به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای گروه غربشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نشست "پرسش از پایان تاریخ در تفکر معاصر" با سخنرانی دکتر علی مرادخانی در روز چهارشنبه پنجم آبان 1389 در محل پژوهشگاه برگزار شد.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران- شمال در آغاز سخنان خود گفت: یکی از اوصافی که روزگار ما را با آن وصف میکنند وصف پایانها است مثل پایان تجدد، پایان هنر، پایان ایدئولوژی، پایان تاریخ و ... که البته پایان تاریخ به این معنا بحثی جدید است.
وی افزود: در دوره ما در دو حوزه فرهنگی بحث پایان تاریخ به جد دنبال میشود. یکی حوزه فرهنگی فرانسه و دیگری حوزه فرهنگی امریکا. در حوزه فرهنگی فرانسه فیلسوفان پست مدرن به این بحث پرداختهاند و در امریکا از دهه 60 به بعد بحثهایی توسط دانیل بل، هانتینگتون و فوکویاما طرح شده است.
مرادخانی ادامه داد: برای یافتن نسب پایان تاریخ باید به هگل بازگشت در هگل پتانسیلهایی است که هم پست مدرنها به آن باز میگردند و هم فیلسوفان دیگر قارهای هرچند این بحث در قرن نوزدهم چندان مورد توجه قرار گرفت و فقط در هگلیان چپ روزگار هگل این بحث جدی گرفته شد تا اینکه سرانجام نیچه در تاملات نابهنگام و همچنین مارکس به آن توجه نشان دادند. بحثی که به غایت دشوار است.
این پژوهشگر فلسفه با اشاره به اینکه وی در بحث خود به تفسیر فوکویاما و پست مدرنها منجمله بودریار در زمینه موضوع پایان تاریخ را مدنظر دارد، تصریح کرد: نسب فوکویاما به واسطه الکساندر کووایره و الکساندر کوژف به هگل باز می گردد. الکساندر کووایره قبل از 1920 بحثهایی را درباره تاریخ ارایه کرد که الکساندر کوژف در آن درسها حضور یافت و بحث زمان در آن درسها را مورد نظر قرار داد. بحث اصلی کوژف در بخش خدایگان و بنده موضوع بازشناسی (Recognion) است. این بحث را کوژف ابتدا در بند 46 پیش گفتار پدیدارشناسی مورد توجه قرار میدهد که هگل در آنجا می گوید "روح زمان است". کوژف به تعبیر "صورت عقلی ظاهر" در هگل عبارت "به نحو تجربی" را اضافه می کند. وی با دخل و تصرفی که در عبارت هگل کرده زمان را به زمان محقق در خارج و روح را به مسئله کار تفسیر میکند و آنگاه میگوید "میان مسئله کار روح و زمان یا تاریخ نسبتی برقرار است". وی در نهایت از تناهی تاریخ سخن میگوید و آن را با بحث خدایگان و بنده پیوند میدهد.
مرادخانی خاطرنشان کرد: فوکویاما اصل بحث خود را از کوژف میگیرد. وی معتقد است دوره جدید در اصل دورهای است که به واسطه تکنیک و علوم جدید توانسته اقتصاد و توسعه را در پی داشته باشد. پرسش فوکویاما این است که آیا این امر میتواند در سیاست و امور اجتماعی و مدنی هم تاثیرگذار باشد؟ سخن فوکویاما این است که لیبرالیسم عاجز از این امر است. وی میگوید چیزی در هگل هست که از جنس اقتصاد نیست و بعدی اخلاقی دارد. به عقیده فوکویاما میتوان آن چیز را مسئله بازشناسی در پدیدارشناسی نامید.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه آزاد واحد تهران- شمال با اشاره به اینکه فوکویاما تیموس افلاطونی را به بازشناسی در هگل پیوند میزند گفت: از نظر فوکویاما براساس دیالکتیک هگل تاریخ به سمتی پیش میرود که آزادی تحقق پیدا کند که این بحث در فوکویاما وجوه مختلفی دارد.
مرادخانی در ادامه به موضوع پایان تاریخ بر فیلسوفان پست مدرن پرداخت و گفت: از نظر آنها موضوع زبان در بحث تاریخ اهمیت بسیاری دارد. اولین بار هایدل واید در سال 1979 کتابی با عنوان "مابعد تاریخ" نوشت که سنتی جدی را در علم تاریخ به وجود آورد. کتاب وی تاریخ را دوباره ذیل ادبیات قرار دارد. یک دهه بعد بحث زبان به طور جدیتری طرح شد و مسئله بازنمایی و تفسیر تاریخ نیز اهمیت بسیاری یافت.
این استاد فلسفه خاطرنشان کرد: نگاه پست مدرنها بیشتر ناظر به تاریخ چونان گزارش یا روایت بود به زعم دریدا درست است که از نظر هگل واقع معقول است و معقول واقع اما در واقع روایت فوکویاما تحریف این سخن هگل است.
مرادخانی در پایان گفت: رویای بودریار درباره پایان تاریخ نیز قابل توجه است. بودریار میگوید تز هگل شکست خورده است و پیشرفت تکنولوژیک سبب شده که ارتباط مورخ با واقعیت قطع شود. بودریار میگوید از آنجایی که ما فاصله خودمان را با واقعیت تاریخی از دست دادهایم پس نمیتوانیم از تاریخ سخن بگوییم و بنابراین با پایان تاریخ مواجهیم وی از عدم موفقیت در جمع بین دو امر واقعی و امر معقول سخن می گوید و بدین گونه هگل را نقد میکند.
نظر شما