۲۲ آبان ۱۳۸۳، ۱۰:۲۳

مرزبان وحي و خرد (10)

دكتر مجتهدي : علامه طباطبايي جنبه فعليت فيلسوفان گذشته است

دكتر مجتهدي : علامه طباطبايي جنبه فعليت فيلسوفان گذشته است

كربن بر اين باور است كه نه فقط فلسفه هاي اسلامي ايراني بعد از ابن رشد به پايان نرسيده بلكه از لحاظ معنوي و عرفاني يك شكوفايي فوق العاده داشته و مصداق بارز آن فرهنگ موجود در ايران است و افكار فردي مانند علامه طباطبايي جنبه زنده و حاضر فعليت سنت معنوي فيلسوفان گذشته است.

                                         

 

دكتر كريم مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در گفت و گو با خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" درباره ملاقاتهايي كه ميان كربن و علامه طباطبايي صورت مي گرفت گفت: از آنجا كه پروفسور كربن را سالها مي شناختم و گاهي نيز در نگارش مقالاتشان همكاري مي كردم من ترجيح مي دهم از نظرگاه كربن درباره علامه طباطبايي صحبت كنم . نا گفته نماند كه بنده علامه طباطبايي را نيز نيك مي شناختم . ما هر دو همشهري هستيم و در شهر تبريز ملك  ما در جوار يكديگر بود و نام طباطبايي ها را از دوران كوچكي شنيده بودم . حتي وقتي كه در يكي از جلساتي كه در خانه ذو المجد برگزار مي شد علامه از من پرسيدند كه شما از كدام مجتهدي ها هستيد و من وقتي پاسخ دادم ايشان خانواده ام را نيز به خوبي به خاطر داشتند. در اين جلساتي كه تشكيل مي شد و اغلب بنده نيز بعضي موارد را ترجمه مي كردم محتواي بحث به معناي فلسفه غربي نبود بلكه يك نوع تبادل نظر درباره امكان معنوي انسان، اعتقادات و باورهاي انسان، فلسفه هاي متعاليه و ملاصدرا و فلسفه اشراقي و سهروردي و بحثهاي كلامي و شيعي بود.  مرحوم علامه نيز جوابهايي كه درباره كلام شيعي مي دادند به نوعي رابطه اي با فلسفه پيدا مي كرد.

وي در ادامه اظهار داشت: علت اين كه كربن به علامه طباطبايي توجه خيلي خاصي داشت به سبب شباهتي بود كه ميان افكار اين نوع متفكران و بعضي از متفكران عرفاني غربي بود. يعني يك نوع امكان تبادل فكر در حد اشراق و عرفان در مسائل معنوي بود. اگر چه كربن از منظر گفت و گوي عرفاني با علامه طباطبايي بحث مي كرد اما فلسفه هاي سنتي نيز متضمن اين بحثها بود. اين دو در گفت گوهايشان اغلب يك نوع همرازي و همدلي با يكديگر داشتند.

 

دكتر مجتهدي تصريح كرد: در دنياي غرب معمول است كه فلسفه هاي اسلامي با ابن رشد به پايان رسيده است و به طور رسمي مورخان تحصلي مسلك به فلسفه هاي تجربي اهتمام دارند و اين افراد دوره بعد از ابن رشد را صرفا انحطاطي مي دانند. اما كربن مي خواهد نشان دهد كه نه فقط فلسفه هاي اسلامي ايراني بعد از ابن رشد به پايان نرسيده بلكه از لحاظ معنوي و عرفاني يك شكوفايي فوق العاده داشته و مصداق بارز ان فرهنگ موجود در ايران است. يعني اين وضعيت ادامه آن ارزشهاي معنوي قديمي است كه در آثار افرادي مانند سهروردي، ميرفندرسكي، ميرداماد و ملاصدرا و اخلاف پس از اوست. كربن مي خواهد نشان دهد كه افكار فردي مانند علامه طباطبايي جنبه زنده و حاضر فعليت سنت معنوي فيلسوفان گذشته است.

وي در پاسخ به اين پرسش كه علامه طباطبايي تا چه اندازه از كربن تاثير پذيرفته است اظهار داشت : من شخصا فكر نمي كنم كه علامه طباطبايي به خصوص از كربن تاثير گزفته باشد. اما يك نكته است و آن اين كه علامه در فرهنگهاي غربي هم صحبتي پيدا كرده و متوجه شده كه يك غربي تا اين اندازه مشتاق و استعداد دريافت بحثهاي غربي دارد خوشنود و راضي بود. اما برعكس اين پرسش متصور است و اين كه كربن از علامه سخت تاثير پذيرفت.

 

استاد دانشگاه تهران بررسي شخصيت علمي  افرادي بزرگ چون علامه طباطبايي را در آثار آنها و يا در نوشته هاي شاگردان بلافصل آنها مورد تحقيق و بررسي قرار گيرد دانست و اظهار داشت: در دهه هاي اخير در كل مراكز فرهنگي  و فلسفي جهان، اعم از دانشگاه هاي رسمي و يا  انجمن هاي مختلف غير رسمي، شهرت هانري كربن به نحو چشمگيري افزايش يافته و او نه فقط يكي از بزرگترين متخصصان فلسفه هاي اسلامي محسوب مي شود، بلكه  به حق به نظر گروهي، جزو عميق ترين آنهاست  و در آثار او در اين زمينه حرفها و تفسيرهاي بسيار بديع و جالب توجهي مي توان يافت كه در جهان غرب قبل از اين بي سابقه بوده است. هانري كربن افزون بر تفسير رساله هاي تمثيلي ابن سينا و جمع آوري و ترجمه آثار سهروردي اعم از فارسي و عربي، اذهان غربي را به اهميت سنت هاي فكري " ايراني - اسلامي " توجه داده و به نحوه مستند، ثابت كرده است كه بر خلاف تصور اكثر غربيان، فلسفه بعد از وفات ابن رشد در قرن 12 ميلادي نه فقط در نزد مسلمانان به پايان نرسيده، بلكه برعكس - حداقل در سرزمين ايران - بر اساس سنت فلسفي ابن سينا و تحركي كه از طريق فلسفه اشراقي سهروردي در آن ايجاد شده و تاثير عرفاني ابن عربي و رواج تشيع مبتني بر حكمت انبيا، نسل به نسل موجب پيدايش متفكران بسيار اصيل و درخشاني شده كه در زمينه هاي مختلف صاحب نظر بوده اند و با نزديك سازي دو گرايش مشايي و اشراقي، بيش از پيش به موضع خود استحكام بخشيده اند. در اين راستا مي توان از افرادي چون خواجه نصير طوسي و ميرداماد و ميرفندرسكي و ملاصدرا صدر المتالهين و تعداد زياد ديگري از حكام و متفكراني را نام برد كه تا بدين روز حافظ وحدت فرهنگي و اعتقادي ايرانيان بوده اند. به ترتيب تاريخي در اين گروه ، علامه طباطبايي يكي از آخرين چهره هاي درخشاني است كه در طول عمر پربار فرهنگي و علمي خود عملا مسئوليت حفاظت از ارزشهاي فلسفي سنتي ما را به عهده داشته است و لحظه اي از فعليت بخشي بدان كوتاهي نكرده است . بدين ترتيب مي توان متوجه شد كه اگركربن نوشته مستقلي در معرفي علامه طباطبايي به غربيان به رشته تحرير در نياورده، در عوض در مجموعه آثار او، افكار اين دانشمند ايراني به نحوي محوريت خاصي داشته و در عصر معاصر مصداق بارزي از استمرار آن تفكري مي توانسته محسوب شود كه هانري كربن در مدت بيش از يك ربع قرن، كوشش داشته است فراز و نشيب مسير آن را جستجو و بازگو كند.

دكتر مجتهدي در پاسخ به اين پرسش كه كربن از علامه طباطبايي در آثارش بهره برده است يا خير گفت : كربن در كتاب چهار جلدي بسيار مفصل خود تحت عنوان " اسلام ايراني " كه به سال 1971 ميلادي در پاريس به چاپ رسانده، با اشاره به جلسات بحثي كه در اقامت پاييزي خود در تهران در منزل مرحوم ذوالمجد با علامه طباطبايي داشته مي نويسد: شخصيت شيخ محمد حسين طباطبايي، استاد عظيم الشان فلسفه سنتي در حوزه كلام و الهيات قم، چهره مركزي جلسات ما بود. دراين محفل، گروهي از استادان وهمكاران جوان دانشگاه تهران نيز شركت مي كردند و همچنين  تعدادي از علماي حوزه هاي ديگر و شاگردان آنها كه جمعا نماينده فرهنگ سنتي ايران بودند. در مواقع زيادي متوجه مي شدم كه تا چه اندازه فهم دروني  بعضي از مسائل ديني ما براي آنها به سهولت ميسر مي گرديد و چقدر بعضي ازگفته هاي استاد اكهارت  و ژاكوب بويمه و قسمتهايي از حماسه " گرال مقدس" مي توانست به نظر آنها مانوس و آشنا بيايد.

وي در ادامه تصريح كرد: در عوض پنهان نمي توان داشت كه چقدر نحوه ما غربيان در تحليل امور و تفسيرموقعيت هاي عصر كنوني و آنچه از طريق خواه ديالكيتكي و يا جامعه شناختي و يا سيبرنتيكي كه به وسيله آنها مي خواهيم لحظات  گذر زمان را مشخص و ثابت  بكنيم، براي آنها دور از حقيقت و نامانوس مي نمود، خاصه آنهايي كه بر اساس روح صرفا شرقي و به نحو تام در بطن فرهنگ سنتي خود زندگي مي كردند. بدتر اين كه طرحهاي ما به هيچ وجه نظر آنها را جلب نمي كرد و برايشان طبيعي مي نمود كه ما غريبان مسير اصلي قطب حيات انسان را گم كرده و در انحرافي افتاده باشيم كه ما را به سوي ظلمت در حركت در آورده است. وقتي كه ما قادر نباشيم ساختار حياتي خود را جز بر اساس زورو ظلم و با اصالت دادن به اجتماعيات بفهميم ، در واقع چه راه ديگري جز انحراف مي تواند براي ما باقي بماند. كربن در جلد چهارم همين كتاب " اسلام ايراني " با اشاره به نام علامه و بر اساس آنچه علامه در يك نسخه از رساله " اتحاد عاقل و معقول" ، دست خط ملاصدرا را ديده كه او سن خود را 58 سال اعلام كرده است؛ دستنويس  در سحرگاه روز جمعه هفتم جمادي الاول سال 1037 هجري قمري نوشته شده بود و براين اساس كربن تاريخ تولد ملا صدرا را 1571  يا1572  ميلادي محاسبه كرده و تاريخ وفات او را 1640 ميلادي دانسته است . ( به تاريخ هجري قمري تولد ملاصدرا 979 يا 980 است وتاريخ وفات او 1050 هجري قمري ).

دكتر مجتهدي درباره اثر ديگري  از كربن گفت : كربن دركتاب ديگري كه به سال 1977 ميلادي  تحت عنوان " فلسفه ايراني و فلسفه تطبيقي انتشار داده است، باز در چند مورد اشاره به نام علامه طباطبايي مي كند. او در اين قسمت از قول يكي از همكاران ايراني بيان مي نمايد كه علامه طباطبايي، فعاليت فيلسوف عرفاني را در اين جهان شبيه به يك " كارخانه مجرد سازي" مي دانسته است. آنگاه خود توضيح مي دهد كه منظور از مجرد سازي، متوسل شدن به يك امر انتزاعي صرف ذهني  نيست، بلكه به نحوي تحقق بخشيدن به امور روحي و معنوي نامرئي  و فراهم آوردن اسباب قوام و دوام  آنهاست." بلافاصله بعد از اين توضيح ، كربن نظر علامه طباطبايي را با بعضي از اشعار شاعر معروف آلماني ريلكه  مقايسه مي كند و از عالم برزخي كه ميان زمين و آسمان تصور مي شود سخن مي گويد و با تصويري برگرفته از رساله فارسي سهروردي  "عقل سرخ" توضيح مي دهد كه ادراك و دريافت امور قدسي به ناچار  در فضاي خاصي قابل تصور است كه تشكيل نوعي عالم مثالي  را مي دهد كه عقلا قائم به ذات  بايد تلقي شود كه اگر بدين ترتيب آن امور ديگر به نحو محض ، مفارق و خارج از دسترس قرارنمي گيرند، در عوض همچنين آلوده به امور اين جهان خاكي نيز نمي شوند. اين عالم مثالي ، اوصاف  خاص خود را دارد و در مكان و زمان عالم مادي  محسوس قرار نمي گيرد، بلكه نوعي قلمرو مياني و برزخي است.

وي همچنين تصريح كرد: البته اشارات هانري كربن به علامه طباطبايي به اين چند موردي كه ذكر كردم  ختم نمي شود، بلكه علامه طباطبايي و موضع او، به عقيده هانري كربن ، اصلا از كل سنت فرهنگ معنوي ايران، جدا ناپذير است و اگر حمل براغراق نباشد، در اين نظرگاه علامه طباطبايي به نحوي مصداق حي و حاضر آن نوع معنويتي است كه در مشرق انفسي انسان قراردارد و صرف نظر  از شرق وغرب آفاقي و جغرافيايي، مي تواند پيام آور ابتهاج روحي سرنوشت سازي براي نوع انسان باشد، انساني كه در مراتب ارتقايي شناختي خود، تدريجا بيش از پيش با امكانات استكمالي خود آشنا مي شود و براساس همين شناخت، بروز شكوفايي معنويت را در نزد خود تضمين و حدوث  جسماني خود را در جهت و مسيري هدايت مي دهد كه به بقاي روحاني او منجر شود.

کد خبر 127933

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha