پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۸:۴۲

به قلم پرل اس باک منتشرشد؛

«پرسش‌های بی‌پایان» در بازار نشر/ رمانی که بعد ۴۰ سال کشف شد

«پرسش‌های بی‌پایان» در بازار نشر/ رمانی که بعد ۴۰ سال کشف شد

رمان «پرسش‌های بی‌پایان» نوشته پرل اس باک با ترجمه گلبرگ درویشیان توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «پرسش‌های بی‌پایان» نوشته پرل اس باک به تازگی با ترجمه گلبرگ درویشیان توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شده است.

پرل اس باک اولین نویسنده زنی است که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. او این رمان در آخرین سال های عمرش نوشته است. این نویسنده در سال ۱۹۷۳ در سن ۸۰ سالگی در شهر دنبی در ایالت ورمونت درگذشت. اولین رمان او در سال های آخر دهه ۱۹۲۰ با نام «باد شرقی، باد غربی» منتشر شد.

دست نوشته های رمان «پرسش‌های بی‌پایان» که داستان زندگی پسر جوانی به نام رن را در بر می‌گیرد، ۴۰ سال پس از مرگ باک، در یکی از انبارهای عمومی شهر فورت ورث پیدا و توسط پسرش منتشر شد.

ادگار والش فرزند پرل اس باک در سال ۲۰۱۳ برای این رمان، مقدمه‌ای نوشت و در آن اشاره کرد که: می‌توانم بگویم خواندن این کتاب مرا به زمانی بازگرداند که با مادرم در اتاق کارش در صندلی‌های راحت کنار آتش می نشستیم و او اندیشه‌ها، دانسته‌ها و نظراتش را با من در میان می گذاشت. پسر بااستعدادی که شخصیت اصلی این کتاب است می‌تواند شخصیت خود باک فرض شود و شخصیت های بسیاری که با او در ارتباط هستند و او را تعلیم می دهند از زبان خود او سخن می‌گویند.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

نگاه چشمان آبی براق پدربزرگ چند لحظه‌ای در عمق نگاه چشمان تیره رنگ «رن» فرورفت. پدربزرگ آه لرزانی از اعماق وجودش کشید و زمزمه کرد: «سرنا! می بینی چه کسی به خانه مان آمده است؟»

در سکوت بلند شدند و به کتابخانه رفتند و رن بدون هیچ حرفی نشست و در افکار خود غرق شد و به صدای فلوت پدربزرگش از آن سوی اتاق گوش سپرد. قطعه ای از باخ بود، قطعه ای کاملا منظم و پیوسته و زیبا که از قسمت هایی کنترل شده تشکیل شده بود. کنترل ... رن با خود فکر کرد «همین کلید زندگی است... در کنترل داشتن خود، زمان و اراده...»

تقریبا یک هفته سپری شد و در طول آن یک هفته رن پدربزرگش را به ندرت دیده بود. هر روز صبح بعد از صبحانه پدربزرگ به او می گفت که باید به کارهایش رسیدگی کند و او می تواند تا وقت شام برای گردش به هر جا که دوست دارد برود و می گفت:«گردش کردن اتلاف وقت نیست پسرم. هنگامی که در این دنیا گردش می کنی چیزهایی می بینی که دوست داری در موردشان بیشتر بدانی و یاد بگیری و این اولین گام برای خلق کردن چیزهای جدید است.»

هر شب بعد از شام به کتابخانه می رفتند تا با هم صحبت کنند، مطالعه کنند، به موسیقی گوش بسپارند یا حتی شطرنج بازی کنند. پدربزرگ پشت میز شطرنجی که در چین ساخته شده بود می نشست و مهره های مرمری زیبای سیاه و سفید را می چید. او شطرنج باز بی نظیری بود و رن با وجود اینکه شطرنج را از پدرش یاد گرفته بود هنوز نتوانسته بود پدربزرگش را مغلوب کند.

این کتاب با ۳۰۸ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۹۵ هزار ریال منتشر شده است.

کد خبر 3670817

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha