ابتدا مي گويد كه اين متن از چه رمزگاني استفاده كرده است؛ در گام بعدي اين سوال مطرح مي شود كه از چه مجرايي استفاده كرده. در حال حاضر رسانه برخورد من با متن هيدگر و نيچه رسانه ديداري و نوشتاري است. اكنون به سراغ درون اين متن برويم، اين متن هيدگر در درون چه گفتماني نوشته شده؟ و پاسخ اين است كه در درون گفتمان فلسفي نوشته شده است. پس وقتي كه در درون گفتمان فلسفي نوشته شده ما بايد رمزگان يا قواعد گفتمان فلسفي را در خوانش متن بكار ببريم . قطعا متن هيدگر با شعر حافظ متفاوت است، براي اين كه يكي توليدش مبتني بر قواعد رمزگان گفتمان فلسفي است و آن ديگري وجه غالب توليدش مبتني بر قواعد رمزگان گفتمان فلسفي است و آن ديگري وجه غالب توليدش مبتني بر گفتمان شعر تغزلي است؛ در گام سوم به سراغ رمزگان هاي فرعي مي رويد، اين متن هيدگر گفتمان فلسفي غربي است . هر كدام از اينها حوزه دلالت هاي خاص خودشان را دارند.
امروز وقتي شما به متن نيچه وارد مي شويد خود كلمه نيچه داراي لايه نشانه شناسي است و يك بار سنگين گفتماني و دلالي را با خودش حمل مي كند . وقتي كه شما مي گوييد نيچه ، بلافاصله نظام گفتماني گذشته اش با وقتي كه مي گوييد هيدگر فرق مي كند. هر چند تعابير و تفاسير دقيق ناشي از دانش فلسفي و غيره خواهد بود اما پيوسته نشانه ها و نظام هاي نشانه اي و چگونگي كاركردشان در ورود ما به قلمرو دانش فلسفه كه براي ما امكان پذير كرده، دخالت دارد. يعني گريزي از دلالتها و گريزي از نشانه ها به وجه دلالي آنها نيست .
نظر شما